شما قضاوت کنید!

این تصویر همه شرکت‌کنندگان در آن مسابقه‌ی سزار است. حالا شما بگویید زشت‌ترین و بیشرمانه‌ترین تصویر مال کدام بازیگر است و از کدام کشور است؟!

 

دو روی یک سکه!

محمود فرجامی در وبلاگش می نویسد:

« گلشیفته کارش سینماست و یکی از ملزومات بازیگری سینما در دوران کنونی عریان شدنست.»

 یادمان هست همین چند وقت پیش بود که فرج سلحشور گفته بود همه سینمای ایران را فحشا گرفته است.

خوب که به دو نظر بالا دقت کنید؛ می‌بینید که هر دو یک حرف را می‌زنند. هر دو سینما را مساوی با فحشا می‌دانند. منتها یکی صریحا از این فحشا دفاع می‌‌کند و خیلی هم خوشش می‌آید. و دیگری به آن می‌تازد و البته باز هم خوشش می آید و در آن کار و کاسبی می‌کند!

محمود فرجامی و فرج سلحشور هر دو، دو روی یک سکه را تشکیل می‌دهند. سکه‌ای که مخالف کاملش، امام خمینی است که گفت:‌

«ما با سینما مخالف نیستیم؛ با فحشا مخالفیم.»

اما به نظر می‌رسد هر چه می‌گذرد، امام خمینی ضعیف و ضعیفتر می‌شود!

 

حاج گرینوف! سردار گرینوف! دکتر گرینوف!...

خاک ایران یکسر از دکتر پر است/هرکه دکتر نیست نانش آجر است

ملک ایران سرزمین دکتران/این‌قدر دکتر نباشد در جهان

شهر دکتر، کوچه دکتر، باغ دکتر/کبک دکتر، فنچ دکتر، زاغ دکتر

عابران هر خیابان دکترند/دانه‌های برف و باران دکترند

هم وزیران هم مدیران دکترند/بیشتر از نصف ایران دکترند

هرکه پستی دارد اینجا دکتر است/دیپلم ردی‌ست، اما دکتر است

هرکه شد محبوب از ما بهتران/هرکه شد منصوب بالا دکتر است

هرکه رد شد از در دانشکده/یا گرفته دکتری، یا دکتر است

شعر نو مديون دکترها بُوَد/تو ندانستي که نيما دکتر است؟

شاعر تیتراژهامان دکتر است/مجری اخبار سیما دکتر است

آن‌که مثل آفتاب نیمه‌شب/سر زد از صندوق آرا دکتر است

شاد باش ای دکتر آرای ما/دکترای جمله دانش‌های ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما/دکترایت نخوت و ناموس ما

در جهانی که پر است از نابغه/دکتری چندان ندارد سابقه

بی‌سبب افسرده‌ای، غم می‌خوری/سرزمین ماست مهد دکتری

خط‌مان وقتي شبيه ميخ بود/اي‌بسا دکتر در آن تاريخ بود

اين‌همه آدم که در عالم نبود/آدمي کم بود و دکتر کم نبود

من نگويم، شاعران فرموده‌اند/رخش و رستم هردو دکتر بوده‌اند

گرچه باشد قصه‌ها پشت سرش/دکتری دارند ملا و خرش

شاعران از رودکي تا عنصري/بي‌گمان دارند هريک دکتري

شعله‌های عشق چون گر می‌گرفت/آتشی در خیل دکتر می‌گرفت

عشق با دکتر نظامي قصه‌گو/عشق با دکتر سنايي رازجو

عارف شوريده دکتر مولوي/نام پايان‌نامه او مثنوي

حافظ و سعدي و خواجو دکترند/سروقدان لب جو دکترند

وحشی و اهلی و غیره دکترند/تاجر و دهقان و کاسب دکترند

عالمان را خود حدیثی دیگر است/حجت‌الاسلام دکتر بهتر است

بحث‌های جعل مدرک نان‌بری‌ست/بهترین سرگرمی ما دکتری‌ست

عده‌ای مشغول دکترسازی‌اند/عده‌ای سرگرم دکتر‌بازی‌است

 

باز هم برادران قاچاقچی!

