راستش را بگویم من اخراجیهای 3 را ندیده بودم. و فقط از موج مخالفتی که در موردش و کارگردانش راه افتاده بود؛ چیزها شنیده بودم.
اما شب پیش که از تلویزیون آن را دیدم؛ باید اعتراف کنم در حقش بیانصافی کرده بودیم.
نکاتی در این باره خیلی مختصر بگویم:
1- فیلم، خیلی راحت شخصیتی را که نماینده احمدینژاد است، به شدت تخریب میکند. اصلا همین که حاج گرینوف میشود احمدینژاد، خودش خیلی حرف است. همین که او به «دروغگویی» متهم میشود و از سوی مردم ِتوی خیابانها هم دروغگو خطاب میشود؛ خیلی راحت موج سبز قبل از انتخابات را با آن تابلوی معروف «دروغ ممنوع» به خاطرها میآورد. و اینها را میتوان ادای دین اخراجیها دانست نسبت به جنبش مردمی سبز.
2- اکبر دباغ که نماینده میرحسین است، شخصیت سادهای دارد. که خیلی اتفاقی به مچش نواری رنگی میبندد. و این عمل او بدون آنکه خودش خبر داشته باشد خیلی زود از سوی طرفدارانش تقلید میشود. که اشارهای دارد به برد مردمی میرحسین. البته اشاراتی که فیلم به زهرا رهنورد و آن عکسهای بیحجاب او دارد را باید بیشرمی دهنمکی نامید. به هر حال دهنمکی یکی از موسسین انصار بوده است!
3- اینکه رزمندگان قدیمی و آسایشگاه جانبازان علیه حاج گرینوف میشورند؛ اشارتی دارد به برد منفی احمدینژاد در میان رزمندگان سالهای جنگ. چیزی که اغلب خیال میکنند همه نیروهای بسیجی و سپاهی از طرفداران احمدینژادند. و این روزها مخصوصا بعد از نامه معروف سردار علایی، تعداد بیشتری از مردم فهمیدهاند احمدینژاد میان بسیجیان و پاسداران قدیمی هم یک شخصیت منفور است. و فیلم به همین گزینه اشاره دارد. تا جاییکه او را جرجیس خطاب میکند!
4- در صحنهای از فیلم که نحوه خواستگاری یکی از رزمندگان از زنش را تصویر میکند؛ و آن رزمنده شروع میکند به مداحی؛ میتوان به مسخره گرفتن دستگاه هیات رزمندگان اسلام تفسیرش کرد. جایی که با نوای روضهخوانی سعید حدادیان و منصور ارضی، آن رزمنده، لیلا خانم را خطاب میکند! به نظر میرسد در اینجا دهنمکی حاج منصور و حاج سعید را میشوید و روی بند پهن میکند!
5- فیلم گاهی به «توبهنامه» هم روی میآورد! یعنی در حالیکه در سال 88 همان جوانان حزبالله و لباسشخصیها و هیاتیها و از جمله خود دهنمکی از طرفداران تمام قد احمدینژاد بودند؛ و حتی خود دهنمکی در میتینگ انتخاباتی احمدینژاد که در مصلی تهران برقرار شده بود، حضوری فعال داشت؛ اما در نمایی، فیلم همان جوانان معروف و انصاری را نمایش میدهد که در حال مسخره کردن حاج گرینوف یا همان احمدینژاد هستند! و او را با عناوینی چون «حاج تپلی بنزسوار» خطاب میکنند! اگر نخواهیم این نما را تحریف تاریخ حساب کنیم؛ با خوشبینی فقط یک «توبه» محسوب خواهیم کرد! یا در جایی شعار «یه هفته دو هفته فلانی حموم نرفته» را میخوانند که شعار سبزها بود در پیش از انتخابات. اما در فیلم این شعار را لباس شخصیهای حزبالله میخوانند! در دنیای واقعی، ما که هر وقت این جوانان حزبالله را دیدیم, در حال زنجیر چرخاندن دور سرشان بودند نه خواندن شعرهای طنز!
