عزیزجان! دروغ نگو! کلک نزن!

یکی از وبلاگهایی که از سوی مردان ولایت اداره می شود؛ خیلی اصرار دارد از مواضع نظام دفاع همه جانبه کند. و در این راه؛ اصلا به منطق و فکر و دلیل اعتقادی ندارد! اصولا من که این وبلاگ یا وبلاگهایی از این نمونه را می خوانم؛ قبل از آنکه بخواهم جواب دلیل هایشان را بدهم؛ فقط از نداشتن کوچکترین دلیلی در آنهاَ، حالت اشمئزاز به من دست می دهد. اما جالب است بگویم همین ها بر طرفداران اندک خودشان تاثیر فراوانی دارند. من بارها با طرفداران ولایت و طیف بسیجی های سیاسی، بحث کرده ام. و وقتی از اخباری که در دو سال گذشته وجود دارد سخن می گویم؛ می بینم آنها از این اخبار اطلاع دارند اما بلافاصله با پیش زمینه و قضاوتی که برایشان ساخته شده است؛ به این اخبار، هجومی عصبی وار می آورند. و این زمینه ها و قضاوت ها را هم امثال همین قــــلــــم درست کرده اند. یعنی قبل از آنکه بخواهند اصل اخبار را بخوانند؛ از طریق اینها، ابتدا جهت گیری می شوند. بعد خود خبر را می خوانند و به روایت خودشان کاملا یقین می کنند که آن پیش زمینه های خبری شان درست بوده است!
دقیقا این همان کاری است که روزنامه ی کیهان می کند. و این است رمز اقبال برخی از مردم به این روزنامه، با اینکه همه می دانند کار کیهان درست نیست.
من در اینجا چند اشاره می کنم به مطالب
این وبلاگ؛ بعد جواب های مختصری را که افشا کننده ی راه شیطانی آنهاست با رنگ دیگری برایش می نویسم.
اخیرا این وبلاگها خیلی هراسان هستند از اینکه در سرکوب شدید مردم مصر؛ شباهت عجیبی وجود دارد با سرکوبی که سال پیش همین ها علیه مردم خودمان کردند. سپس با تحلیل های آبکی و البته متمرکزشان سعی دارند به عوام مردم بقبولانند که اوضاع مصر با اوضاع سال پیش ایران خیلی فرق دارد! معلوم شده که اوضاع خیلی خطرناک شده برای نظام و وجهه ای که نزد افکار عمومی برایش به وجود امده است. مضافآ به اینکه همه دارند می بینند دیکتاتور مصر که همه کارهایش شبیه مدل ایرانی اش است؛ دارد می رود!.. خداوکیلی! شما بودید بند بند وجودتان نمی لرزید؟!
وبلاگ مزبور خیلی اصرار دارد بگوید کسی نباید اوضاع مصر را با جنبش سبز مقایسه کند. حالا چرا؟ بشنوید:


این شبیه سازی به هرحال با تناقض‌هایی به پایان می‌رسد که منجر به پریشانی و سرگردانی بیشتر سبزها می‌شود. وقتی جنبش سبز شبیه انقلاب مصر باشد و جمهوری اسلامی هم مثل حکومت مبارک، پس چرا مصری ها در کار خود موفق هستند و سبزها نیستند؟