مثلاً در یکی از گمرکات جنوب ، دستگاهی نامه می نوشته که می خواهیم تجهیزات محرمانه وارد کنیم ، اجازه ورود بدهید . هفته ای چهل پنجاه کانتینر وارد می شد ، رئیس گمرک هم فکر کرده بود که این به نفع کشور و امنیت ملی است و موافقت می کرد . بعد از مدتی حساس شده بود و یکی از بارها را باز کرده بودند ، دیده بودند لوازم آرایشی است . البته گفتند این برای رد گم کنی بوده است . ولی دوباره تکرار شد . آن مدیر متعهد اعلام کرده بود که من نیستم ، چون تخلف می کنید.

- بخشی از سخنان رییس جمهور تقلبی کشور عزیزمان در مورد برادران فداکار قاچاقچی!

 

دایی‌جان ناپلئون!

رییس سازمان بسیج مستضعفین گفت: پس از تهدید فرمانده محترم ارتش بود که امریکایی‌ها مجبور شدند نامه التماس‌آمیزی به ایرن نوشته و درخواست کنند که کسی متعرض آنها نشود.

- دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ  ! ... کاش این سردار نقدر از نظر سواد که چه عرض کنم؛ از جهت فهم و شعور قد «مش قاسم» می‌فهمید!

 

رادیو اگر عذرخواهی می‌کند

در مقاله‌ای که به مناسبت نمایش فیلم اخراجی‌ها 3 نوشتم، یک غلط آشکار به چشم می‌خورد.

من خیال کردم فاطمه ده‌نمکی همان بازیگر نقش «ایران» است. و مطالبی که در مورد او نوشتم؛ به این خاطر بود. اما ظاهرا وی، بازیگر نقش خردسالی او بوده که خیلی کوتاه در کنار آن تانک ایستاده بوده.

من به این مورد توجه نکردم. ضمن اینکه در تیتراژ فیلم هم خیلی بدخط نوشته شده بود: «کودکی ایران».

به این خاطر عذرخواهی می‌کنم.

یک هفته, دو هفته؛ گرینوف حموم نرفته!

راستش را بگویم من اخراجی‌های 3 را ندیده بودم. و فقط از موج مخالفتی که در موردش و کارگردانش راه افتاده بود؛ چیزها شنیده بودم.

اما شب پیش که از تلویزیون آن را دیدم؛‌ باید اعتراف کنم در حقش بی‌انصافی کرده بودیم.

نکاتی در این باره خیلی مختصر بگویم:

1- فیلم، خیلی راحت شخصیتی را که نماینده احمدی‌نژاد است، به شدت تخریب می‌کند. اصلا همین که حاج گرینوف می‌شود احمدی‌نژاد، خودش خیلی حرف است. همین که او به «دروغگویی» متهم می‌شود و از سوی مردم ِتوی خیابان‌ها هم دروغگو خطاب می‌شود؛ خیلی راحت موج سبز قبل از انتخابات را با آن تابلوی معروف «دروغ ممنوع» به خاطرها می‌آورد. و این‌ها را می‌توان ادای دین اخراجی‌ها دانست نسبت به جنبش مردمی سبز.

2- اکبر دباغ که نماینده میرحسین است، شخصیت ساده‌ای دارد. که خیلی اتفاقی به مچش نواری رنگی می‌بندد. و این عمل او بدون آنکه خودش خبر داشته باشد خیلی زود از سوی طرفدارانش تقلید می‌شود. که اشاره‌ای دارد به برد مردمی میرحسین. البته اشاراتی که فیلم به زهرا رهنورد و آن عکس‌های بی‌حجاب او دارد را باید بی‌شرمی ده‌نمکی نامید. به هر حال ده‌نمکی یکی از موسسین انصار بوده است!

