توافق کثیف

رادیو فردا (وابسته به دولت آمریکا) نوشت:

«ایالات متحده آمریکا، ژاپن و ۱۰ کشور اروپایی را به دلیل تلاش این کشورها در کاهش خرید نفت از ایران، از تحریم‌های نفتی واشینگتن علیه ایران معاف کرد. چین و هند، از خریداران بزرگ نفت ایران مشمول این معافیت نشده‌اند.ایالات متحده آمریکا، ژاپن و ۱۰ کشور اروپایی را به دلیل تلاش این کشورها در کاهش خرید نفت از ایران، از تحریم‌های نفتی واشینگتن علیه ایران معاف کرد.  به موجب این معافیت، بانک‌های این ۱۱ کشور شش ماه دیگر از تهدید حذف شدن از سیستم مالی آمریکا به دلیل معامله نفتی با ایران در امان مانده‌اند. این تصمیم در واکنش به تلاش این کشورها به کاهش سطح خرید نفتی خود از ایران صورت گرفته است. هیلاری کلینتون ، وزیر امور خارجه آمریکا، اول فروردین ماه، اعلام کرده بود که در راستای اعمال تحریم بر صنعت نفت ایران، ۱۱ کشور، واردات نفت خود از ایران را به شدت کاهش داده اند و افزوده بود که این کشورها اگرچه با دشواری هایی برای کاهش واردات نفت روبرو بوده‌اند، ولی با این اقدام، تعهد بین‌المللی خود به مسئله ایران را نشان دادند.»

به نظر می‌رسد توافقی بین رهبر ایران و اوباما انجام شده است.

و این شل کردن تحریم، پاداشی است که روسای آمریکایی آقای خامنه‌ای به او داده‌اند.

گرچه رهبر ایران، آبرویی نداشته که حالا بخواهد از دست برود؛ اما برای آمریکا و رییس‌جمهور "تغییرخواه" آن خیلی بد شده است.

اویی که رهبر لیبی را کنار گذاشت؛ دوست مصری‌اش را کنار گذاشت؛ مجموعه‌ای از انقلاب‌های نمایشی را در خاورمیانه سامان داد؛ خیلی بی‌آبرویی به بار می‌آورد وقتی همه دنیا بفهمند او تشنه‌ی یک توافق‌نامه مختصر و سخیف با دیکتاتور ایران بوده است. و اینکه کاملا راضی شده است.

آمریکا با رییس‌جمهور پیشین خودش (جرج دیوانه) آبرویی برای خودش باقی نگذاشت. و اینک چیزی از ته‌مانده‌ی آبرویش نمانده بود که این دموکرات بی‌همه‌چیز بخواهد به بادش دهد!

آمریکا همین است...

دوست دیکتاتورها و دشمن ملت‌ها.

ما سال 88 را فراموش نکرده‌ایم.

مصباح: تف به ا حمدی‌نژاد!

خبرگزاری فارس به نقل محمدتقی مصباح یزدی نوشته است: «ما در شرایطی بودیم که رئیس جمهور منتخب مردم عملا برخلاف اسلام، امام و مصالح مملکت اقدام کرد و حتی در ریخته شدن خون صد‌ها شهید بی‌گناه شریک بود.»

آقای مصباح یزدی افزوده که «مردم هرچند این رئیس جمهور را انتخاب کردند٬ اما او را نشناخته و فریب ظاهر او را خوردند.»

وی افزوده که «نمی‌شد گفت تقلب شده است و وی با تقلب سر کار آمده است چون تقلبی در کار نبود بلکه عدم شناخت بود و پس از آن هم حوادثی اتفاق افتاد که بعد‌ها فهمیدیم اشتباه کردیم.»

 

اطـــلاعــــیــــــــه

روز جمعه، روز بیان عقیده ماست.

به همین خاطر در همین روز به بهشت‌زهرا خواهیم رفت. و با حضورمان بر سر مزار ندا‌ آقاسلطان؛ رای‌مان را به همه خون‌های ریخته‌شده در سه سال گذشته خواهیم داد.

 .روز جمعه 12 اسفند – ساعت 9 صبح تا 4 بعدالظهر

 تهران – بهشت زهرا – مزار ندا آقاسلطان

 

نظر شما درمورد انتخابات چیست؟!

