اکــــــیــــداً مــمــنــوع!

اتوبوس بین راه ایستاد و مسافران پیاده شدند. من هم به طرف دستشویی رفتم تا آبی به سر و رویم بزنم.
جلوی آینه ایستاده بودم که دیدم یک نفر بلند توی توالت گفت: «تو روحش!»
گفتم با من است؟ دیدم اگر با من بود باید می گفت توی روحت!.. پس خیالم راحت شد!
غرق جمال دلربای خودم توی آینه دستشویی بودم که دیدم نفر بعدی هم که تازه رفته بود توی آن توالت، با یک صدای کلفت و سیبیل دررفته‌ای گفت: «توی روحش!»
دیگر مشکوک شده بودم. نکند اینها من را بیرون دستشویی می بینند؛ و بعد که می روند آن تو، به من فحش می دهند؟ بُراق شدم از توالت که بیرون آمد تیز نگاهش کنم، شاید بترسد و از گفته شرم‌آورش پشیمان شود! اما طرف آمد بیرون و خیلی سرحال رفت پی کارش! دستش را هم نشسُت بی‌تربیت!
داشتم خودم را قانع می کردم که به من ربطی ندارد بابا!... که نفر بعدی هم رفت تو و همان ماجرا تکرار شد!... دیگر داشتم عصبانی می شدم. یک نگاه به خودم توی آینه انداختم. گفتم شاید شکل خاصی شده‌ام امروز!.. که دیدم نه، مثل همیشه نچسب‌ام!
نفر سوم که رفت بیرون، گفتم بروم توی این توالت را ببینم شاید ماجرا زیر سر این توالت صاحب‌مرده باشد!
پس رفتم آن تو را یک نگاهی انداختم... دیدم یک نفر با ماژیک پشت در توالت نوشته است:
"در این مستراح شاشیدن و گوزیدن تو روح مقام معظم ممنوع می‌باشد"
در حالیکه از خنده ریسه رفته بودم از دستشویی آمدم بیرون. و همان طور خندان و اُفتان خودم را به اتوبوس رساندم! زیر نگاه متعجب مسافران؛ خودم را روی صندلی‌ام انداختم؛ در حالیکه هنوز نمی توانستم جلوی بلند خندیدن‌ام را بگیرم...!

----
خاطره از احمد کاف.
----

رادیو اگر از برخی کلمات نامناسب در مطلب فوق عذرخواهی می کند.

دو تعریف از ولایت

—قضیه اخیر احمدی نژاد خیلی جالب توجه است. احمدی نژادی که تا چندی قبل فقط لجبازی بلد بود و گردن کلفتی، تازگی ها فقط تسلیم شدن بلد شده است! وی نه فقط در برابر بیت رهبری تسلیم بی قید و شرط را پذیرفت؛ بلکه در برابر مجلس و قوه قضاییه و در و دیوار و زمین و آسمان هم تسلیم را قبول کرده است! و احتمالا فردا از بچه کوچک همسایه شان هم زور بشنود!!
گردن کلفتی احمدی نژاد ادامه داشت تا زمانی که کاظم صدیقی به نمایندگی از بیت رهبری خیلی جدی اعلام کرد احمدی نژاد باید همسرش را برای آقا طلاق دهد! و اینجا بود که احمدی نژاد خطر را با تمام ستون فقراتش احساس کرد! فهمید دنیا دست کیست! فهمید بازی بازی، با دُمب شیر هم بازی! حالا این شیر می خواهد پاکتی باشد، که باشد! شیر که هست!
خلاصه! ماست را بریز تو کاسه!... احمدی نژاد ماست ها را کیسه کرد و فهمید این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست! قضیه سر این نیست که چند تا خار و خاشاک را جمع کند ببرد کهریزک و بهشان تجاوز کند! این قدرها ساده نیست!! بلکه قضیه خیلی جدی است و او باید رسما و قانونا و خیلی با رضایت خاطر، همسرش را طلاق دهد و با دست خودش ببرد بیت، تحویل دهد! (و بعد هم یقین خبر تبرک شدن همسرش را بشنود!..) پس قضیه خیلی جدی است!
اما حالا که احمدی نژاد تسلیم شده است و عتبه را بوسیده است و زیر عَلمَ مبارک، سینه زده است؛ پس می تواند فعلا تا مدتی همسرش را نگه دارد و از این میزان لطف حضرت آقا مسرور و البته متشّکر باشد!
اینجاست که می فهمیم چرا حضرت آقا از موسوی و کروبی کینه به دل دارند و با تمام قوا دنبال فرصت می گردند تا زهرشان را بریزند! احتمالا به آنها هم گفته اند همسرانشان را طلاق دهند! اما موسوی و کروبی محل سگ به آقا نگذاشته‌اند! آقا هم صبرشان لبریز شده و آنها را از دایره خودی‌ها بیرون انداخته از نظام هم اخراج کرده اند و فرموده اند این دو نفر حق ندارند دیگر در نظام مقدس اسلامی، هیچگونه رایی داشته باشند!

2—وقتی آخوند فاسد "پناهیان" رسما و علنا در یک سخنرانی عمومی و در محضر آقا مقام عظمای ولایت بیان کرد "ولایت بر عدالت هم مقدم است" همه ی ولایت تعریف شد!
چند روز پیش بود که رییس یکی از نهادهای سرمایه‌داری در آمریکا بخاطر فساد اخلاقی بازداشت شد. رییس صندوق بین‌المللی پول وقتی به یک خدمتکار هتل تجاوز کرد؛ مستقیم از هتل به زندان منتقل شد. و به درخواست آزادی با وثیقه سنگین هم برای او کوچکترین اعتنایی نشد. و وی احتمالآ با 25 سال زندان روبرو خواهد بود.
حالا تصور کنید یک دیپلمات درجه دهم در تهران کاری کرده بود! مثلا کاردار پنجم سفارت افغانستان به سی زن و دختر ایرانی تجاوز کرده بود. بعد هم قضیه به دادسرا می رفت.
بلافاصله از نهادهای بالادستی به قاضی بی اراده پرونده یک تلفن نیم دقیقه ای زده می شد که سریعا اقای دیپلمات را آزاد کرده از ایشان معذرتخواهی کنید! آن زنان و دختران را هم که از رژیم صهیونیستی پول گرفته بودند تا با نقش جنده بازی کردن؛ روابط ما را با کشور بزرگ افغانستان به هم بزنند و از این طریق به اهداف شوم‌شان دست بیابند؛ بازداشت کرده تحت اختیار وزارت «سربازان گمنام» قرار دهید؛ تا عملیات محیرالعقول انجام دهند! و بعد برای رفع کدورت چند تا از منشی های مناسب دادسرا را هم برای لحظاتی در اختیار آقای دیپلمات قرار دهید!
وقتی برای ولایت بشود عدالت را نابود کرد؛ وقتی بشود برای حفظ نظام همه گونه جرم و جنایت را انجام داد؛ وقتی ما سردار رادان و سردار نقدی داشته باشیم؛ وقتی این ولایت است که اصل است و نه عدالت؛ وقتی این حکومت با اینکه خیلی مقدس است اما هیچ هدفی ندارد برای اقامه قسط و عدل در میان مردم کشور تحت حکومتش؛ وقتی تمام این نظام تعریف شده باشد در ولایت؛ و ولایت هم تعریف می شود در یک نفر؛ وقتی همه ی این حکومت خلاصه شده است در یک نفر انسان؛ و وقتی این انسان فاسد، همه ارزشهای انسانی را زیر پای زشت خودش له می کند تا بماند؛ و وقتی به نوکران زشت‌تر خودش می گوید رسما و علنا بگویند که شخص او از همه ارزشها ولو عدالت هم بالاتر است؛ و اوست که باید اول بماند؛ وقتی ما سگی مانند پناهیان را داریم... پس چنین برخوردهایی در دادسراها، چندان هم دور از ذهن نخواهد بود.
به نظر می رسد نظام سرمایه داری-صهیونیستی آمریکا خیلی بیشتر برای ارزشها حرکت می کند. و خیلی بالاتر از نظام مذهبی ما، برای عدالت ارزش قائل است.
به نظر می رسد دوران این حکومت مذهبی-خرافی ما، خیلی وقت است سرآمده. فقط باید تلنگرش بزنیم تا فرو بریزد...