3- اینکه رزمندگان قدیمی و آسایشگاه جانبازان علیه حاج گرینوف می‌شورند؛ اشارتی دارد به برد منفی احمدی‌نژاد در میان رزمندگان سالهای جنگ. چیزی که اغلب خیال می‌کنند همه نیروهای بسیجی و سپاهی از طرفداران احمدی‌نژادند. و این روزها مخصوصا بعد از نامه معروف سردار علایی، تعداد بیشتری از مردم فهمیده‌اند احمدی‌نژاد میان بسیجیان و پاسداران قدیمی هم یک شخصیت منفور است. و فیلم به همین گزینه اشاره دارد. تا جاییکه او را جرجیس خطاب می‌کند!

4- در صحنه‌ای از فیلم که نحوه خواستگاری یکی از رزمندگان از زنش را تصویر می‌کند؛ و آن رزمنده شروع می‌کند به مداحی؛ می‌توان به مسخره گرفتن دستگاه هیات رزمندگان اسلام تفسیرش کرد. جایی که با نوای روضه‌خوانی سعید حدادیان و منصور ارضی، آن رزمنده، لیلا خانم را خطاب می‌کند!‌ به نظر می‌رسد در اینجا ده‌نمکی حاج منصور و حاج سعید را می‌شوید و روی بند پهن می‌کند!

5- فیلم گاهی به «توبه‌نامه» هم روی می‌آورد! یعنی در حالیکه در سال 88 همان جوانان حزب‌الله و لباس‌شخصی‌ها و هیاتی‌ها و از جمله خود ده‌نمکی از طرفداران تمام قد احمدی‌نژاد بودند؛ و حتی خود ده‌نمکی در میتینگ انتخاباتی احمدی‌نژاد که در مصلی تهران برقرار شده بود، حضوری فعال داشت؛ اما در نمایی، فیلم همان جوانان معروف و انصاری را نمایش می‌دهد که در حال مسخره کردن حاج گرینوف یا همان احمدی‌نژاد هستند! و او را با عناوینی چون «حاج تپلی بنزسوار» خطاب می‌کنند! اگر نخواهیم این نما را تحریف تاریخ حساب کنیم؛ با خوشبینی فقط یک «توبه» محسوب خواهیم کرد! یا در جایی شعار «یه هفته دو هفته فلانی حموم نرفته» را می‌خوانند که شعار سبزها بود در پیش از انتخابات. اما در فیلم این شعار را لباس شخصی‌های حزب‌الله می‌خوانند! در دنیای واقعی، ما که هر وقت این جوانان حزب‌الله را دیدیم, در حال زنجیر چرخاندن دور سرشان بودند نه خواندن شعرهای طنز!

6- در نمایی از فیلم، اعضای ستاد حاج گرینوف؛ خودشان عکس او را آتش می‌زنند! به نظرم به ده‌نمکی برای روایت خودزنی‌های متعدد که اوجش را در عاشورای 88 شاهد بودیم؛ باید دست مریزاد گفت. آتش زدن چند پرچم سیاه که گو‌شه‌ای از بانکی را پوشش می‌داد؛ به راستی به دست ماموران اطلاعات بعضی نهادها انجام شده بود. و اینک ده‌نمکی اشارتی به آن ماجراها در حد توانش کرده است.

7- در جایی از فیلم رسما از «لباس شخصی» نام برده می‌شود! و همان جوانان حزب‌الله را نشان می‌دهند! در حالیکه عکس جواد هاشمی را به دست دارند! این هم یکی دیگر از دروغ‌های تاریخی فیلم است! که باید باز به پشیمانی شدید ده‌نمکی از حمایتش از احمدی‌نژاد تاویل کرد. وگرنه همه می‌دانند این جوانان هرزه و خیابانی که فیلم هم آنها را لباس‌شخصی می‌نامد؛ همگی از حامیان جدی احمدی‌نژاد بودند؛ و نه از کسی دیگر. ضمن اینکه باید پرسید جواد هاشمی دارد نقش کی را بازی می‌کند؟ مثلا محسن رضایی را؟ به نظر که نمی‌رسد محسن رضایی چندان شخصیت محبوب و مثبتی باشد میان رزمندگان قدیمی. مخصوصا الان که همه می‌دانند پسر او بعد از سالها زندگی تجملی در خارج کشور؛ با داروهای روانگردان خودکشی کرده است.