جواب: قــبـــلـــآ هم گفته ایم که موفق بودن یا نبودن ربطی به همگون بودن یا نبودن ندارد. ممکن است دو حرکت کاملا مانند هم باشند؛ اما یکی پیروز شود و دیگری نشود. اصولا چرا شما فرق را تنها میخواهید در پیروز شدن یا نشدن بیابید؟ وقتی ما میگوییم دو حرکت شبیه هم هستند؛ یعنی داریم از شباهتهای آن حرکت ها حرف می زنیم در اهداف، علت شکل گیری، جنس مردمی بودن آن، و زلال بودن و حق بودن آنها. و اینها عوامل اصلی یک حرکت است که می شود شباهت را در موردش تعریف کرد. لکن مسلم است که دو قیام مذکور تفاوت هایی هم دارد که از اهمیت کمتری برخوردار است. مثلا اینکه مصری ها سنی هستند، عرب هستند، آفریقایی هستند؛ و ما نیستیم. آیا اینها خیلی مهم است؟ یا اینکه آنها زود پیروز شدند اما ما فعلا نشده ایم. آیا این موجب می شود بگوییم قیام ما و مصریها با این همه شباهت شگفت آور؛ به هم اصلا و ابدا شبیه نیست؟ ضمن اینکه قبلا هم گفته ایم علت اینکه قیام مصری ها این قدر زود اوج گرفت و به پیروزی نزدیک شد؛ حمایت آمریکا از آنهاست که به سیاست جدید اوبامایی برمی گردد. این حمایت، از جنبش سبز به هیچ وجه موجود نبود. و سیاست اوباما در سال 88 بنا به نامه نگاری های او در بهار آن سال با رهبر ایران؛ تا مذاکرات پشت پرده با احمدی نژاد که به فروش انرژی هسته ای منتهی گشت؛ موقوف بود به حمایت از نظام ایران و حمایت نکردن از قیام مردم ایران. و این است که ما به نتیجه نرسیدیم اما مصری ها راه برایشان باز شده است. اصولا فرق دیگر ما و مصریها اینجا معلوم می شود که ما در شرایط سخت قیام کردیم. اما مصری ها در شرایط راحت.

چرا این جماعت فقط در فیس بوک و تویتر و مرگ بر دیکتاتور و پرتاب سنگ و برخورد پلیس شبیه مصری‌ها هستند، اما در خیابان ماندن و نماز جماعت خواندن را – علی رغم حکومت نظامی و هواپیما و هلی کوپتر و تانک و مزدوران مبارک- مثل مصری‌ها نیستند؟!

جواب: اولا پس چرا مصریها را بخاطر همان کارها؛ محارب نمی دانید؟! ثانیا: ظاهرا دروغگو حافظه ندارد. یادتان نیست که این شما بودید پشت سر هم می گفتید: "ای سبزها! چرا قرآن سر نیزه می کنید؟!.." بله؛ جنبش سبز، جنبشی به شدت دینی بود. و از نمادهای دینی هم استفاده فراوان می کرد. تا جاییکه خشم شماها را درآورد و گفتید دین، وقتی دین است که در خدمت ما باشد!.. شعار الله اکبر؛ نماز جمعه؛ نماز جماعت؛ دعای کمیل؛ فریاد یا حسین... همه از دست آویختن های جنبش سبز بود به دین. یادتان رفته گروهی را در پاییز 88 بخاطر شرکت در کمیل سبز بازداشت کردید؟ و تا جاییکه من می دانم یکی دو نفر از آنان همچنان در بندهای امنیتی اوین هستند. پس شرم کنید از این هم دروغ گفتن های فله ای!

چرا اسرائیل از آنها حمایت کرد و از مصری‌ها حمایت نکرد؟

جواب: این بخش خیلی جالب بود! یعنی یک مقدار خنده دار بود! به عبارتی موجب مسرت خاطر شد! وبلاگ نویس مورد بحث، ظاهرا اول میخواست بنویسد: "چرا آمریکا و اسرائیل از مصری ها حمایت نمی کند؟!.." که بعد با رویدادهای اخیر و حمایت علنی و جدی اوباما از قیام مصر، پیش خودش فکر کرد که حالا چه بگوید! بعد هم به این نتیجه رسید که از اسرائیل حرف می زنم و قضیه را می پیچانم، کسی هم متوجه نمی شود!! جواب این بخش را به خود خوانندگان عزیز واگذار می کنیم! کسی اصلا متوجه نشد!