می‌پرسند در انتخابات شرکت کنیم یا نه؟

قبل از هر چی خوب است به شرایط خاص این انتخابات اشاره کنیم.

همانطور که می‌دانیم رقابت بسیار شدیدی وجود دارد. از یک طرف جبهه پایداری هست. که رقابت نفس‌گیری دارد با جبهه ایستادگی. و از طرف دیگر هم جبهه پافشاری هست. و آنطرف هم جبهه زورچپانی هست. 

جبهه اول نظرش این است که ما باید رای بیاوریم. به مجلس برویم. و بعد در کف خیابان بخوابیم تا ولایت با بولدوزر از روی ما رد شود؛ و دل نازنین ولایت شاد شود.

اما گروه دوم نظرش این است که ما بعد از آنکه وارد مجلس شدیم؛ کف خیابان می‌خوابیم. و برای اینکه وقت ولایت را نگیریم؛ خودمان با بولدوزر از روی خودمان رد می‌شویم. تا ولایت فقط ببیند. و کیف کند.

جبهه سوم نظرش این است که ما چرا باید بعد از ورود به مجلس، اصلا وقت ولایت را بگیریم که بیاید و له شدن ما را تماشا کند؟ ما خودمان از روی خودمان با بولدورز رد می‌شویم. و فقط خبر له و لوردگی‌مان را برای ولایت می‌فرستیم. تا مشعوف شوند.

اما جبهه آخر نظری از همه بالاتر دارد. می‌گوید این چه کاری است که ما با یک خبر مزخرف، توجه آسمانی ولایت را جلب به وجود ناچیز خودمان کنیم؟ همان بهتر که اصلا ولایت نفهمد که ما بودیم و بعد نابود می‌شویم. ما با این نبودن خودمان؛ با همه وجود می‌گوییم که ولایت باید بوده  باشد.

بنابراین در مجلسی که قرار است نماینده ملت ومنافع ملت باشد، در برابر دولت؛ عملا همه می‌خواهند نابود شوند تا ولایت سرکیف شود.

 و در این میان رقابتی بس نفس‌گیر هم در جریان است.

بنابراین ما پیشنهاد می‌کنیم که از اول این مجلس هم نباشد. تا با نبودنش، قلب نازنین ولایت، شاد شود.

در انتخابات هم شرکت نکنیم که چنین مجلسی که نبودنش بهتر است؛ اصلا به وجود بیاید.

رای هم نرویم بدهیم. که بعدش بخواهند ما را با باتوم بزنند. و زندان ببرند. و بکشند. و کهریزک برای وجود بی‌ارزش ما درست کنند. و کلی به زحمت بیافتند!

اصلا توی خانه بنشینیم که بیخودی موجب زحمت کسی نشویم!

و ولایت هم شاد شود!

دایره، تنگ‌تر می‌شود

يک فرمانده ارشد ارتش آمريکا راه اندازی سيستم رادار دفاعی ناتو در ترکيه را رسما تایيد کرده و گفته است که سربازان و کارشناسان نظامی آمريکا در منطقه مستقر شده اند. اين سيستم رادار دفاعی که بخشی از سامانه دفاع موشکی ناتو برای مقابله با خطرات احتمالی موشکی جمهوری اسلامی است در ۷۰۰ کيلومتری مرز ترکیه با ايران مستقر شده است.

وقتی تمساح، کارشناس خبره‌ای بود!

چه بگویم در باره ی کسی که نمی تواند یک صفحه ی رسایل بدون اعراب را از رو بخواند…

(نظر مصباح یزدی در مورد سواد آقای خامنه‌ای بعد از فوت امام خمینی)

 

و این است حزب‌الله

"روزی‌طلب" یکی از اراذل حزب‌الله است. که در رجانیوز فعالیت دارد. و در جریان درآوردن چشم مردم (چشم فتنه!) نقش رسانه‌ای-عربده‌ای فراوانی داشت. تا جاییکه گفته می‌شود یکی از حمله‌کنندگان به کروبی بود در جریان بازدید کروبی از نمایشگاه مطبوعات در سال 88.

حالا صدایی از روزی‌طلب در اینترنت پخش شده که دعوای او با بقیه فعالان حزب‌الله را روایت می‌کند.