تئوری ولایت فقیه شکست خورد


به نظر من که اوضاع امروز کشورمان، بهترین دلیل است بر شکست تئوری ولایت فقیه.
اصولا ولایت فقیه به چه معناست؟ مگر نه اینکه یک فقیه جامع الشرایط باید بر همه امور کشور مسلط باشد و امور را با اسلام تطبیق دهد؟ مگر نه اینکه این ولایت، سی سال است که در ایران وجود دارد؟ و مگر نه اینکه این نظارت فقهی، هیچ گاه موجب نشده است که امور؛ بر اساس اسلام، بر اساس عدالت و بر اساس توحید پیش رود؟
در اواخر دوران امام خمینی؛ آن زمان که وی می خواست آقای منتظری را از کار برکنار کند؛ بالاترین ایرادی که به آقای منتظری می گرفت این بود که او نتوانسته است "بیت" خود را پاکیزه نگه دارد! و از نفوذ دشمن در بعضی بیوت به شدت گلایه می کرد.
حقیقت این است که همیشه روحانیون ِ مثلا باسواد و جامع الشرایط، تحت نفوذ اطرافیان خود بوده‌اند. و این اطرافیان، همان معنایی است که در کلام امام خمینی به "بیت" اطلاق شده است. حقیقت دارد که چنین روحانیون بلند مرتبه‌ای، به شدت به اعضای بیت خود وابسته‌اند. و هر چه آنها به این روحانیون بگویند؛ آنها حقیقت محض می پندارند.
نگاهی به احوالات آقای خامنه‌ای هم چیزی جز همین ماجرا را به ما نمی‌گوید. تا جایی که بعضی‌ها گفته‌اند این بیت آقای خامنه‌ای است که بر کشور حکومت می‌کند نه خود او!
یک روز به آقای خامنه‌ای می گویند احمدی‌نژاد خیلی خوب است. او هم می رود در کردستان از او حمایت می کند؛ یک ماه بعد هم در خطبه‌های ننگین 29خرداد می گوید نظراتِ احمدی نژاد نسبت به دیگران به نظرات او نزدیکتر است!.. و یک روز هم به او می گویند احمدی نژاد، ولایت درست و حسابی ندارد و تحت نفوذ جن‌گیرها است. او هم محکم جلوی احمدی نژاد می‌ایستد!
این بیت آقای خامنه‌ای بود که روزگاری از احمدی نژاد حمایت تامّ و تمام می کرد. حمایتی که به فجایع سال 88 و آن همه داغ و درفش و خونی که دیدیم، منجر شد. و باز این بیت آقای خامنه‌ای است که این روزها صریحاً از کمین سربازان امام زمان برای نابودی احمدی نژاد حرف می زند! و لات هایی مانند پناهیان (که تا چند ماه قبل، دندان‌هایش را فقط برای سبزها تیز می کرد) جلوی احمدی نژاد (و در همان بیت معروف) سخن می‌راند که "ولایت بر عدالت هم مقدم است"! تا با این جمله مضحک به احمدی نژاد تاخته باشد.
حقیقت دارد که روحانیون وقتی قدرت می گیرند؛ توان درک شرایط کشور و امور دنیا را ندارند. و به شدت به اطرافیان خودشان وابسته می شوند. و هر چه بیوتشان به آنها بخورانند؛ آنها هم قبول می کنند. و این همان دلیل ردّ است بر ولایت فقیه.
یک فقیه نمی تواند بر مسلمانان ولایت داشته باشد وقتی سرانجام این ولایت؛ به ولایت اعضای بیت آنها منجر خواهد شد. این فقیه؛ هیچگاه ولایتی نخواهد داشت؛ بلکه سرانجام، این قدرت‌طلبان و لات و لوتهای ریخته در اطراف و بیوتِ این "فقیه"ها هستند که امور کشور را به دست می گیرند.
وقتی سرنوشت یک کشور به دست "یک نفر" بیافتد؛ این سررشته‌داری خیلی زود به فساد خواهد رسید. و به دیکتاتوری منجر خواهد شد.
اوضاع آقای خامنه‌ای در همین چند سال اخیری که شاهدش بوده‌ایم، بهترین دلیل است بر ردّ نظریه ولایت فقیه.
آقای خامنه‌ای ثابت کرد که فقیه، لیاقت ولایت ندارد. و امور باید با شیوه‌های روز دنیا اداره شود. شیوه‌هایی که اگر چه بی‌نقص نیست و توان اداره همه امور انسان را ندارد؛ اما از تئوری‌های شکست خورده‌ای مانند ولایت فقیه، بارها و بارها کارآمدتر است.
کشور ما تشنه عدالت است؛ و قانون. و این ولایت فقیه آنچنان در فساد غرق شده است که خودش را خیلی راحت از زبان اوباش معرفی کرده است:
ولایت بر عدالت هم مقدم است!!

دروغگو، منحرف، دیوانه!

کاظم صدیقی!... این نام، قهرمان یکی دو هفته ی اخیر رویدادهای ایران بوده است.
سخنرانی های صدیقی، همیشه مبهم و پر از ایراد بوده است. اشاراتی که او در سخنانش می کند؛ اغلب در حد ادعاهایی است که جاهلان می کنند. و دوست دارند با مطالب جنجالی خود، شنونده را تحت تاثیر قرار دهند.
صدیقی در تمام مدت جنبش سبز؛ سخنان تندی علیه جنبش نداشت. و این تعجب برانگیز است که چرا از سوی حزب الله متهم به سازشکاری یا بی بصیرتی نشده است! با اینحال در برابر احمدی نژاد، تندترین سخنرانی و اظهارات پی در پی، از آن اوست.
شاید بتوان سخنان او در باب همسر احمدی نژاد را یک بی پروایی احمقانه نامید. چیزی که موجب شد احمدی نژاد و همسرش و ولایت ای که صدیقی خواسته بود از آن دفاع کند؛ به مضحکه ی اینترنت تبدیل شود. اما سخن اصلی ما راجع به یکی از سخنرانی های دیگر اوست که متعجبانه با دقت توجه نشده است.
صدیقی در سخنرانی خود در بیت رهبری، وقتی خواست دفاع جانانه اش را از رهبری به اوج برساند بلکه بتواند بدین وسیله حمله ی اساسی اش را به احمدی نژاد سامان دهد؛ مطلب تکان دهنده ای بیان کرد. وی از قول ایت الله بهجت گفت که ایشان در دیداری که با رهبری داشته اند؛ گفته اند: «من بارها با امام زمان دیدار داشته ام»!
وی بلافاصله هم این ادعا را چسباند به اینکه آقای بهجت بعد از دیدارهایشان با امام زمان آمده بودند از مقام معظم رهبری حمایت کنند و گفته اند که شما چه مشکلی دارید تا برایتان رفع کنم!
سخنان صدیقی آنقدر جاهلانه هست که کسی به آنها توجه نکند. اما آنچه به آقای بهجت نسبت داده شده است؛ گرچه برای اولین بار است می شنوم؛ اما متاسفانه با سابقه ای که از آقای بهجت داریم، بعید نیست که چنین حرفهایی هم زده باشد.
اینکه آقای بهجت گفته باشد بارها با امام زمان دیدار داشته اشت؛ متاسفانه برای مدّعی آن، بیشتر از آنکه فضیلت به حساب آید ؛ شیادی محسوب می شود.
ادعای دیدار با امام زمان؛ تنها از کسانی سر زده است که همگی شیاد بوده اند. و سر در آخور بیگانگان داشته اند. و اگر سوء استفاده از این ادعای دیدار را هم به آن اضافه کنیم؛ چیزی یادمان نمی آید جز باب و بهاء!
اگر آقای بهجت بواقع چنین ادعایی داشته اند؛ و این دیدار را نیز تنها حجتی دانسته اند تا از رهبر معظم حمایت کنند؛ باید فقط یک نتیجه گرفت. همان نتیجه ای که برای اسفندیار مشایی می گیریم!
همان طور که می گوییم مشایی، منحرف از فقاهت است و به رابطه مستقیم با امام زمان تکیه می کند و آن را حجت می داند!
و همان طور که مشایی را یک دیوانه و روان‌پریش به حساب می آوریم؛ متاسفانه باید قبول کنیم که آقای بهجت هم مشاعر درست و حسابی نداشته‌اند.
و همه اینها در صورتی است که نقل قول کاظم صدیقی را درست بدانیم.
گرچه صدیقی به دروغگویی شهره است!


حزب الله را تحویل بگیرید!

تا چند وقت پیش؛ این سبزها بودند که احمدی نژاد را بخاطر مدیریت عالی اش بر جهان به مسخره می گرفتند!
اما حالا حزب الله هم دارد به همین نتیجه می رسد!
عن قریب که باید یک شعبه در جنبش سبز باز کنیم به اسم: حزب الله نادم!


مــرگ بر ضدولایت‌فقیه! مرگ بر آمریکا! مرگ بر اروپا! مرگ بر افریقا!

یادتان هست همین یکسال اخیر؛ حزب الله (همان گروه دو هزار نفری و همیشه تکراری) جلوی مجلس تجمع کرده بود، و به لاریجانی فحّاشی می کرد در حمایت از احمدی نژاد؟!
حالا ببینید به چه حال و روزی افتاده این حزب الله بدبخت، که در حمایت از مجلس، به احمدی نژاد می تازد!
می دانید ورشکستگی یعنی چی؟!



جن میگیریم! آب حوض خالی می کنیم! باغچه بیل می زنیم!

این بیچاره ها هم در قالب انتقاد از مشایی؛ دارند اعتقاد شگرف خودشان را به جن‌گیری و جادو جمبل نشان می دهند! حواسشان هم نیست که ولایت را دارند با خرافه یکسان معرفی می‌کنند به هواداران اندک ولایت!
بیچاره ولایت!


دست به دست برسد به رهبر معظم!

بسم الله الرحمن الرحیم

ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون (آل عمران ایه 104)

حضرت آیت الله خامنه ای

اولین و آخرین نامه ای که به شما نوشتم به تابستان سال 1386 بر میگردد که به عنوان یک شهروند و یک روزنامه نگار ، گزارشی از برخوردهای غیر انسانی و جنایت بار نیروهای انتظامی با افرادی که اوباش و اراذل نامیده شده بودند و در خیابان ها بازداشت و به بازداشتگاه کهریزک منتقل شده بودند را خدمتتان عرض کردم. در آن نامه از ضرب و شتم ها ، فحاشی ها ، هتک حرمتها ، شکنجه های روحی و جسمی و جنسی برخی از نیروهای انتظامی نسبت به جوانانی که غالبا 20 تا 30 ساله بودند و از فرزندان جوان این مرز و بوم به شمار میرفتند گزارش داده بودم،از دهها نفری که در زمان نگهداری این افراد در کهریزک کشته شده بودند ، از رفتارهای زشت و نامناسب و غیر انسانی دادستان وقت با خانواده هایشان ، نوشته بودم ،از مجبور کردن زندانیان به برهنه شدن و کابل زدن بر بدن یکدیگر ، از جادادن بیش از 40 نفر در یک کانتینر 30 متر مربعی به مدت چندین هفته ، از شکستن دست و پاهای زندانیان و از کابل زدن بر بدنهای خیس زندانیان در حضور مرد هلی کوپتر نشین در سحرگاهان و ...