چرا برخلاف مصری‌ها، در ایران فقط در چند خیابان تهران حضور داشتند؟

جواب: ما که متوجه این بخش نشدیم. یعنی نفهمیدیم وبلاگ نویس مورد بحث، دارد از چه جهتی دروغ خودش را می گوید!.. ما در تهران فقط در چند خیابان بودیم؟ یعنی بودن در خیابان آزادی تا میدان وسیع آزادی، بودن در میدان توپخانه تا رسیدن به میدان انقلاب، بودن در سی خرداد و سرتاسر مرکز تهران، بودن در مسجد قبا، بودن در روز قدس از هفت تیر تا میدان انقلاب، بودن چند باره در میدان هفت تیر، بودن در خیابان طالقانی، بودن در میدان امام حسین تا دانشگاه شریف در روز عاشورا... حضور فقط در چند خیابان تهران بود؟! یعنی خیابان دیگری هم بود که باید حضور می یافتیم؟ مثلا در یافت آباد باید می بودیم؟! در زعفرانیه؟! در خاوران؟!... یا مثلا حضور کاملا آشکار مصری ها در فقط یک میدان بزرگ شهرشان موسوم به میدان آزادی یا همان التحریر؛ معنایش این است که مصری ها در سرتاسر قاهره تجمع کرده اند؟!! خدایی ما این بخش را هر کار می کنیم متوجه منظور وبلاگ نویس محترم نمی شویم!

چرا روز به روز از تعداد جمعیتشان کاسته ‌شد؟

جواب: چرا؟! بخاطر سرکوب دیگر! این سوال دارد؟ مردم در 25 خرداد آمدند و حرفشان را زدند اگر کسی گوشی برای شنیدن داشت؛ میشنید. بعد که خونین کردن عامدانه در سی خرداد را دیدند؛ به خانه ها بازگشتند، تا فرصتی دیگر. که فرصت شاید همین یک ماه دیگر در امسال باشد. مردم، تجاوز ها را که شنیدند جمعیت شان کمتر شد. مسلم است که مردم را ترساندید. به همان علت که ابن زیاد مردم کوفه را ترساند. این سوال دارد مگر؟ به همان علت که مردم مغولستان، حرف چنگیز مغول را اطاعت می کردند. چون می دانستند نترسیدن و ایستادن در برابر چنگیزخان، یعنی در روغن داغ جزغاله شدن؛ یعنی تجاوز دسته جمعی به خاندانشان؛ یعنی هزار چیز دیگر. اما اگر میخواهید بگویید چرا مصری ها پراکنده نشدند و ماندند؛ این را یکبار جواب دادیم. علتش حمایت آمریکا است که نمی گذارد دست مبارک برای سرکوب کامل باز باشد. و به همان دلیلی الان مصری ها مانده اند که در طول سی سال گذشته نمانده بودند. یعنی وقتی دست نیروهای امنیتی باز باشد؛ معترضین کاری نمی توانند بکنند. همان طور که الان مردم سوریه هنوز نتوانسته اند اعتراضشان را ولو در حد یک تجمع ده نفره سامان دهند. اما همین که فشار آمریکا به روی بشار اسد فرود بیاید، خواهید دید میلیونها سوری چند روز خواهند ماند.

اردشیر امیرارجمند به جای پاسخ به این تناقضات پاسخ می‌دهد که حکومت مجوز بدهد و کاری به کار آنها نداشته باشد تا جمعیت سبزها معلوم شود! کاش لااقل خودشان را با مصری‌ها مقایسه نمی‌کردند. مصری‌ها کی و کجا منتظر مجوز ماندند؟ کسی که فریاد می‌زند حکومت را نمی‌خواهد، نیازی به مجوز حکومت ندارد، خودش باید اقدام کند.