8- بارها به این نتیجه می‌رسیم که فیلم بیشتر از آنکه ضد موسوی باشد؛ ضد احمدی‌نژاد است. برای مثال وقتی دارد حضور رهنورد را در کنار موسوی در میتینگ‌های انتخاباتی هجو می‌کند؛ نهایتا، کار از دست موسوی در رفتن را و همه چی تحت کنترل زهرا رهنورد بودن را به مسخره می‌گیرد. اما در همان حال خانمبازی احمدی‌نژاد را روایت می‌کند! یا کمی قبلترش از طرف مادر احمدی‌نژاد، جادو و جنبل‌بازی او را به تصویر می‌کشد! و از این نمونه‌ها فراوان در فیلم یافت  می‌شود.

9- در جایی از فیلم دباغ و زنش، محل یکی از میتینگ‌ها را به اداره منکرات نیروی انتظامی گزارش می‌دهند!‌ من که خودم یکی از فعالان انتخابات آن سال بودم، هر چه فکر کردم نفهمیدم این به کدام واقعه اشاره می‌کند! یعنی کجا نیروی انتظامی مثلا به یک نشست انتخاباتی در قبل از انتخابات حمله کرد که بشود گفت خود بزرگان سبز آن گزارش را داده بودند؟! به نظر می‌رسد اینجا را ده‌نمکی برای این به فیلمش اضافه کرده که خلاصه کم نیاورد! و به هجو یک طرفه دو گزینه آن انتخابات متهم نشود.

10- در جایی شخصیت نقش زهرا رهنورد چند بار «ددمنشانه» را تلفظ می‌کند! در حالیکه همه می‌دانند این قضیه ددمنشانه به یک واقعه کاملا واقعی برمی‌گردد که گوینده‌اش هم اقای جنتی می‌باشد! که باز باید ده‌نمکی را بخاطر این دروغگویی واضح بخشید! به همان دلیلی که در بالا گفتیم و کم نیاوردن!

11- همه می‌دانیم که زهرا رهنورد همه جا در کنار میرحسین بود. و ده‌نمکی این بودن را اینطور روایت میکند که زهرا رهنورد می‌خواسته مواظب میرحسین باشد که حواسش پرت دختران سبز نشود! خدایی من هم از خنده روده‌بر شدم! یا جایی که قضیه صدیق خانم و نوشین خانم بیان می‌شود! که اشاره دارد به اسم زهرا رهنورد و اینکه این اسم و فامیل هر دو اسم واقعی زهرا رهنورد نیست! انصافا جالب بود!

12- در مناظره رضا رویگری و جواد هاشمی؛ میرحسین مخالف جنگ معرفی می‌شود و جواد هاشمی می‌گوید: اگر ایشان در زمان جنگ در خارج کشور نبودند و در کنار ما می‌جنگیدند، این جنگ زودتر تمام می‌شد!... اینجا هم دروغی دیگر از تاریخ است. کمتر کسی از ده‌نمکی می‌پذیرد که میرحسین در سالهای جنگ، خارج از کشور بوده و اصلا نخست وزیر تمامی آن سالهای بحرانی نبوده...! به هر حال ده‌نمکی ظاهرا چیزی پیدا نکرده که بتواند ترازوی هجو دو طرف انتخابات آن سال را مساوی نگهدارد!