اما دریغ از هرگونه پاسخ و عکس العملی ، نتیجه آن شد که در سال 88 فرزند یکی از یاران نزدیکتان (فرزند آقای دکتر روح الامینی) به همراه چندین جوان عزیز دیگر که در آن شکنجه گاه به شهادت رسیدند ، تازه یادتان افتاد که باید دستور تعطیلی آن بازداشتگاه را صادر فرمایید.

والبته در روزهایی که در سال 88 در انفرادی بسر می بردم ، بازجوها و نگهبانان به خوبی از خجالت آن گزارشها درآمدند و جناب قاضی نیز چندین سال زندان را بخاطر افشاء مسایل مربوط به کهریزک به من تحمیل نمود.

با این حال براساس آموزه های دینی ،اخلاقی و انسانی خود آموخته ام که در یک جامعه انسانی همه آحاد مردم نسبت به یکدیگر وظایفی دارند و در صدر آن وظایف، اشاعه امر به معروف و نهی از منکر است و از آنجایی که هنوز کمی امیدواری برای اصلاح امور در من وجود دارد و خوش بینانه فکر میکنم و یا لااقل امیدوارم که گزارش قبلی من را حضرتعالی ندیده باشید و یا نگذاشتند به دست شما برسد بر آن شدم گزارشی از وضعیت شکنجه و رفتارهای وحشیانه نیروهای امنیتی با زندانیان سیاسی و همینطور وضعیت اسفبار زندانیانی که در 11 ماه اخیر حداقل در سه زندان و یک بازداشتگاه ) با پوست و گوشت خود احساس کرده ام را برای شما بگویم ، تا شاید اینبار قبل از آنکه فردی از نزدیکانتان را از دست بدهید ، دستور رسیدگی به این اوضاع را صادر کنید ، با آنکه میدانم بعد از گفتن و انتشار این گزارش احتمالا چندین سال دیگر نیز به محکومیتم اضافه خواهد شد و احتمالا دوباره به انفرادی منتقل و مورد ضرب و جرح بازجویان و برخی نگهبانان قرار خواهم گرفت ، حضرتعالی را بدلیل خیرخواهی که معنای .......(ص 5)........ در (( النصیحه الائمه المسلمین )) تجلی یافته است مخاطب قرار می دهم و این نامه را با امید به پیگیری و اجرای قسط و داد و نه فقط در برخورد با زندانیانی چون ما که با جرائم و بزه های گوناگون و متنوع در زندان به سر برده و امید به جاری شدن عدالت دارند نگاشته ام. زندانیانی که در مسیر بازجویی ها و دادرسی ها و حتی پس از صدور احکام در زندانها مورد انواع آزارها و شکنجه های جسمی و روحی و جنسی و انواع و اقسام فشارهای غیر انسانی ، چه از طرف زندانبانان و چه از طرف دیگر زندانیان قرار می گیرند و متاسفانه با توجه به سیستم و نوع مناسبات دستگاه قضا در زندان ، هیچ فریادرسی نمی یابند و شرم آور اینکه تمام این مظالم نه در زندانهای شرق و غرب که در جمهوری اسلامی که مدعی نیابت امام زمان را برای حکومت دارد ، در جریان است، در حکومتی که مسئولینش هر روز دم از مدیریت جهان می زنند و از حقوق بشر و حقوق انسانی در دیگر کشورها انتقاد می کنند. لذا همگی وظیفه داریم نا حداقل دامن اسلام را از این همه فجایع و جنایات پاک کنیم و این وظیفه قاعدتا با توجه به مسئولیتی که به هر دلیل سیاسی و شرعی بر دوش حضرتعالی به عنوان حاکم نظام مدعی اسلامی و به عنوان کسی که خود را نایب امام زمان می خواند گذاشته شده است بیشتر سنگینی میکند ، به امید اینکه قبل از آنکه خیلی دیر شود و با از دست دادن نزدیکانتان متوجه شوید که جوانان این مرز و بوم در زندانها  چه می کشند این گزارش را تقدیم حضور تان می کنم:

1-   وضعیت زندانهای کچوئی ، رجایی شهر و اوین:

الف : مواد مخدر و اعتیاد: در این سه زندان و بندهایی که در آن حضور داشتم، مواد مخدر به راحتی و بدون هیچ مشکلی و به هر میزان که اراده می شد وجود داشته و دارد ، در حالیکه برای ورود یک دست لباس در زندان اوین می بایست 6 ماه صبر کرد و در زندان رجایی شهر می بایست چند هفته نامه نگاری کرد و موافقت چندین مدیر و رییس را گرفت، اما مواد مخدر در حد مصرف نزدیک به هزار نفر در یک زندان وارد می شود و بدون اینکه مزاحمتی برای وارد کنندگان مجاز !!! ایجاد شود و این در حالی است که بعد از حدود 11 ماه زندان بودن هنوز نتوانسته ام اجازه ورود 2 جلد کتاب آموزشی را بدست آورم. قابل ذکر است که ورود روزانه چند صد گرم مواد

مخدر مختص زندان رجایی شهر نیست که در زندان کچویی نیز در مقیاسی کوچکتر به همین صورت بود و در زندان اوین و بند 350 که شرایط بسیار جالب تر بود ، به این صورت که مواد مخدردقیقا توسط زندانبانی که هر روز در اتاق رئیس اندرزگاه بودند و اکثرا با هم غذا میخوردند ، به قیمتی ارزان توزیع می شد و این افراد خدوم !!!نه فقط مشکلی نداشتند که از طرف عوامل نامرئی !!! کاملا حمایت می شدند.

ب: لواط   حضرت آیت الله با شرمندگی از اینکه مجبورم این مطالب را بنویسم صرفا از باب تکلیفی است که بر دوش خود احساس می کنم برای اطلاع شما بازگو میکنم.

در بندهای مختلف زندان رجایی شهر عمل لواط بصورت  امری معمولی و قابل پذیرش در آمده است که ظاهرا مسئولین زندان برای کمتر شدن آلودگیهای آن وسائل بهداشتی مورد لزوم افراد را آزادانه در اختیار زندانیان قرار می دهند ، من از صد ها مورد از این روابط که با رضایت طرفین و بصورت آزادانه و شاید صرفا بخاطر چند نخ سیگار و یا یکبار مصرف مواد صورت میگیرد می گذرم، من از وضعیتی می گویم که در این زندان هر کسی که کمی زیبایی در چهره داشته باشد و احیانا زوری در بازو نداشته باشد و یا پول خوبی در حسابش نداشته باشد که باج بدهد به دیگران ، به زور در سالنهای مختلف و هر شب در یک اتاق گردانده می شود و هر مفعولی صاحبی دارد و از این بابت پولی بدست می آورد و بعد از چند وقت هم او را به دیگری می فروشد، طبق مشاهده یک زندانی سیاسی به یک جوان در طول یک شب 7 مرتبه تجاوز شده است و وقتی صبح به زندانبان شکایت میکند به انفرادی ( یا به گفته مسئولین زندان سوئیت) منتقل می شود بدون اینکه هیچکدام از متجاوزین حتی مورد سوال واقع شوند.

ولی امر مسلمین ........ اینجا در زندان رجایی شهر تحت امر شما فرزندان و شهروندان کشور تحت امرتان با قیمت دویست و پنجاه هزار تومان اجاره داده میشوند ودر این سیستمی که شما مسئولیت آن را دارید هیچ دادرسی نمی یابند.در زندان کچوئی شخصی که ده ها نمونه از آن قابل مشاهده است به اتهام عدم پرداخت نفقه و مهر به زندان آمده است به صورت مفعول حرفه ای حکم آزادی گرفته است.

ج: ضرب ، شتم و جرح زندانیان: برای زندانیان غیر سفارشی در بسیاری از موارد هیچگونه شان انسانی قائل نیستند. هر کسی اعم از مسئول ، نگهبان و...... به خود اجازه می دهد هر نوع کلمات رکیک و هتاکانه ای را نسبت به زندانیان روا بدارد و هر زمان که لازم بداند زندانی را با دست ، باتوم ، زنجیر و یا هر وسیله دیگری مورد ضرب و شتم و حتی جرح قرار دهد و هیچ دادرسی برای مظلوم بجز ناله ها و زجه درد آور وجود ندارد ، و یا در مورد دیگر ، حداقل 3 مرتبه در طول یکماه فقط در یک بند که 10 % زندانیان رجایی شهر را تشکیل می دهند زندانبانان چندین زندانی را به دلایل مختلف با باتوم چنان مورد ضرب و شتم قرار دادند که تمام بدنشان را سیاهی و کبودی در بر گرفته بود و تا چندین روز حرکت را از آنها سلب کرده بود، در یک مورد که فقط صدای آنرا می شنیدم زندانی را که ظاهرا از یک زندانبان به دلیل ضرب و شتم شکایت کرده بود با الفاظ رکیک و با زنجیر و باتوم می زدند تا به گفته آنها بگوید غلط کردم و شکایتش را پس بگیرد که البته او نیز بعد از نیم ساعت با بدنی کبود و سیاه رضایت داد و از شکایتش منصرف شد و سپس بخاطر بر هم زدن نظم زندان به انفرادی و یا سوئیت (بند 11) منتقل شد و صد البته خوب است بدانید از سگهای مواد یاب نیز بجای کشف مواد برای ارعاب و زخمی کردن زندانیان استفاده می شود.