6- در نمایی از فیلم، اعضای ستاد حاج گرینوف؛ خودشان عکس او را آتش میزنند! به نظرم به دهنمکی برای روایت خودزنیهای متعدد که اوجش را در عاشورای 88 شاهد بودیم؛ باید دست مریزاد گفت. آتش زدن چند پرچم سیاه که گوشهای از بانکی را پوشش میداد؛ به راستی به دست ماموران اطلاعات بعضی نهادها انجام شده بود. و اینک دهنمکی اشارتی به آن ماجراها در حد توانش کرده است.
7- در جایی از فیلم رسما از «لباس شخصی» نام برده میشود! و همان جوانان حزبالله را نشان میدهند! در حالیکه عکس جواد هاشمی را به دست دارند! این هم یکی دیگر از دروغهای تاریخی فیلم است! که باید باز به پشیمانی شدید دهنمکی از حمایتش از احمدینژاد تاویل کرد. وگرنه همه میدانند این جوانان هرزه و خیابانی که فیلم هم آنها را لباسشخصی مینامد؛ همگی از حامیان جدی احمدینژاد بودند؛ و نه از کسی دیگر. ضمن اینکه باید پرسید جواد هاشمی دارد نقش کی را بازی میکند؟ مثلا محسن رضایی را؟ به نظر که نمیرسد محسن رضایی چندان شخصیت محبوب و مثبتی باشد میان رزمندگان قدیمی. مخصوصا الان که همه میدانند پسر او بعد از سالها زندگی تجملی در خارج کشور؛ با داروهای روانگردان خودکشی کرده است.
8- بارها به این نتیجه میرسیم که فیلم بیشتر از آنکه ضد موسوی باشد؛ ضد احمدینژاد است. برای مثال وقتی دارد حضور رهنورد را در کنار موسوی در میتینگهای انتخاباتی هجو میکند؛ نهایتا، کار از دست موسوی در رفتن را و همه چی تحت کنترل زهرا رهنورد بودن را به مسخره میگیرد. اما در همان حال خانمبازی احمدینژاد را روایت میکند! یا کمی قبلترش از طرف مادر احمدینژاد، جادو و جنبلبازی او را به تصویر میکشد! و از این نمونهها فراوان در فیلم یافت میشود.
9- در جایی از فیلم دباغ و زنش، محل یکی از میتینگها را به اداره منکرات نیروی انتظامی گزارش میدهند! من که خودم یکی از فعالان انتخابات آن سال بودم، هر چه فکر کردم نفهمیدم این به کدام واقعه اشاره میکند! یعنی کجا نیروی انتظامی مثلا به یک نشست انتخاباتی در قبل از انتخابات حمله کرد که بشود گفت خود بزرگان سبز آن گزارش را داده بودند؟! به نظر میرسد اینجا را دهنمکی برای این به فیلمش اضافه کرده که خلاصه کم نیاورد! و به هجو یک طرفه دو گزینه آن انتخابات متهم نشود.
10- در جایی شخصیت نقش زهرا رهنورد چند بار «ددمنشانه» را تلفظ میکند! در حالیکه همه میدانند این قضیه ددمنشانه به یک واقعه کاملا واقعی برمیگردد که گویندهاش هم اقای جنتی میباشد! که باز باید دهنمکی را بخاطر این دروغگویی واضح بخشید! به همان دلیلی که در بالا گفتیم و کم نیاوردن!
11- همه میدانیم که زهرا رهنورد همه جا در کنار میرحسین بود. و دهنمکی این بودن را اینطور روایت میکند که زهرا رهنورد میخواسته مواظب میرحسین باشد که حواسش پرت دختران سبز نشود! خدایی من هم از خنده رودهبر شدم! یا جایی که قضیه صدیق خانم و نوشین خانم بیان میشود! که اشاره دارد به اسم زهرا رهنورد و اینکه این اسم و فامیل هر دو اسم واقعی زهرا رهنورد نیست! انصافا جالب بود!
12- در مناظره رضا رویگری و جواد هاشمی؛ میرحسین مخالف جنگ معرفی میشود و جواد هاشمی میگوید: اگر ایشان در زمان جنگ در خارج کشور نبودند و در کنار ما میجنگیدند، این جنگ زودتر تمام میشد!... اینجا هم دروغی دیگر از تاریخ است. کمتر کسی از دهنمکی میپذیرد که میرحسین در سالهای جنگ، خارج از کشور بوده و اصلا نخست وزیر تمامی آن سالهای بحرانی نبوده...! به هر حال دهنمکی ظاهرا چیزی پیدا نکرده که بتواند ترازوی هجو دو طرف انتخابات آن سال را مساوی نگهدارد!