جواب: حرف فوق العاده قشنگی است. اما وقتی کسی مجوز ندهد؛ بحث سر این است که بعد از این مجوز ندادن، سرکوب هم خواهد بود یا نه؟ می شود مانند 25 خرداد، که مجوز نبود. اما سرکوب هم نبود. و مردم میلیونی آمدند. اگر همان حالت نه مجوز و نه برخورد جدی، ادامه می یافت؛ می دیدید که جمعیت تهرانی ها بیشتر خواهد شد یا جمعیت امروز جوانان مصری. اما وقتی به تعبیر خودتان "رزمایش سی خرداد" صورت گرفت، و کشتار و سرکوب جدی شد، وضع فرق خواهد کرد. در این شرایط نه تهرانی ها می مانند نه مصری ها. و اگر چشمی داشته باشید می بینید که برخلاف سی خرداد شما؛ تا امروز مبارک چنین سرکوبی با تظاهر کنندگان نداشته است. هرگز نیروهای رسمی حکومت مانند سپاه شما -یا ارتش در آنجا- با مردم درگیر نشدند. با گلوله مردم را نکشتند. نیروهای یونیفرم پوش مانند لباس پلنگی پوشهای بسیج در سی خرداد؛ مردم را تحقیر نکردند و کف خیابان به قصد کشت نزدند. تنها برخوردی که مبارک با معترضین کرد؛ یک کار نمایشی و البته احمقانه بود که در قالب طرفداران مبارک در چهارشنبه با حمله به میدان تحریر انجام داد. دقت کنید: "طرفداران مبارک". نه نیروی ارتش و پلیس و وزارت کشور و سازمان امنیت و استخبارات. یعنی تنها جایی که دستش باز بود و به خیال خودش خواست سر آمریکا را کلاه بگذارد؛ حمله ی نیروهای غیرحکومتی بود که سامان داد. اما آیا در ایران هم همین طور بود؟ یا اینکه در سی خرداد، سپاه تمام خیابان ها را قرق کرده بود و اجازه نمی داد ساکنان خیابان آزادی از این ور خیابان رد شوند بروند آن طرف به خانه شان. فحش ناموسی مردان یوینفورم پوش، حمله به زنان، کتک زدن پیران، استفاده از آلات عجیب و غریب توسط بسیجی ها مانند کابل برق و زنجیر، شلیک گلوله کلت از سوی پاسداران لباس شخصی پوشیده، شلیک گلوله تفنگ اشک آور توسط بسیجیان لباس شخصی پوشیده ... فقط بخشی بود که ما در سی خرداد تجربه کردیم. اما مصری ها بعد از دو هفته، فقط یک بار در روز چهارشنبه حمله با چوب و سنگ را از سوی طرفداران مبارک تجربه کردند؛ که البته شکست هم خوردند. آیا قضایا یکی است؟

چنین تحلیل‌گرانی به جای آنکه راهکاری برای جنبش خود ارائه کنند، حامیان خود را در فضایی غوطه ور می‌کنند تا به آینده جنبش سبز امیدوار باشند. اما تحلیلی که صرفا ناشی از مقایسه و شبیه سازی و بدون درنظرگرفتن واقعیات ایران و مصر باشد، قطعا کاری از پیش نمی‌برد.

جواب: حالا شما منظورتان از آن کاری که پیش نمی رود چیست؟ یعنی هراستان از رویدادی چونان مصری ها، خواب را از شما گرفته است؟ خب، چاره چیست؟! پایان همه دیکتاتورها همین است عزیزجان!

شبیه سازی جنبش سبز به انقلاب مصر بهانه‌ای است برای زنده ماندن. مثل شوکی که قلب از کار افتاده بیمار را تحریک می‌کند. شاید موقتا سبزها را سرگرم کند، اما به علت تفاوت‌های فاحشی که از لحاظ اجتماعی و سیاسی بین حکومت و جامعه ایران با حکومت و جامعه مصر وجود دارد، هیچ فایده ای به حال سبزها ندارد. چون علل اجتماعی و سیاسی که منجر به قیام مردم مصر علیه دیکتاتور مصر شد، اصلا در ایران وجود ندارد.