جنا ب آقای خامنه ای ، به جرات می توان گفت هیچکدام از قوانین رفاهی که توسط همین نظام و کشور برای رفاه زندانیان تصویب شده است به اجرا گذاشته نمیشود ، نه غذای  سالم و کافی و نه محیط بهداشتی (مطابق آئین نامه ) و نه هیچکدام دیگر از امکانات پیش بینی شده در قانون در اختیار زندانی قرار نمی گیرد و از آنجا که امکان استفاده از مرخصی برای زندانیان در اختیار زندانبانان و مسئولین زندان (و نه قانون) قرار دارد هیچ کس اعتراض نمی کند.

در حکومت شما زندانیان به بیگاری های بدون حقوق و یا حقوق اندک ، کارگری در سالنهای سرویس بهداشتی و محوطه زندان گمارده می شوند و زندانها به شهر مردگان می ماند که باید به هر طریقی فقط از آن خارج شد. البته کسانی که در زندان در آمدهای میلیونی دارند، هیچ نیازی به بیرون رفتن ندارند و هر زمان که بخواهند با هماهنگی مسئولین زندان و به راحتی چند روزی از مرخصی استفاده میکنند.

 ایدز و سایر بیماریهای واگیردار:

جمعیت قابل توجهی از زندانیان مواد مخدر و معتادین به بیماریهایی همچون ایدز و هپاتیت مبتلا هستند و هیچ تفکیکی بین بیماران و افراد سالم وجود ندارد و با توجه به مصرف مواد مخدر و شیوع لواط بین این افراد هر روز بر تعداد افراد مبتلا به بیماری های واگیردار افزوده می شود.

جناب آیت الله، اگر به وضعیت اسفیار این زندان ها توجه نشود با توجه به افزایش روزافزون زندانیان و برگشت بدون  کنترل آن ها به جامعه و خانواده هر روز به تعداد کسانی که به آلودگی های روحی روانی و جسمی مبتلا می شوند افزوده خواهد شد و ...

2-   برخورد با زندانیان سیاسی حوادث یکسال گذشته:

جناب آیت الله از فجایع بازداشتگاه کهریزک و شهادت برادرانم در آنجا فعلا چیزی نمی گویم چون می دانم به طور کامل می دانید در آنجا و توسط چه کسانی چه گذشته است، از فجایعی که در خیابان ها و کوچه ها بر سر مردم آمد می گذارم چرا که شما نیک می  دانید که کسانی که عکس های شما بر سینه و دستشان بود، بر سرخواهران و برادرانم در خیابان ها چه آوردند، از پدران منتظر فرزند و مادران گریان و قبرهای بی صاحب می گذرم، از بیان به خاک و خون کشیده شدن دهها عزیز هم وطنم در خیابان ها می گذرم و صرفا به بیان جنایاتی که توسط نهادهای امنیتی و انتظامی دولت و حکومت شما بر سر زندانیان آورده اند بسنده می کنم.

در مدت 4 ماهی که در زندان اوین و در بند 350 و همین طور در زندان رجایی شهر بودم، با بیش از 200 نفر از زندانیان سیاسی و کسانی که پس از انتخابات به دلایل مختلف بازداشت شده اند هم سلول و هم بند بوده ام که مطالب ذیل گوشه ای از شنیده هایی است که هر مورد آن از دهها نفر شنیده شده است و بسیاری را نیز در بند 209 دیده ام و یا شنیده ام:

الف: نحوه بازجویی ها: تقریبا تمام بازجویی ها بر خلاف نص صریح قانون، با چشم بند و رو به دیوار صورت می گیرد، لذا در بیشتر مواقع اسکان شناسایی و معرفی بازجویان امکان پذیر نیست و در طول بازجویی ها سربازان گمان شما از هیچ رفتار و روش خشونت بار و غیر انسانی در برخورد با زندانیان کوتاهی نکرده و نمی کنند که در این صورت می توان گفت اگر در این راه عمدی وجود نداشته باشد این موارد به راحتی قابل تشخیص و رسیدگی است.

ب: به کار بردن الفاظ رکیک، فحاشی، تحقیرهای لفظی و ...

تقریبا تمام کسانی که مورد بازجویی قرار گرفته اند از جمله خود من بارها و بارها با رکیک ترین الفاظ، از فحش های جنسی و خانوادگی و اتهامات اخلاقی روبرو شده اند، بخصوص در بند 2 الف که تحت نظر سپاه اداره می شود، الفاظ رنگین تر و پر و پیمان تری نثار زندانیان و خانواده ی آن ها و به قول خودشان برای خرد و تحقیرکردن زندانی از این الفاظ توسط بازجویان استفاده می شود.

ج: تحقیرهای روحی و جنسی:

حداقل ده نفر از زندانیان شهادت می دهد که در زمان بازجویی ها آن ها را مجبور کرده اند که برهنه شوند و یا با لباس زیر ساعت ها در بازجویی بایستند و حداقل سه نفر از این افراد شهادت می دهند که با باتوم و یا وسیله ای شبیه آن مورد تحقیر جنسی قرار گرفته اند وحداقل 2 نفر زا اینها کسانی بوده اند که تا قبل از بازداشت حاضر بوده اند برای جنابعالی جانشان را نثار کنند و حتی انتقادی هم به شما نداشته اند.

د: دروغ، تهدید و تطمیع زندانیان برای پروژه اعتراف گیری:

جناب آقای آیت الله، سربازان گمنام شما از هیچ دروغ و نیرنگی برای فریب متهم بی دفاع جهت به اجرا گذاشتن پروژه ی اعتراف گیری دریغ نکرده اند، از بازداشت اعضای خانواده تا صدور احکام دروغین اعدام و نمایش دروغین کودتا.

حداقل در 2 مورد که شاهد آن بودم همسران زندانیان بازداشته شده اند و به آنان گفته شده اگر اعتراف نامه ها را نخوانند برای همسرانشان احکام سنگین صادر خواهد شد و آن ها مجبور به اعتراف به کارهای نکرده نموده اند، در دو مورد فرزندان نوجوان و جوان را احضار نموده و از پشت شیشه به زندانی نشان داده اند تا با اینکار او مجبور شود برای نجات فرزندانش  آنچه را که آن ها می گویند انجام دهد.

حضرت آیت الله، همه ی اینها که در زندان های امنیتی شما در جریان است توسط سربازان گمنام شما در وزارت اطلاعات و بخصوص سپاه پاسداران به انجام می رسد.

ه: دخالت در حریم خصوص متهمین و ایجاد درگیری های خانوادگی:

در بسیاری موارد به خاطر شنودها و سرک کشیدن های قانونی و غیر قانونی نهادهای امنیتی در خصوصی ترین و شخصی ترین حوزه های زندگی افراد و دسترسی بازجوها به این اطلاعات، حربه ای بود برای تحت فشار قرار دادن زندانی، با استفاده از همین اطلاعات حداقل در 3 مورد (منجمله خودم) با همسران متهمین تماس گرفته شده است که تقاضای طلاق کنند و

یا با به اجرا گذاشتن مطالبات (مهریه) خود متهم تحت فشار بیشتر قرار بگیرد.

جناب آیت الله، بازجویان وقاهت را به جایی رسانده اند که حتی به خود اجازه میدهند به همسران جوان زندانیان به دفعات تماس بگیرند تاجایی که انها مجبور شده اند گوشی های موبایل خود را خاموش یا تعویض کنند تا از شر این بی حرمتی ها نجاتیابند.

جناب آقای آیت الله خامنه ای، با جشمان خودم دیدم که در بند 209 جوان بیست و چند ساله به خاطر تماس های مکرر بازجویان با مادر تنهایش چند بار اقدام به خودکشی کرد.

جناب آقای آیت الله، مامورین اطلاعاتی شما به جایی رسیده اند که از همسر جوان یکی از زندانیان خواسته اند اگر دوست دارد شوهر و برادر زندانی اش از اعدام احتمالی نجات یابد وخود نیز به حبس طولانی محکوم نشود از شوهرش طلاق بگیرد!!!

و خدا را شکر می کنم که حداقل از این حوادث را در بند 350، دو یا سه مورد بیشتر ندیدم.

ت: ضرب و شتم و جرح:

تقریبا تمام زندانیانی که به بند 350 منتقل شده اند و با آن ها صحبت کرده ام، کم یا زیاد و هر کدام به میزان لازم!! مورد نوازش قرار گرفته اند که از شرح بسیاری از آن ها می گذرم و فقط به برخی از انواع ضرب و شتم ها اشاره می کنم:

-در بند 2 الف متهمین را با شکر (shoker) برقی مورد آزار و اذیت قرار می دهند (با شکر به آلت تناسلی و سایر نقاط حساس بدنشان می زنند)

-در بند 2 الف، حداقل 2 نفر از متهمین به محلی در زیر زمین برده شده و دستانشان را در دستگاهی که برای کشیدن ناخن بوده است قرار داده شده است.

-ده ها زندانی که در بند 2 الف اوین بوده اند گفته اند که با کابل و باتوم به دفعات متوالی مورد ضرب و شتم و جرح قرار گرفته اند.

-حداقل سه نفر از متهمین بند 2 الف می گویند به آن ها قرص های رنگی داده شده که آن ها را از حالت عادی خارج کرده است واثرات آن در بعضی افراد تا مدت ها در بند 350 قابل مشاهد بوده است.