13- ده‌نمکی گاهی حرف‌های جالبی می‌زند! مثلا وقتی خبرنگار چادری صداوسیما به خانه‌ی بایرام می‌رود. و او را زنی جوان و خوش‌برورو و آرایش‌کرده نشان می‌دهد که بایرام هم به او می‌گوید: «جانم!» به نظر می‌رسد به این خواهربازی و دختربازی مذهبی‌ای طعنه می‌زند که از سوی  بیت رهبری در همه جای جامعه رواج یافته است.

14- من واقعا نمی‌‌دانم فاطمه ده‌نمکی که نقش ایران را بازی میکند؛ چه نسبتی واقعی دارد با مسعود ده‌نمکی. اما حقیقتا کسی که روزگاری جلوی مجلس  با دوستانش جمع می‌شد و برای بدحجاب‌ها فحش و شعار سرمی‌داد؛ امروز با این «ایران» چه دارد که بگوید؟ بی‌تعارف بگویم من اگر جای حاج فرج سلحشور بودم؛ فاحشه‌ی سینمای ایران را همین فاطمه ده‌نمکی خطاب می‌کردم!

15- شاید منفی‌‌ترین نقطه اخراجی‌‌ها را بتوان صحبت‌های دم‌به‌دم بهنوش بختیاری نامید که مرتبا می‌گفت ما در انتخابات پیروز شدیم! ده‌نمکی در اینجا می‌خواست «توهم تقلب» را نشان دهد! به هر حال ده‌نمکی یک انصار حزب‌اللهی  است و شعورش در همان حد!

16- در میان این همه شخصیت منفی که فیلم دارد؛ یک شخصیت به تمام معنا، خوب مطلق است. و آن همان روحانی فیلم است. خوب که به تصاویر او نگاه کنید؛ به نحو عجیبی نسبت به اخراجی‌های یک و دو تغییر کرده است. و در نمایی از فیلم کاملا شبیه اقای خامنه‌ای شده است. به نظر می‌رسد زیاد لازم نباشد راجع به این حقه‌بازی فیلم سخنی گفته شود. و همه چیز هویداست.

با تمام نقاط قوتی که از اخراجی‌‌ها گفتیم و برخی دست‌اندازهایی که پیش پای ده‌نمکی بوده تا نتواند حرفهایش را صریح‌تر بزند؛ اما باید گفت اخراجی‌ها از نظر تکنیک فیلمسازی یک افتضاح است. شاید اصلا نتوان آن را یک فیلم سینمایی نامید. چیزی که در این فیلم یافت نمی‌شود؛ میزانسن است. فیلم، مجموعه‌‌ای از تصاویر است که به هم جفت و جور شده است. شاید چیزی  در حد یک ویدئو کلیپ!

و سخن شدیدتر اینکه مسعود ده‌نمکی که روزگاری همه دغدغه‌اش حجاب و بدحجابی بود و سوار موتور تریل توی خیابان ولیعصر تهران دور می‌گرفت و شعار می‌داد؛ چطور امروز در میان این همه انسان جرات می‌کند فیلمی بسازد که سرشار باشد از آرایش زن و اندام دختران جوان که از زیر چادر بیرون زده است؟ و عشوه‌های زنانه و متلک‌های بعضا خطاب به زنان شوهردار فیلم، و هزار کثافت و عفونت دیگر؟... چه شده که آن مسعود ده‌نمکی آن روزها، اینک می‌رسد به نمایش سینه‌های لیلا اوتادی؟ و کمر فاطمه ده‌نمکی؟... چه بسا فساد و فحشا هیچگاه مشکل ده‌نمکی و همفکرانش نبوده است.

سخن آخر اینکه اخراجی‌ها را باید هجویه‌ای تمام عیار علیه احمدی‌نژاد نامید. که گاه برای سنگین نشدن زیاده از حد ماجرا؛ گوشه‌هایی هم به موسوی می‌زند. و ادای دینی دانست به رزمندگان حقیقی جبهه‌ها که دغدغه‌ی همیشگی ده‌نمکی بوده است. تا جایی که او، از همه این انتخابات، دلزدگی و پشیمانی را پیشنهاد می‌کند.