جواب: خیلی اصلا؟!.. عزیزجان! ایران و مصر آنقدر به هم شبیه اند که اصلا آدم می خواهد قهقهه سر دهد. مبارک همان طور حکومت می کرد که رهبر معظم در ایران می کند. فرق در چیست؟ مبارک سی سال است حکومت مادام العمر دارد. در ایران 22 سال است. مبارک با نیروی امنیتی در مصر حکومت می کند. در ایران هم همینطور است. مبارک همه کاره حکومت، خودش است؛ و حتی اجازه نداده بود یک معاون داشته باشد. در ایران هم همین است. مبارک با ترویج فساد جنسی بین جوانانش حکومتش را بیمه کرده بود. در ایران مگر غیر این است؟ مبارک با مواد مخدر جوانانش را تخدیر و ساکت کرده بود. مگر ایران دومین مصرف کننده مواد مخدر جهان نیست؟ مبارک فعالیت سیاسی را در کشورش تعطیل کرده بود. مگر در ایران غیر این بوده است؟ مبارک حامی و فدایی داشت که چهارشنبه به میدان قاهره ریختشان. مگر در ایران بحث حامی و فدایی و چاکر بودن برای ولایت نداریم؟ مبارک خودش را نماینده ای از جانب خدا می دانست؛ و چاکرانش در چهارشنبه قاهره شعار می دادند: "کسی را که خدا آورده هیچ کس نمی تواند ببرد." مگر در ایران نداریم که نائب امام زمان را خود امام زمان آورده؛ مردم خر کی باشند؟! مبارک دیکتاتوری معروف بود. و هزاران شباهت خارق العاده دیگر.

چنین کسی قطعا ماجرای مصر برایش مهم نیست و اصلا نمی‌داند آنجا چه خبر است.

جواب: امثال این عبارت هم که در ادبیات امثال این وبلاگ نویس زیاد به چشم می خورد؛ نشان از نداشتن چیزی در چنته؛ و بازی با کلمات است که به قصد فریب دادن خوانندگانشان انجام می دهند. واضح است مصداق بارز عبارت فوق، خود این وبلاگ نویس است.

اعتراضات ایران چندان به عموم مردم و طبقات محروم ربطی نداشته و تا حدودی به جنبش‌های دانشجویی و فرهنگی و هنری مربوط بوده است اما در مصر و تونس موتور حرکت، طبقات محروم هستند.

جواب: بخشی از این حرف درست است و بخش نادرست. اینکه حرف مردم ما در سال گذشته بیش از آنکه مادی باشد؛ آرمانی بود؛ درست است. مردم برای نان و بدبختی شان قیام نکرده بودند. اما قیام تونس و مصر بخشی زیادی اش مادی است. اما بخش زیادی اش هم آرمانی است. فریاد مرگ بر دیکتاتور؛ مسلما برای آزادی است و بخشی آرمانی به حساب می آید. درست است که قیام مردم ما قیامی فاخرتر به شمار می رود. اما قیام مردم مصر و تونس هم قیامی جوانانه است. یعنی همین که از فیس بوک و اینترنت، قیام آغاز شد؛ نشان می دهد قیام را نخبه ها و تحصیلکرده ها شروع کردند. البته تعداد زیاد پاسخ دهندگان به این دعوت بخاطر اقبال محرومان جامعه به آنها بود. البته باز هم باید گفت شمار زیاد که می گوییم هرگز شمار واقعا زیاد نیست. جمعیتی که در میدان تحریر قاهره آمده اند در حد چند هزار است. و همان جوانان هستند. و بی اغراق جمعیت دو میلیونی روز 25 خرداد آن هم با فقط دو سه روز تدارک قبلی؛ هرگز در مصر تکرار نشد. تعداد ایرانی های معترض خیلی بیشتر بود. اما الان بخاطر حمایت غرب از مردم مصر؛ همه خیال می کنند مصری ها مصر را روی سرشان گذاشته اند! ضمن اینکه ما به قیام جوانان مصر ارج میگذاریم. اما حقیقت را هم باید در نظر داشته باشیم.