-در بند 209 متهمین را برای تنبیه در سرمای شبهای زمستان صرفا با لباس زیر، ساعتها در فضای باز رها می کنند از جمله خود من که بیش از 6 ساعت فقط با لباس زیر در نیمه شب اواسط دی ماه در فضای باز رها شدم و بعد از گذشت چند ماه هنوز آثار آن باقی است و به مداوای طولانی مدت نیاز دارد.

-ده ها نفر که در بند 209 بوده اند از ضربات ناگهانی با اجسامی مثل پرونده بر سر و صورت، ضربات مشت به گلو، سیلی زدن ها، مشت ها و لگدها، بشین و پاشوهای طولانی و زیاد، به سینه و صورت خواباندن متهم در اتاق بازجویی و ده ها مورد شکنجه و آزار و اذیت های روحی و جسمی دچار صدماتی شده اند که اثرات آن در

برخی افراد هنوز بعد از ماه ها قابل مشاهده است.

-جناب آقای آیت الله، مطالب گفته شده فقط گوشه ای از شرایطی است که سربازان گمنام شما بر سر متهمین بی دفاع آورده اند.

-نحوه برگزاری دادگاه های علنی و غیر علنی:

الف: دادگاه های غیر علنی: اساسا دادگاه های غیر علنی به جز برخی موارد اندک نه از لحاظ ساختاری و نه از لحاظ محتوایی با هیچ یک از قوانین داخلی منطبق نبوده است و معمولا بدون حضور وکیل و یا حتی نماینده ی دادستان تشکیل و با چند سوال و جواب ساده، قاضی در نهایت با صدور همان حکمی که قبلا  بازجویان گفته بودند دادگاه به پایان می رسد. البته قابل ذکر  است که در بسیاری از موارد، منجمله قاضی شعبه 28 ، متهمین را با  ترساندن از از حکم سنگین و به تعویق افتادن طولانی دادگاه، از گرفتن وکیل منع می کنند وقضات شعبه 15 از پذیرش بسیاری از وکلای مستقل خوداری و متهم را مجبور کرده اند تا از وکلای مورد تایید و سفارشی های قاضی و دادگاه استفاده نماید.

-جناب آقای آیت الله، از تعداد و درصد احکامی که با تمام فشارها در دادگاه های تجدید نظر، توسط این دادگاه ها نقض شده است، می توان به عمق فضاحت و بی قانونی دادگاه های بدوی و مراحل تحقیق پی برد. احکام اعدامی که به سه سال زندان تبدیل شده اند، احکامی که شش سال بوده به یکسال تبدیل شده اند خود به خوبی نمایانگر افتضاحات دادگاه های انقلاب هستند.

دادگاههای علنی :

جناب آقای آیت الله

در سال 1388 چندین دادگاه تحت عنوان دادگاههای علنی با حضور فله ای متهمین مرتبط و غیر مرتبط برگزار شد و امید دارم و یا احتمالا شما نیز به مانند ما صرفا از تلویزیون به تماشای آنها نشسته باشی و سربازان گمنامت در سپاه و وزارت اطلاعات در مورد چگونگی  برگزاری آن ها و چگونگی  آماده سازی نمایش ها با شما سخن نگفته باشند و از آنجا که برای فردی چون شما توجیه نداشتند و حتما قابل پذیرش نخواهد بود، من به عنوان یک روزنامه نگار که در طول یکسال اخیر در زندان بودم و تقریبا با تمام کسانی که در دادگاه های صحبت کرده اند از نزدیک مذاکره

کرده ام، در ادامه گزارشی از مقدمه تشکیل این به اصطلاح دادگاه ها را نیز به شما ارائه می دهم.

1-   نحوه و اداره کردن زندانیان به تن دادن به اعترافات:

الف: تهدید به بازداشت برخی از اعضای خانواده:

حداقل در 2 مورد از افرادی که در دادگاه ها علیه خود ودیگران صحبت کردند، همسرانشان توسط این نهادها بازداشت شده بودند و به آنها گفته شده بود اگر قبول نکنند برای همسرانشان احکام سنگین صادر می شود که بعد از پذیرش حضور در دادگاه، همسرانشان شب قبل یا روز قبل آزاد شده بودند.

-در یک مورد نهادهای امنیتی شما وقتی با مقاومت زندانی روبرو می شوند، فرزند نوجوان وی را بازداشت و از پشت شیشه وی را در مقابل پدرش بازجویی می کنند و او را تهدید می کنند که اگر وی همکاری نکند فرزندش را به اتهام فروش چند کیلو!!! مواد مخدر بازداشت می کنند و به خاطر آبروی دختر جوانش مجبور می شود از آبرو و حیثیت خود بگذرد و در دادگاه صحبت کند.

-در حداقل سه مورد از کسانی که در دادگاه ها صحبت کردند نهادهای امنیتی شما با تحت فشار گذاشتن زندانیان از طریق افشای مسائل خصوصی زندگیشان، از جمله تصاویر فیلم ها و یا اطلاعات بدست آمده از شنودها و ردگیری های غیر قانونی موفق به گرفتن اعترافات بعضا دروغین شدند.

2-افرادی که در دادگاه ها حضور پیدا کرده اند:

الف: شخصیت های سیاسی: جناب آقای آیت الله، سربازان گمنام شما در بازجویی ها با افتخار از خرد و تحقیر کردن این افراد سخن می گفتند و آن چیزی که از شادی ها و هلهله هاشان به نظر می رسید بوی تعفن انتقام جویی بود، انتقام از محبوبیت برخی از این افراد که به گفته ی آن ها باید شاخشان شکسته می شد که به حمدالله سربازان گمنام شما با استفاده از غیر انسانی ترین و وحشیانه ترین اعمال این کار را انجام دادند که من در مورد این افراد سخن نمی گویم چون امیددارم شخصیت های سیاسی که در دادگاه ها صحبت کردن، خود از لاک منفعت طلبی  و ترس خارج شده و به حرمت خوی صدها جوان رشید این مملکت که در حمایت از آن ها در خیابان ها به خاک و خون کشیده شدند بگویید در زندان ها بر سرشان چه آمده است و با این کار دوباره به آغوش مردم باز گردند.

3-   زندانیان غیر سرشناس:

 زندانیان غیر سیاسی که در دادگاه ها علیه خودشان و جنبش سبز صحبت کردند غالبا افرادی بودند که مجبور شده بودند در مورد وابستگی شان به سازمان ها و گروه های مخالف نظام صحبت کنند تا سربازان گمنام شما بتوانند به مردم بقبولانند که معترضین و مردم بی دفاع که در خیابان ها به خاک و خون کشیده شده بودند وابسته به خارج و سازمان های ضد انقلابی و تروریستی بوده اند تا بلکه بدین طریق جنایت های خود در خیابان ها و بازداشتگاه ها و زندان ها توجیه کنند. برای همین هم تقریبا از هر گروه و سازمان تروریستی و به اصطلاح ضد انقلابی، چند نفر در این نمایش حضور داشتند، که من در ادامه به برخی از این

افراد اشاره می کنم:

- حداقل 6 نفر از جمله 2 نفری که در روزهای پس از حوادث روز عاشورا اعدام شدند اساسا قبل از انتخابات بازداشت شده بودند و هیچ فعالیتی در انتخابات نداشتد که سه نفر از آن ها هم اینک زندانی هستند و یکی از این ها نیز زیر اعدام قرار دارد تا روزی که آن نوشته ها را در مقابلشان گذاشته بودند به دلیل در انفرادی بودن از حوادث پس از انتخابات آگاهی نداشتند و صرفا به دلیل اینکه بازجوها به آن ها گفته بودند که اگر این حرف ها را در دادگاه و یا تلویزیون بگویید نجات پیدا می کنید دست به چنین کاری زده بودند.

- حد اقل سه نفر از کسانی که در دادگاه به انجام اقداماتی از جمله آتش زدن کیوسک و همینطور مسجد و یا بانک در تاریخ25/3/88 اعتراف کردند اساسا شب 23 خرداد توسط نیروهای امنیتی شما بازداشت شده بودند تا برای انجام چنین نمایش هایی مورد استفاده قرار گیرند.

جناب آقای آیت الله ، مامورین امنیتی شما در سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات برای اثبات ادعای وابستگی اعتراضات به حق مردم در خیابان ها به هر اقدامی دست زدند، کافی است شمازمان بازداشت اعتراف کنندگان با اظهاراتشان در دادگاه های نمایشی را بررسی کنید.

3- مراحل آماده سازی افراد برای حضور در دادگاه های نمایشی: بعد از اینکه زندانیان تحت فشار های ویران کننده جسمی و روحی از ضرب و جرح قرار گرفته تا هتاکی و فحاشی و تا تهدید و تطمیع نیروهای امنیتی شما مجبور می شدند حضور در دادگاه ها را بپذیرند و اوراق تایپ شده ای که در اختیارشان قرار می گرفت تا با خواندن و تمرین کردن آن متون در دادگاه نقش خود را بهتر و جذاب تر بازی کنند. و براین این امر متون تایپ شده توسط زندانی مجددا نوشته می شد تا در دادگاه ها خواند ن  از روی آن ها طبیعی تر جلوه کند و در صورت لزوم دست نویس ها توسط سایت

های خبری نهادهای امنیتی منتشر شود تا دادگاه ها و اعترافات طبیعی تر جلوه کند.