ببینید جریان ولایت را چه اوباشی هدایت می‌کنند!

(ظاهرا بخشی که پاک شده و سکوت است؛ فحش‌های رکیک روزی‌طلب است)

 

فایل صوتی

 

افتضاح دانشگاه مسکو!

این صفحه سایت دانشگاهی در اطراف مسکو است که بیان می‌کند تعدادی از رهبران سیاسی جهان؛ در دهه 60 میلادی در آنجا دانشجو بوده‌اند. دانشگاهی که ظاهرا وابسته بوده به سازمان کاگ‌ب شوروی.

جالب بودن ماجرا اینجاست که رسما از آقای خامنه‌ای به عنوان یکی از تحصیلکرده‌های این دانشگاه نام آمده است!

Supreme Leader of Iran Ali Khomeini; President of the Palestinian Authority Mahmoud Abbas; and President of Honduras Porfirio Lobo Sosa are among its most notable graduates

به نظر من که به زودی با خرج مقادری «میلیون روبل» اسم حضرت ایشان از این سایت حذف خواهد شد!

(قابل توجه کسانی‌که می‌خواهند بدانند پول نفت کجا می‌رود!)

 

سایت دانشگاه

 

ساواک هم سعید امامی داشت!

(1)

ساواک احتمالا یکی از شوم ترین سازمان های اطلاعاتی دنیا باشد؛ جز بدنامی ِ فراگیر داخلی و خارجی که برای سلسله پهلوی به بار آورد، هیچ کدام از چهار رییس آن، از تاسیس تا انحلال، به مرگ طبیعی نمردند: رییس اول آن (تیمور بختیار) وقتی مورد غضب محمدرضا پهلوی قرار گرفت و به عراق تبعید شد، همانجا ترور و کشته شد. سه رییس بعدی ساواک تا انحلال آن در پی انقلاب، پاکروان و نصیری و مقدم، همگی اعدام شدند اما پرویز ثابتی، رییس اداره امنیت داخلی ساواک و موسوم به مقام امنیتی، که به اعتقاد بسیاری از دوره نصیری تا اواخر عمر ساواک، نفر دوم ساواک بود، توانست بگریزد و جان به در ببرد و اکنون در سن 75 سالگی عمر خود را سپری می کند و البته چیزهایی می داند که آن چهار نفر هیچ گاه ندانستند. او سه دهه گذشته را  در سکوت به سر برد ولی اخیرا به بهانه انتشار کتاب خاطراتش (در دامگه حادثه)، مصاحبه ای قابل توجه با صدای آمریکا انجام داده(+).  

.

(2)