 اما باید پرسید اگر اینگونه کنارگیری از انتخاباتی تا آن حد بد و نجس، چیزی است که ده‌نمکی به بیننده‌اش عرضه میکند؛ چرا خود او در انتخابات واقعی سال 88 یکی از نوکران دستگاه احمدی‌‌نژاد بوده است؟

پرسشی که شاید کسی جوابی برایش نیابد.

متن نامه‌ سردار علایی

روز 19 دی ماه سال 1356 سر آغاز قیامی مردمی و فراگیر است که ظرف حدود یک سال توانست شاه را از کشور بیرون کند و به نظام سلطانی 2500 ساله در ایران پایان دهد. اما این ماجرا خیلی ساده شروع شد و بهانة آن را خود حکومت فراهم کرد. در روز 17 دی ماه روزنامة اطلاعات که توسط یک سناتور مورد اعتماد اداره می شد مقاله ای را با عنوان ارتجاع سرخ و سیاه علیه آیت الله خمینی که توسط شاه به عراق تبعید شده بود به چاپ رساند. چاپ این مقاله مورد اعتراض طلاب حوزة علمیة قم قرار گرفت و من که خود در آنجا بودم به اتفاق تعدادی از طلاب به درب منزل تعدادی از اساتید حوزة علمیه قم مراجعه کردیم تا آنها به درج یک طرفة مقالة توهین آمیز علیه شخصیت محبوب مردم اعتراض کنند. این رفت و آمد به درب خانة علمای قم دو روز به طول انجامید و حکومت شاه به بهانة نداشتن مجوز برای راهپیمایی به طلاب و جوانان در خیابان صفائیه حمله کرد و تعداد 6 نفر از طلاب و معترضین را کشت و عده ای را نیز مجروح کرد. رفتار غلط مأمورین امنیتی شاه،نارضایتی مردم از حکومت سلطنتی را به اوج رسانید و به استمرار آن کمک کرد.چنین رفتاری موجب شد تا چهلم ها در ایران به راه بیفتد و رژیم شاه ظرف یک سال بیش از 2000 نفر از مردم معترض را در خیابان های شهرهای مختلف بکشد.ولی هرچه بر کشته های خیابانی و بازداشت مردم و تعداد زندانیان سیاسی افزوده می شد عملا از اقتدار نظام شاهنشاهی کاسته می شد. تا قبل از این حوادث، مردم مستقیما شاه را خطاب مخالفت های خود قرار نمی دادند و سعی می کردند تا انتقادات را متوجه نبود آزادی بیان در کشور،فقدان آزادی های سیاسی و رفتار بد مأمورین دولتی به ویژه عناصر گارد شاهنشاهی و در نهایت دولت وقت بکنند. اما تداوم رفتارهای خشن حکومت و سرکوب شدید اعتراضات باعث شد که مردم لبة تیز مخالفت های خود را متوجه شخص شاه بکنند و خواستار تغییر اساسی در نظام حاکم شوند. نامه نگاری ها به شاه شروع شد و او به حق عامل همة نابسامانی های کشور اعلام شد. این روند ادامه یافت تا آن که مردم، آزادی و نجات خود را در برپایی جمهوری اسلامی دیدند تا هم از حکومت یک شخص به صورت مادام العمر جلوگیری کنند و هم مردم با انتخابات آزاد بر سرنوشت خود حاکم باشند و هم حکومت برخاسته از متن فرهنگ مردم که اسلام است باشد و تعارضی بین باورهای مردم و اَعمال حاکمیت نباشد. به هر حال شاه به سرکوب ها و توسعة اختناق ادامه داد تا با رهبری امام خمینی همة مردم علیه وی بسیج شدند و او برای نجات جان خود و خانواده اش مجبور به فرار از کشوری شد که خود را صاحب آن می دانست. به نظر می رسد احتمالا سوالات زیر پس از فرار برای شاه مطرح شده باشد که می تواند برای سایرین تجربه ای مهم و عبرت آموز باشد.