آقای آیت الله ، از روزهای قبل بسیاری از این افراد توسط برخی از بازجویان خاص مورد آزمایش قرار گرفتند و برای اجرای بهتر نقش مجبور بودند چندین و چند بار مطالب را در حضور بازجوها تکرار کنند و حتی به آن ها در مورد چگونگی حرکت دست و صورت و نحوه بیان مطالب آموزشی و تذکرات لازم داده شده بود.

- برگزاری تمرین های نهایی در محل دادگاه ها: روز قبل از تشکیل دادگاه ها، زندانیان به محل دادگاه برده می شدند و در حضور قاضی صلواتی و یا دادستان وقت و یا آقایان دادیار و بازپرس متون را در مقابل دوربین های صدا و سیما و برخی خبرنگاران وابسته اجرا می کردند و در حین اجراء تذکراتی برای بهتر شدن نقش از کارگردانان گمنام شما دریافت می کرده اند. جالب اینجاست که در یکی از موارد که زندانی بخت برگشته در دادگاه اصلی بخاطر حضور تماشاگران دست و پای خود را گم می کند و نمی تواند نقش خود را خوب بازی کند و برنامه 20:30 تصاویر و گفته های وی در تمرین روز قبل را پخش می کند و آقای شمشادی مجری این برنامه خبری احتمالا به اشتباه در حالی سخنان اعتراف کننده در دادگاه را پخش کرد که پشت سر وی خالی از تماشاگران و دیگر زندانیان بود.

جناب آقای آیت الله :توجه داشته باشید که این تمرینات نه توسط تعدادی سرباز گمنام که توسط عمال قوه قضاییه، قاضی ارشد آن و دادستان وقت تهران که مورد حمایت همیشگی شما بوده است صورت می گرفته است.

- شب قبل از دادگاه زندانیان متناسب با گفته هایی که قرار است در دادگاه بگویند اصلاح (سر و صورت) می شدند تا چهره ای متناسب با نقششان داشته باشند. یکی از مضحک ترین بخش های این دادگاه ها وقتی بود که به دلیل عدم هماهنگی سربازان گمنامتان در سپاه و وزارت یک نفر در دو زمان مختلف با دو آرایش مختلف در برنامه سازی نمایش، دو اعتراف تقریبا متضاد انجام داد و جالب تر آنکه قاضی محترم شما به جرم هر دو اتهام متضاد که در دو روز و دو منطقه ی مختلف رخ داده بود و حکم اعدام و 10 سال زندان صادر کرده است در حالی که وی اساسا در آن روز در بازداشت به سر می برده است.

- 12 نفر از افرادی که قرار بود در دادگاه صحبت کنند برای امتحان نهایی!! به حسینیه و یا مسجدی در طبقه سوم دادگاه برده می شوند که در حضور سعید مر ضوی متن های خود را بخوانند و بعد از تایید ایشان 9 نفر از آن ها فردای آن روز در دادگاه صحبت می کنند والبته دادستان به آن قول شرف!!! می دهد که آن ها را فردای دادگاه آزاد کند که نکرد.

جناب آقای آیت الله، حتما مضحک خواهد بود در مورد دادگاهی که با این شرایط تشکیل می شود حرف از آیین دادرسی، حقوق شهروندی، حقوق انسانی و ..... زده شود، اما به جهت اطلاع می گویم که هیچ یک از حاضرین در آن دادگاه ها نتوانستند و یا بهتر بگویم نگذاشتند از وکلای خود استفاده کنندو به اجبار وکلای خود را عزل کردند و از وکلای خود فروخته که توسط قضات و یا آقای دادستان و یا نهادهای امنیتی شما تعیین می کردند تن بدهند، و صد البته همان وکلای تسخیری از هیچ وقت با این زندانیان ملاقات و گفتگویی نداشتندو حتی هرگز اجازه ی دسترسی به پرونده های متهمین را نداشتند و فقط برای سیاهی لشگر در دادگاه ها حضور پیدا کردند و بسیاری از آن ها حتی وکالت نامه امضا شده ای هم در اختیار نداشتند.

جناب آقای آیت الله: نمی دانم بعد از انتشار این نامه چه سرنوشتی پیدا خواهم کرد، نمی دانم شاید در دادگاه های عادلانه سربازان گمنامت با زیر پا گذاشتن شرافت و انسانیت حرف ها و نوشته هایم را تکذیب کنم و اعتراف کنم د راین مدت که در زندان بودم توسط رژیم صهیونیستی و عوامل استکبار تحریک شده ام تا نسبت به نظام مقدس شما توطئه کنم و یا نمی دانم شاید اعتراف کنم سفیر انگلستان و فرانسه و رابط سازمان های جاسوسی غربی این حرف ها را به من آموزش داده اند ، اما امروز در سلامت و آزادی کامل به خدای بزرگ و ائمه ی اطهار و همین طور به خون تمام شهدای راه آزادی بخصوص شهدای یکسال اخیر سوگند یاد می کنم، اعلام می کنم ضمن اینکه این مطالب عین واقعیت رخ داده در زندان های تحت امر شماست، هیچ هدفی جز تلاشی در راه اصلاح امور همین طور انجام فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت الملوک نداشته و ندارم.

جناب آقای آیت الله، کاش حاکمان صدای ملت خود را قبل از آنکه دیر شود می شنیدند تا لازم نبود ملت ها برای رساندن صدیشان به حاکمان شیشه ها را بشکنند.

مهدی محمودیان

روزنامه نگار در بند

شهریور 89- رجایی شهر

مــنـــبـــع

عقل معکوس!

همان طور که می دانید بن‌لادن در اقامتگاه‌های خود، از هیچ تلفن و موبایل و لب‌تاپی استفاده نمی‌کرد.

حالا اگر گفتید آمریکاییها چطوری او را ردیابی کردند؟

آمریکایی‌ها با همه ابزارهای جاسوسی خودشان گشتند و گشتند. و بعد گفتند ببینیم توی کدام خانه از هیچ تلفن و موبایل و لب‌تاپی استفاده نمی‌شود!

 

در عکس فوق، نفر سمت راستی؛ اسامه بن‌لادن است در جوانی در محل تمرین جودو.

با اجازه از سهراب اعرابی؛ با اجازه از ندا آقاسلطان

درست است که نیروی انتظامی ما، یک یگان جنایتکار است؛ درست است که خون دلها خوردیم در طول جنبش سبز از دست این قوم بَدوی و وحشی؛ درست است که در اولین روزهای پیروزی جنبش سبز، اصلاحات اساسی باید در این نیرو انجام شود تا به یک پلیس با استانداردهای روز دنیا تبدیل شود؛ اما...

ما می‌فهمیم که اگر پلیس در جامعه نباشد، قانون جنگل حاکم خواهد شد. هر جوان مَستی یا هر چاقوکش حقیری، مرتکب جرمهای بزرگ خواهد شد. و در این میان، ضعیفان و کودکان و زنان از همه بیشتر لطمه خواهند دید.

ما این چند ماه گذشته را به خوبی دیده‌ایم که میزان جرائم و مزاحمت‌هایی که از جنس اخلاقی هستند خیلی افزایش یافته است. و این برای یک جامعه متمّدن یعنی فاجعه!

بنابراین با همه خون دلی که از نیروی انتظامی به یادگار داریم؛ از طرح امنیت امور اخلاقی که قرار است به زودی در سطح شهر اجرا شود، حمایت می‌کنیم.

مامورین می توانند روی حمایت بچه‌های سبز حساب کنند.

 

حیدر حیدر حیدر!

وقتی بسیجی‌ها، پز اپوزیسیون به خودشان می گیرند؛ شجاع می‌شوند؛ و قرار تجمع در برابر نیروی انتظامی می‌گذارند!!!!

این جوجه بسیجی‌ها هم اصل خنده‌اند!!

 

روزهای خوش اننقام

به خبری که هم‌اکنون به دستم رسید، توجه بفرمایید:

مقام معظم رهبری و فرمانده معظم کل قوا، در یکی دو هفته‎ی آینده؛ یک عمل جراحی خواهند داشت.

معظم له در طی این عمل جراحی دچار آسیب‌دیدگی خواهند شد.

دعای امت حزب‎الله چاره‌ساز خواهد بود.

امت همیشه در صحنه، کسانی را که طی روزهای اخیر معظم‌له را آزردند، نخواهند بخشید.

 

نژادپرستی در عصر اینترنت!

در حالیکه نیروی انتظامی و سپاه، رکیک‌ترین رفتار را با مردم در یک ماه بعد از انتخابات 88 کردند؛ از کتک زدن های وحشیانه در وسط خیابان گرفته تا کشتن عامدانه با کلت؛ تا شکنجه های قرون وسطایی در بازداشتگاه ها؛ تا رفتارهای جنسی در کهریزک‎ها... در حالیکه نیروی انتظامی دیگر نه آبرویی در ایران دارد و نه در سراسر دنیا چیزی جز یک نیروی سرکوبگر وحشی شناخته می شود؛ و در حالیکه میلیونها ایرانی منتظر حوادث سنگین آینده هستند تا انتقام سنگینی از این نیرو و دستگاه ولایت بگیرند؛ و در حالیکه موج قیام‎های خاورمیانه از میزان خشم ملت‎ها علیه ظالمان، حاکی است؛ یکی از وبلاگرهای مشهور ولایتمدار، از برخورد نیروی انتظامی با اراذل سعید حدادیان در ورزشگاه آزادی نالیده است و با قلب خونین و روحی مجروح به فغان آمده است:

سردار احمدی مقدم! اجازه ندهید خون شهدای سرافراز نیروی انتظامی به خاطر رفتار اشتباه و غلط برخی کارکنان و سربازان شما از بین برود.