یک بخش از مصاحبه خیلی قابل توجه است؛ خبرنگار می پرسد: «شما با چه هدفی طرح دستگیری چند هزار نفر را به شاه می دهید که سرانجام هم مورد موافقت قرار نمی گیرد؟ در این باره، پس از حوادث تبریز (29 بهمن 56) با جمشید آموزگار اختلاف داشتید؟» و ثابتی جواب می دهد: «آموزگار گفت می خواهید ۱۵۰۰ نفر را دستگیر کنید؟ جواب محافل بین المللی را کی می دهد؟ گفتم جواب محافل بین المللی را جنابعالی باید بدهید که نخست وزیر هستید و بایستی جان مردم را حفظ بکنید درمقابل این هایی که این همه آتش سوزی و آدم کشی راه انداخته اند. بنده باید جواب قانون را بدهم. قانون ساواک یک وظایفی را برای ما مقرر کرده، به ما نه کسی دستور کتبی می دهد که جلوی این کارها را نگیرید و نه دستگاه ما را منحل می کنند. اگر فردا حساب و کتابی باشد و به ما بگویند چرا جلوی این ها را نگرفتید معلوم است که جواب من چیست و بعد هم محافل بین المللی کی هستند؟ آمریکایی ها؟ گفت آقا شما چرا شانتاژ می کنید؟ گفتم خب محافل بین المللی کی هستند؟ محافل بین المللی دنبال دو تا جبهه ملی و چهار تا خبرنگار هستند. دنبال این تروریست های مذهبی و فدائیان اسلام و موتلفه و اینها نیستند که می روند این چله ها را راه می اندازند و مملکت را دارند به آشوب می کشند. گفت نه نمیشه. گفتم خب نمیشه که نمیشه. از آنجا که خارج شدم به نصیری گفتم که با آموزگار دعوایمان شده ولی نگفتم که دارم می روم پیش هویدا. رفتم پیش هویدا و گفتم خبر اعلامیه دولت را شنیدید؟ گفت بله خوب بود بد نبود. گفتم حالا داستان این شده و آقای آموزگار اینطوری می گوید و شما باید اعلیحضرت را متقاعد کنید که ما این ۱۵۰۰ نفر را دستگیر کنیم وگرنه اوضاع از کنترل خارج می شود. گفت اینها کی هستند؟ من یکی یکی می گفتم و او یادداشت می کرد. سران نهضت آزادی و جبهه ملی و ۳۰۰ نفر وعاظ افراطی طرفدار خمینی، ۴۰۰ نفر طلاب مدارس حقانی و فیضیه و خان قم بودند، تعدادی هم اعضای همین گروه های تروریستی بودند که ما پیش از آمدن صلیب سرخ آزادشان کرده بودیم که دلیلش مفصل است و باید جداگانه بگویم.  هویدا این ها را یادداشت کرد و گفت بهت خبر می دهم. ساعت ۹ شب به من تلفن کرد که من مطالب شما را به عرض شاه رساندم و فردا صبح نصیری یک گزارش بیاورد. من ساعت ۱۰ شب برگشتم اداره و این گزارش را نوشتم و صبح دادم به نصیری و گفتم با حرف هایی که دیروز به آموزگار زدم شما از اعلیحضرت اجازه بگیرید که ما کارمان را شروع کنیم و این دستگیری ها را انجام دهیم. بعدا دیدم که جلوی بعضی از این اسم ها منها و جلوی بعضی به اضافه گذاشته.اول از همه نهضت آزادی و سرانش منها داشتند. گفتم یعنی چی؟ گفت اعلیحضرت فرموده اند که چون اینجا یک کمیته حقوق بشر درست کرده اند و اینها با آمریکا در ارتباطند، نه. جبهه ملی هم همینطور، نه. بعد ۴۰۰ نفر طلاب مدرسه فیضیه و حقانی و خان قم هم نه.  گفتم اینها دیگر برای چه نه؟ گفت فرموده اند اینها بازداشت دسته جمعی است ...  نه، نه، نه، تا آمد روی وعاظ افراطی طرفدار خمینی با چند تا افراد تروریست که روی هم ۳۰۰ نفر بود. ما از فردایش شروع کردیم به دستگیری این ۳۰۰ نفر.  تمام تدارکاتی که اینها می کردند برای ۱۵ خرداد بود تا در سالگرد ۱۵ خرداد قدرتشان را نشان دهند. به علت دستگیری این ۳۰۰ نفر، ۱۵ خرداد آب از آب تکان نخورد.  در صبح ۱۵ خرداد در بازار تهران ۲۰-۳۰ درصد از مغازه ها بسته بود بعدش هم باز شد و تمام شد و رفت.»

.

(3)

خدا می داند و خود ِ پرویز ثابتی که چه قدر ِ این حرف ها درست است ولی همه ما لااقل این را می دانیم: این که در «۱۵ خرداد (سال 57) آب از آب تکان نخورد»، خبری درست است. دلیلش شاید همانی باشد که ثابتی گفته: «بازداشت پیش دستانه ی افراد خاص»، «سرکوب ِ خوب». با این حال، «حالا»، می داند که نباید آن «سکوت» را باور می کرده و تدبیرش، تدبیری ابدی نبود

.

(4)

حسّ 16 خرداد پرویز ثابتی، یعنی حس مقام امنیتی در فردای روزی که آب از آب تکان نخورد، باید حس جالبی باشد! لابد دلش، خوش ِ «تدبیر»ش بوده. دقیقا شبیه حسّ کسانی که این روزها وقتی دعوت به راهپیمایی شورای هماهنگی راه سبز امید با استقبال روبرو نمی شود، شروع می کنند به طعنه و تمسخر و نوت که ما اینیم و شما اونید و اگر مَردید بیایید خیابان ... غرّه به «زور ِ سرکوب ِ خوب» می شوند؛ به همین راحتی، به همین اندازه شباهت.