سخن دوم اینکه از تکیه کلام های امثال شما بعد از انتخابات این بود که: "ایران فقط تهران نیست؛ تهران فقط شمران نیست"! حالا در مصر چی؟ مگر نه اینکه فقط شهرهای بزرگ مصر شده مرکز اعتراض؟ و مگر نه اینکه فقط بخشی از قاهره یعنی یک میدان شده کانون اعتراض؟ آنهم کانونی که حکومت به رسمیت می شناسدش و هرگز در جهت جمع کردنش برنیامده. حالا شما وقیح ها نمی خواهید بگویید: مصر فقط قاهره نیست؛ قاهره فقط التحریر نیست؟!! حالا از روستاییانی که طرفدار مبارک هستند چیزی نمی خواهید بگویید؟ حالا از اینکه وابستگان به استکبار با استفاده از ابزار استکباری و آمریکایی نظیر فیس بوک دارند اعتراض می کنند؛ حرفی نمی زنید؟ حالا از زبان وزیر کشورتان نمی گویید هر کسی یک اعتراض آرام هم بکند، محارب است؟ آیا امروز کسی در دولت مبارک توانسته بگوید هر کسی در میدان تحریر است محارب است و به زودی اعدام خواهد شد؟
خوب که فکر کنید اوضاع برایتان خیلی بحرانی است. بگذارید دهان ما بسته باشد. خدایی اگر این "وبلاگ آهستان" این مزخرفات را ننوشته بود؛ من هم این مقاله را نمی نوشتم. من جای رییسش باشم؛ شش ماه از خدمت اخراجش میکردم! کسی که کارش را بلد نیست برای چی پولش می دهید؟!
اما این بحث نخبه ها و محرومان جامعه، سخن درستی را هم به ما یاد می آورد. در قیام سال پیش اگر نخبه ها توانسته بودند محرومین جامعه را هم با خود همراه کنند، اوضاع برای نظام این قدر ساده نمیشد که با یک رزمایش به تعبیر رهبر معظم، بتوانند امور را جمع کنند. اگر نخبه ها به ادب؛ به احترام به عقاید عمومی؛ به راه آمدن با دل طبقات فرودست هم پرداخته بودند؛ اوضاع امروز فرق می کرد.
و می تواند در آینده فرق کند. اگر سال گذشته اعتراض ها برای یک امر سیاسی اوج گرفت و بحث انتخابات بود؛ امسال می تواند بحث نان شب مردم باشد که قیمتش چند برابر شده است. امسال مردم در تنگنای معیشتی هستند و خودشان آماده قیام اند. اگر نخبه ها آنها را راه بیندازند؛ دیگر کسی جرآت رزمایش برگزار کردن را آن هم در این اوضاع ملتهب خاورمیانه ندارد.
سال پیش مردم اصلا انتخابات و این نظام و انتخاباتش را قبول نداشتند که بیایند با نخبه ها همراه شوند و جانشان را به خطر بیندازند. اما امسال زندگی شان را جلوی چشمشان دارند در خطر می بینند. و فرق مردم عادی با نخبه ها همین است که همیشه فقط جلوی پایشان را می بینند.
پس ای نخبه های گرامی! دست مردم عادی را بگیرید و با آنان مهربان باشید. مصری ها از ما خیلی چیزها یاد گرفتند. شما هم از مصری ها، مهربانی را یاد بگیرید. آنوقت مردم برایتان خواهند مُرد.
و بیایید همگی به روزهای آینده چشم بدوزیم. بگذارید امثال وبلاگ مذکور؛ مشغول به خودشان باشند. ما به آنها می خندیم! و میدانیم که پایان کار آنهاست که نزدیک است؛ نه ما.
روزهای آینده از آن آزادی است.
پس :
زنده باد آزادی!

هیچ نظری موجود نیست:

تــصـــویــــر روز

تــصـــویــــر  روز