به نظر که آن جوان‏های هرزه هیات رزمندگان که به ورزشگاه ریخته بودند تا مسابقه را بهم بزنند؛ نسبت به جوانانی که در خرداد 88 به خیابان آمده بودند تا تقلب انتخاباتی را محکوم کرده رأیشان را پس بگیرند؛ از نژاد ِ برتری برخوردار هستند!

 به نظر می رسد آنها شهروند درجه یکی هستند که بقیه مردم، شهروند درجه 10 هم به حساب نمی‎آیند!

 به نظر می رسد فقط اینها حق اعتراض دارند آنهم برای عقاید مضحکشان، در حالیکه بقیه مردم هر چند که خیلی هم زیاد باشند؛ چون ولایت را قبول ندارند، حقشان است که کتک بخورند، کشته شوند، و تحت آزارهای جنسی قرار بگیرند!

گرچه وجود نژادپرستی در جمهوری اسلامی، سالهاست که بر همگان عیان است؛ اما این دفاع بیشرمانه از نژادپرستی، برای اولین بار پس از سالهاست که در تمام دنیا رخ می‎دهد.

وبلاگ آهستان (که توسط دخترکی منتشر می شود که لذت می برد خودش را مَرد معرفی کند) تنها جاییست که افشا کرده حزب الله و ولایت در ایران مترادف با نژادپرستی است.

او اینک آمده و این حقیقت را اثبات کرده است.

 

ما می خواهیم جهانی بدون رنگ سبز داشته باشیم! همه چیز خاکستری باشد! قهوه ای باشد! تریاکی باشد! قشنگ باشد!

می دانستید دستمالهایی که قذافی با آن دماغش را می گیرد؛ سـبـز است؟!

چرا همه دیکتاتورها با رنگ سبز لج اند؟!

 

چند لحظه من را ببخشید!

احمدی نژاد، رییس جمهور تقلبی کشورمان اخیرا فرمایش کردند:

«اساس كار فرهنگی را مبتنی بر رابطه دل با دل و پایه‌اش محبت بوده و محال است ارزش‌های فرهنگی را با ابزاری غیر از محبت در جامعه جاری كرد.»

ببخشید! واقعا معذرت می خواهم! اما من خودم را برسانم به مستراح! اسهال که می آید ول نمی کند...

 

شبکه های اجتماعی بر پایه وبنگاری-2

به نظر می رسد دوران شبکه های جمعی مانند فیس بوک یا مورد پیشرفته ترش توئیتر، آرام آرام پایان می یابد. شبکه هایی که بر مبنای خلاصه گرایی و عوام پسندی استوار شد. و از عمق خالی است. این شبکه ها، علیرغم استقبال شدید مخاطبان آن که چونان موجی بلند شد؛ از سوی فرهیختگان حمایت نمی شود.

اما شبکه اجتماعی بر پایی وبنگاری چیست؟

وقتی شما یک وبلاگ ساده داشته باشید؛ مسلما یادتان هست که در کنار ستون مطالبتان، یک ستون باز می کردید و پیوند وبلاگ دوستانتان را قرار می دادید. این ابتدای تولد شبکه ی اجتماعی وبنگاری است.

اما نوع کامل و امروزی آن این است که شما وقتی در وب می گردید و مطالبی را که مناسب اندیشه ی شما قرار دارد، می یابید؛ بیایید و دیگران را هم در لذت خواندن و یافتن آنها سهیم کنید. به این نحو که همان مطلب را در وبلاگ تان عینا نقل کنید، و فقط در پایان مطلب عنوان کنید که این نوشتار از فلان جا نقل شده است. و لینک صفحه ای را هم که از آن نقل کرده اید؛ قرار دهید.

در این گذاشتن لینک هم به اصل نوشتار احاله نکنید. بلکه به همان صفحه ای که خود شما آن خبر یا مطلب جالب را خوانده اید؛ لینک بدهید. چه بسا خود آن سایت یا وبلاگ هم از جایی دیگر نقل کرده باشد. اما شما از همان وبلاگی که خودتان آن را اول بار خوانده اید؛ منبع بگذارید.

و این می شود که یک مطلب خوب و مستند و دلپسند که شما را هم مجذوب کرده؛ در صدها وبلاگ دیگر بازنشر می شود؛ و دیگران هم که آن را می پسندند، آن را منتشر می کنند. و لینک یکی از صفحات وبلاگ شما هم در چندین وبلاگ دیگر گذاشته می شود. و این یعنی شبکه اجتماعی بر پای وبنگاری-2

به هیچ عنوان صرفه جویی نکنید. و نگویید «این مطلب که ده جای دیگر هم نقل شده است؛ برای چی وقت بگذارم باز هم نقلش کنم!؟» بدانید ایراد اینترنت این نیست که مطالب خوب ندارد. ایرادش این است که مطالب خوبش، بین هزاران آشغال گم می شود. پس همین که شما یک مطلب خوب را بازنشر می دهید؛ دارید قدرت آن مطلب را بصورت لگاریتمی زیاد می کنید. علاوه بر اینکه رابطه ی شما با دیگر وبلاگ ها بر اساس اندیشه و سلیقه ی شما تعریف می شود. یعنی همان لینکی که شما می گذارید؛ می شود تارهای نامرئی که دوستداران یک اندیشه را به هم پیوند می دهد؛ بدون آنکه خودتان بفهمید.

دوران سایتهایی مانند بالاترین گذشته است. دیگر جایی برای لینک گذاشتن مستقیم نیست. سایت بالاترین در زمان خودش؛ بسیار وزین بود. سایتی که باید آن را شبکه اجتماعی بر پایی وبنگاری-1 نامید.

نمونه ی ساده و نستبا مرتب شبکه اجتماعی بر پایه وبنگاری-2 را میتوانید در صفحات یک ماه اخیر رادیو اگر ببینید.

شبکه اجتماعی جدید؛ می تواند دنیا را تکان دهد.

 تا یکسال آینده قدرت آن را حس خواهید کرد.

خان خله!

1-    امشب خولی داشت به زنش می گفت: حق حسین بود که کشته شود! می خواهد نوه رسول خدا باشد که باشد! او بر بیعت خلیفه خروج کرده بود. و هر که بود حقش بود که کشته شود.

2-    کاظم صدیقی  امروز گفت: کسانی که ولایت نداشته باشند؛ نمازشان هم قبول نیست. تنها کسی کارهایش مقبول است که جلوی ولی فقیه زانو بزند. و لاغیر!

3-    خولی امشب کشته شد...

 

درمان یک بیماری به شیوه ای جدید

مقاله ی بسیار جالبی دیدم در مورد بیماری عجیب و غریب یک پسر 5 ساله. که با نقشه برداری از ژن های او (که هنوز هم کاری بسیار جدید و گران است) توانستند بیماری او را از طریق ژن معیوب خالق بیماری شناسایی کنند. و با تزریق سلولهای جدید با ژن سالم (از یک انسان دیگر) او را مداوا کنند.

بیماری عجیب این پسر بچه این بود که روده ی بزرگ او؛ دارای سلولهایی شده بود که به سمت بیرون روده باز می شد. یعنی این بچه وقتی غذا می خورد؛ بجای آنکه بطور عادی دفع شود, از دیواره روده به بیرون دفع می شد. نتیجه اینکه بین روده و جداره داخلی پوست شکم این بچه؛ مملو می شد از مدفوع. شکم اش باد می کرد. درد شدید می گرفت. و مسلما بعد از مدتی روده شدیدا عفونت می کرد. زخم می شد. چرک می کرد.

لاجرم این بچه نمی توانست غذا بخورد. و در طول عمر کوتاه خود شاید صدها عمل جراحی را تحمل کرده بود.

مسیر درمان این بچه؛ یکی از جدیدترین و البته زیباترین دستآوردهای علمی بشر است: درمان ژنتیکی!

مقاله را در این آدرس بخوانید:

http://1pezeshk.com/archives/2011/05/مقاله‌ای-که-برنده-پولیتزر-شد-بیماری-م-3.html

مگر سگ را باید چکار کنند؟!

کاظم صدیقی در مراسم اخیر بیت رهبری، با صدای رسا در جلوی هزاران نفر اعلام کرد که در مورد احمدی نژاد:

بعضی از سربازان گمنام امام زمان‌(عج) که گزارشاتی از رفتار ایشان به من داده‌اند از من خواسته‌اند به رهبر بگویم منتظر گو‌شه چشم ایشان و فرمان ایشان هستند.

 

به نظرتان قرار است سعید امامی اش کنند؟!

 

هدیه می کنیم این پیروزی را!

با توجه به خبر استعفای قریب الوقوع احمدی نژاد، رادیو اگر پیشنهاد می کند بعد از اعلام رسمی این خبر، در همان ساعت 10 شب همیشگی مان، پشت بام ها را با ندای الله اکبر روی سرمان بگذاریم.

و به این نحو، آن پیروزی را به مادر سهراب اعرابی هدیه کنیم.

 

من که منظورم این نبود!

صدراعظم آلمان در موضع‌‌گیری خود نسبت به کشته‌شدن بن‌لادن گفته بود: «از توفیق در کشتن بن‌لادن مسرورم».

این گفته بلافاصله مورد بحث و انتقادهای شدید قرارگرفت [خب٬ تا این‌جا نتیجه می‌گیریم که از لحاظ حساسیت٬ روشنفکران آلمانی با هم‌کاران ایرانی‌خود فرق می‌کنند]. و مرکل را مجبور به واکنش کرد. شادی او نه به خاطر مرگ بن‌لادن٬ بلکه از امنیت جهان بدون بن‌لادن است. سخنگوی دولت وی گفته است: «انگیزه شادمانی او بر اساس این فکر بود که این مَرد [بن‌لادن] دیگر خطری ندارد. و این امیدواری که زندگی جهان کمی مطمئن‌تر شود» (+).