13- دهنمکی گاهی حرفهای جالبی میزند! مثلا وقتی خبرنگار چادری صداوسیما به خانهی بایرام میرود. و او را زنی جوان و خوشبرورو و آرایشکرده نشان میدهد که بایرام هم به او میگوید: «جانم!» به نظر میرسد به این خواهربازی و دختربازی مذهبیای طعنه میزند که از سوی بیت رهبری در همه جای جامعه رواج یافته است.
14- من واقعا نمیدانم فاطمه دهنمکی که نقش ایران را بازی میکند؛ چه نسبتی واقعی دارد با مسعود دهنمکی. اما حقیقتا کسی که روزگاری جلوی مجلس با دوستانش جمع میشد و برای بدحجابها فحش و شعار سرمیداد؛ امروز با این «ایران» چه دارد که بگوید؟ بیتعارف بگویم من اگر جای حاج فرج سلحشور بودم؛ فاحشهی سینمای ایران را همین فاطمه دهنمکی خطاب میکردم!
15- شاید منفیترین نقطه اخراجیها را بتوان صحبتهای دمبهدم بهنوش بختیاری نامید که مرتبا میگفت ما در انتخابات پیروز شدیم! دهنمکی در اینجا میخواست «توهم تقلب» را نشان دهد! به هر حال دهنمکی یک انصار حزباللهی است و شعورش در همان حد!
16- در میان این همه شخصیت منفی که فیلم دارد؛ یک شخصیت به تمام معنا، خوب مطلق است. و آن همان روحانی فیلم است. خوب که به تصاویر او نگاه کنید؛ به نحو عجیبی نسبت به اخراجیهای یک و دو تغییر کرده است. و در نمایی از فیلم کاملا شبیه اقای خامنهای شده است. به نظر میرسد زیاد لازم نباشد راجع به این حقهبازی فیلم سخنی گفته شود. و همه چیز هویداست.
با تمام نقاط قوتی که از اخراجیها گفتیم و برخی دستاندازهایی که پیش پای دهنمکی بوده تا نتواند حرفهایش را صریحتر بزند؛ اما باید گفت اخراجیها از نظر تکنیک فیلمسازی یک افتضاح است. شاید اصلا نتوان آن را یک فیلم سینمایی نامید. چیزی که در این فیلم یافت نمیشود؛ میزانسن است. فیلم، مجموعهای از تصاویر است که به هم جفت و جور شده است. شاید چیزی در حد یک ویدئو کلیپ!
و سخن شدیدتر اینکه مسعود دهنمکی که روزگاری همه دغدغهاش حجاب و بدحجابی بود و سوار موتور تریل توی خیابان ولیعصر تهران دور میگرفت و شعار میداد؛ چطور امروز در میان این همه انسان جرات میکند فیلمی بسازد که سرشار باشد از آرایش زن و اندام دختران جوان که از زیر چادر بیرون زده است؟ و عشوههای زنانه و متلکهای بعضا خطاب به زنان شوهردار فیلم، و هزار کثافت و عفونت دیگر؟... چه شده که آن مسعود دهنمکی آن روزها، اینک میرسد به نمایش سینههای لیلا اوتادی؟ و کمر فاطمه دهنمکی؟... چه بسا فساد و فحشا هیچگاه مشکل دهنمکی و همفکرانش نبوده است.
سخن آخر اینکه اخراجیها را باید هجویهای تمام عیار علیه احمدینژاد نامید. که گاه برای سنگین نشدن زیاده از حد ماجرا؛ گوشههایی هم به موسوی میزند. و ادای دینی دانست به رزمندگان حقیقی جبههها که دغدغهی همیشگی دهنمکی بوده است. تا جایی که او، از همه این انتخابات، دلزدگی و پشیمانی را پیشنهاد میکند.
اما باید پرسید اگر اینگونه کنارگیری از انتخاباتی تا آن حد بد و نجس، چیزی است که دهنمکی به بینندهاش عرضه میکند؛ چرا خود او در انتخابات واقعی سال 88 یکی از نوکران دستگاه احمدینژاد بوده است؟
پرسشی که شاید کسی جوابی برایش نیابد.