1-اگر در واکنش به حضور مردم در مجالس ترحیم فرزند امام خمینی سعة صدر به خرج می دادم و با مقالة توهین آمیز که نویسندة آن داریوش همایون وزیر اطلاعاتم با اسم مستعار بود،مردم را تحریک نمی کردم بهتر نبود؟

2- اگر پس از انتشار مقاله در روزنامة حکومتی، اجازه پاسخ به آن مقاله را در همان روزنامه می دادم حکومتم دوام بیشتری نمی یافت؟

3- اگر به مردم معترض اجازة راهپیمایی مسالمت آمیز را می دادم و آنها را متهم به اردو کشی و زورآزمایی خیابانی نمی کردم ، مسئله خاتمه نمی یافت؟

4- اگر به مأمورین دستور می دادم که به تظاهر کنندگان تیراندازی نکنند و هوشمندانه و با تدبیر آنها را آرام کنند ،نتیجة بهتری نمی گرفتم؟

5- آیا اگر به جای حصر کردن بعضی از بزرگان در خانه هایشان و تبعید تعدادی دیگر به سایر شهرهای دوردست و زندانی کردن فعالین سیاسی، باب گفتگو و مراوده با آنها را باز می کردم کار به فرار من از کشور می انجامید؟

6- اگر به جای اتهام زدن به مردم که خارجی ها عامل تحریک شما هستند به شعور جمعی آنها توهین نمی کردم حالا خودم مجبور بودم به خارجی ها پناه ببرم؟

7- آیا اگر به جای متهم کردن مخالفین خودم به اقدام علیه امنیت کشور،وجود مخالف را می پذیرفتم و حتی آن را قانونی تلقی می کردم و برای آنها حق قائل بودم نمی توانستم بیشتر برمسند قدرت باقی بمانم؟

طبیعی است که دیکتاتورها برای خود حق ابدی حاکم بودن بر مردم قائل هستند و در زمانی که در کاخ سلطنت با همراهان متملق و چاپلوس احاطه شده اند فرصت طرح این سوالات را ندارند و زمانی به فکر می افتند که مثل قذافی پس از موش و حشره خواندن مخالفین، مجبور شوند فرار را بر مقاومت و ایستاده مردن ترجیح دهند. فاعتبروا یا اولی الابصار

 

منبعی که ظاهرا پاک شده است

 

اعتراف!

احمدی‌نژاد اظهار کرده که محسنی اژه‌ای پیش از انتخابات گفت «شما نمی‌توانید، این‌ها {حامیان موسوی} همه جا را گرفته‌اند و میدان دست آنهاست» و من هم گفتم در انتخابات برنده خواهم شد.

 رئیس دولت دهم افزوده در این دیدار به وزیر وقت اطلاعات گفته است: «من انتحاری به خط می‌زنم، هنوز فرصت داریم و مناظره‌ها نیز باقی مانده است که در مناظره‌ها کار را تمام می‌کنم.»

 

چه پاسخی دارند؟

سال ۲۰۰۵ سربازان آمریکایی ۲۴ غیرنظامی را در شهر حدیثه عراق به قتل رساندند. دادگاهی در کالیفرنیا هیچ کیفری برای عاملان این جنایت در نظر نگرفت. فقط درجه نظامی یکی از آن ها را تنزل داد. این خبر خانواده قربانیان را شوکه کرد.

 

 

باز هم برای خودش یک پیروزی است!

روسیه پیش‌پرداخت موشک‌های اس۳۰۰ را به ایران بازگرداند. هفته گذشته برخی از رسانه‌های ایرانی از امکان تحویل این موشک‌ها به ایران خبر داده بودند. روسیه می‌گوید غرامتی برای عدم تحویل این موشک‌ها به ایران نداده است.

 

 

تــصـــویــــر روز

تــصـــویــــر  روز