اگر این واقعه را با واقعیت جمع کثیری از آمریکایی‌ها که پس از اعلام توفیق کماندوها در "شکار" بن‌لادن به جشن و شادمانی پرداختند مقایسه کنیم٬ متوجه می‌شویم که آلمانی‌ها با آمریکایی‌ها هم فرق می‌کنند.

منبع

 

آقای مل! برادر هلالی! دکتر حدادیان!

1- بعد از افشا شدن روابط جنسی عبدالرضا هلالی(یکی از مداحان مشهور تهران) با دوست دخترش؛ و انتشار کلیپی در این باره در اینترنت؛ بحث فساد مداحان بالا گرفت.

2- در هنگامه انتخابات و حوداث تالمّ بار بعد از آن؛ وقتی نقش مداحان هیات رزمندگان در جنایت های رخ داده افشا شد؛ و وقتی شکنجه های جنسی هم به به ماجرا اضافه شد؛ بحث فساد اخلاقی این مداحان برای همه مسلمّ شد.

دیگر کسی این سوخته دلان را که برای ائمه اطهار خودشان را به در و دیوار می زدند و دقیقه به دقیقه صورتشان از اشک سیراب میشد؛ باور نمی کرد. کسی آنها را مومن و مسلمان و بااعتقاد به حساب نمی آورد.

3- سالها پیش بود که دکتر شریعتی بحثی را گشوده بود با عنوان "شیعه گری". و در این بحث حمله می کرد به کارهایی که، بیشتر از آنکه مسلمانی باشد؛ شیعه بازی است؛ مذهب بازی است. انگار که بجای دین و مذهب نِشَسته باشد. انگار که آمده تا ریشه اسلام را بزند.

4- برخی ها بسیار گفته اند شیعه بازی ما ریشه در عقاید مسیحیت دارد. که بسیاری از کارهای شیعه بازها؛ مخالف اصول اسلامی است. هیات بازی و گریه کردن بر اموات؛ نه فقط اسلامی نیست؛ بلکه اسلام با آنها مقابله کرده است. و به هیچ عنوان کسی نمی تواند بگوید قرآن نازل شده و اسلام آمده، تا تمام ملت های اسلامی برای از دنیا رفتن 12 امام بگریند!

بلکه دقیقا این عزاداری؛ ریشه گرفته از انگاره ی کشته شدن مسیح بوده است.

5- یادتان هست چندی قبل یک فیلم ساخته شد که بسیار هم پُربیننده شد به نام "مصائب مسیح"؟

به نظرتان سازنده ی این فیلم باید یکی از باایمان ترین مسیحیان و با اعتقادترین کارگردانان دنیا باشد؟ باید لااقل در زندگی شخصی اش انسان خوبی باشد؟

6- بد نیست بدانید اخیرا دوست دختر سابق «مل گیبسون» از وی به دادگاه شکایت کرده است!

اگر گفتید بخاطر چی؟ بخاطر اینکه پشت سر هم، او را به کلیسا می برده است؟!

نه جانم! بخاطر "سکس همراه با خشونت" با او!

7- پس زیاد هم به هلالی و حدادیان و ارضی و همه نوچه ها، خرده نگیرید!

هر جا مذهب بازی دیدید؛ بدانید فساد هم هست آنهم به زشت ترین صورتش!

 

(منبع خبر مل گیبسون را بخاطر آنکه در سایت های نه چندان مناسب قرار داشت؛ نمی گذارم. خودتان اگر خواستید، می توانید پیدایش کنید)

 

شیطان دو رفمی!

به نظر من که شیطان دارد وارد عصر دیجیتال زندگی خود می شود!

اگر بپذیریم که "زن" علاوه بر جذابیت های خود؛ دچار عیوبی هم هست که او را دچار دافعه شدیدی می سازد؛ باید بدانیم که شیطان همیشه روی زن به عنوان یکی از سلاح های کارآمدش نگاه نمی کرده. چرا که زن ملغمه ای است از همه چیز. و ضمن آنکه می تواند از جهاتی، بسیار زیبا باشد؛ از جهات دیگر بسیار زشت است! گاه نفرت انگیز است. ضعیف است. کینه ای است. زن هیچ گاه آن فرشته ای که شیطان می خواست بجای بت به انسان غالبش کند؛ نبود.

با آمدن عصر سینما؛ سینما فقط توانست زن را به عرصه بیاورد. و تنها هنرش این بود که زنان خوش بر و رو را برای لحظاتی به بیننده، بسیار جذاب و هوس انگیز نشان دهد.

عصر کارتون که آمد؛ زن را آن گونه که شیطان می خواست نتوانست تصویر کند. زنان نقاشی شده هرگز هوس انگیز نمی شدند!

اما اینک عصر جدیدی آمده. عصری که شیطان رویش خیلی حساب کرده. خود او هم نمی داند چقدر موفق می شود. اما سرمایه گذاری زیادی رویش کرده: عصر هنر دیجیتال!

وقتی بازی های کامپیوتری درست شده که در آن زنان، قهرمان هستند؛ بسیار خوش چهره اند؛ خوش اندامند؛ خوش خُلقند؛ و هر کاری که یک انسان می خواهد، تصویر شده نشان میدهد؛ و علاوه بر همه اینها می تواند به دست کاربری که دارد بازی می کند، تغییر جهت و ماهیت بدهد؛ همه چیزهایی است که شیطان را خیلی امیدوار کرده است.

شیطان همیشه می خواست که زن را بجای خدا بنشاند برای انسان. اما همیشه یک جای کار عیب می کرد. لیکن به نظر می رسد عصر بازی های کامپیوتری که این روزها وارد دوران تکامل خودش می شود؛ می تواند شیطان را به اهدافش برساند.

شیطان، کلی کلاس کامپیوتر رفته فقط برای همین روزها!

خــبــر مـهـم

احمدی نژاد اخیرا در یک دیدار خصوصی گفته است در مذاکره ای با مقام معظم رهبری قرار شده است اگر نمی تواند با وزیر  اطلاعات کار کند؛ استعفا دهد.

 متن سخنان احمدی نژاد به این شرح است:

 

 من صریحا به حضرت آقا گفتم، آقا اگر ببینم كه نظر شما هست كه باشد، ولی من نمی توانم باهاش كار كنم، آیا من حق انتقاد و گفتن دارم؟ گفتند: بله. حتی نسبت به من هم داری.

گفتم: آقا، حق ندارم اگر نتوانستم، حتی استعفا بدهم؟

گفتند: نه، اگر خواستی بده.

 

بنابراین ظاهرا احمدی نژاد هم اکنون در همان مهلت است و دارد فکر می کند که با مصلحی کار کند و ادامه دهد؛ یا استعفا دهد.

پس آنچنان هم که برخی از سایت های ارزشی می گفتند؛ خبر استعفای احمدی نژاد دور از واقعیت نیست.

منبع

...

دیگر چه خبر؟!

می گویند بین بسیج و ناجا دعوا شده! شما هم شنیدید؟!

 

ولایت یعنی سرخاب سفیداب

 

 

دعوا چه خوب که ادامه دارد!

بررسی های به عمل آمده از برخی ابهامات در باب سوابق و فعالیت های سایت ضددولت «آینده» حکایت می کند.

به گزارش «هفت صبح»، فواد صادقی که به دلیل سوابق متعدد علیه دولت های مختلف، در دوران حاکمیت اصلاح طلبان و اصولگرایان پیشرو، سابقه محکومیت قضایی دارد، ناچار شده در دوران جدید فعالیت این سایت که با حمایت چهره های بانفوذ از سرگرفته شده، مدیرمسئولی را به فرد دیگری به نام مهدی خرم دل بسپارد.

خرم دل و صادقی که از اخراجی های محسن رضایی در تابناک به شمار می روند، در حالی دور جدید فعالیت سایت «آینده» را آغاز کرده اند که همچنان تحت حمایت مالی شرکت های نزدیک به خاندان رفسنجانی قرار دارند.

حامی مالی بزرگ این سایت، هواپیمایی ماهان است که از جمله شرکت های خصوصی تحت حمایت کارتل اقتصادی خانواده هاشمی است.

مهدی هاشمی و حامیان وی، سابقا اخبار مورد نظر خود را از طریق این سایت منتشر می کردند که انتشار عکس های وی با رییس جمهور، آخرین مورد از این دست بود.

این سایت همچنین با سایت های متعلق به علی لاریجانی ارتباط نزدیک دارد.

مشخص نیست بین هاشمی رفسنجانی و علی لاریجانی چه نقطه اشتراکی در حمایت از سایت ضددولت وجود دارد.

صادقی همچنین از حمایت های مدیریت سابق مترو نیز برخوردار بوده و چندین پروژه مربوط به ایستگاه های مترو تهران با قراردادهای هنگفت به تیم وی واگذار شده است.

خواندن مطالب مدیر مسئول جدید سایت ضددولت در مورد خودش برای شناخت رویه این سایت گویاست: «بنده قدری بیش از حد معمول فضول تشریف دارم. انعطاف پذیرم مثل آب و زیاد حرف می زنم. تصمیمات اشتباه فراوانی داشته‏ام. اگر دوباره به دینا می‏اومدم همین مسیر رو با یک مقدار کم اختلاف درجه طی می‏کردم. وی علاقه دارد که به عنوان فردی افشاگر شناخته شود».

منبع

 

تــصـــویــــر روز

تــصـــویــــر  روز