به این نخوت، نه ثابتی اوّلین بود و نه اینان آخرین

.

منبع

حلقه تحریم، تنگ‌تر می‌شود

به نظر می‌رسد این خبر بسیار بد اقتصادی باشد برای حکومت ایران.

ایران از  شبکه انتقالات بانکی دنیا، اخراج شد.

 

دزدگیر 88 یادتان هست؟!

داماد احمدی‌نژاد معاون امور قوا در دبیرخانه مجمع شد.

 

- مبارک باشد ان‌شاءالله!

 

سخنرانی جنجالی حداد عادل (تایید شد)

نگاهی به دو سخنرانی حداد عادل

تکلیف نهائی آقای خامنه ای

در گرُو جدال در نظام است

حداد عادل پدر عروس آیت‌الله خامنه ای در دو هفته گذشته دو سخنرانی کرد که هر دو از موقعیت سخت و ضعیف آقای خامنه ای نسبت به آیت‌الله خمینی حکایت داشت. در یک سخنرانی وی با اشاره به نخستین بیانیه انتخاباتی موسوی تاکید کرد که در این بیانیه هیچ نامی از "مقام معظم رهبری"‌ برده نشده بود و یک سر از امام سخن رفته بود. بعبارت دیگر سخن گفتن از آقای خمینی در واقع وسیله ای برای تضعیف آقای خامنه ای بود.

در سخنرانی دوم که در جمع هادیان سیاسی سپاه بیان شده وی پا را فراتر گذاشت و با اعلام اینکه آقای خمینی پیر و ساده لوح بود چنین گفت: "آنهائی که در بیت حضرت امام (ره) بودند و زمانی از امام حکم داشتند و مملکت را اداره می کردند الان ماهیتشان روشن شده، اما افکار این ها از همان ابتدا نیز چنین بود و متاسفانه به خاطر باطن پاک و زلال امام که کمی آغشته با زودباوری بود اینها توانسته بودند به بالاترین لایه های حکومت اسلامی رسوخ کنند."

حداد عادل که مدعی ارتباط علی خامنه ای با امام زمان است و او را معصوم می داند، آقای خمینی را غیر معصوم، اشتباه کار، رهبری نشسته با اطرافیانی آلوده معرفی کرد و گفت: "امام خمینی که معصوم نبود. خیلی از کارهایش ممکن است اشتباه بوده باشد. ایشان در سن هفتاد و شش سالگی رهبری نظام را بر عهده گرفت و به لحاظ جسمانی ایشان رهبری نشسته بودند. رهبری نشسته که اطرافیانی آلوده داشت."

تا اینجا مشخص است که منظور حداد عادل آن است که کسانی مانند موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و زندانیان کنونی آقای خامنه ای که بنام "خط امام" از هواداران آقای خمینی بودند افرادی الوده بودند که بدلیل زودباوری و پیری و نشسته بودن آقای خمینی مورد حمایت وی بودند.

ولی حداد عادل یک گام جلوتر می رود. مسئله فقط این نیست که آقای خمینی پیر و زودباور بود و اطرافیان وی افرادی الوده بودند، مسئله آن است که بنظر حداد عادل آقای خمینی "بصیرت" تشخیص "افراد سالم" یعنی آقای خامنه ای و حجتیه ای هایی که اطراف خامنه ای را گرفته بوند نداشت. حداد عادل می گوید: " رهبری بزرگوار (منظور آقای خامنه ای است) از همان زمان خون دل می خوردند. ایشان با بصیرتی الهی همه چیز را می دیدند و می دانستند و بسیاری از درد ها را در دل نگاه می داشتند تا به انقلاب صدمه وارد نشود.(بخوان منتظر بودند تا آقای خمینی فوت کند و قدرت به او برسد) ولی جامعه ما در آن زمان از بصیرت کافی برخوردار نبود و ممکن بود هرگونه اظهار نارضایتی حضرت آیت ا... خامنه ای سبب بروز واکنش هایی در سطح جامعه و رزمندگان شود."

آقای خمینی پیر و زودبارو و غیرمعصوم و اشتباه کار بود ولی آقای خامنه ای "بصیرت الهی" داشت و از دست خمینی خون دل می خورد و صدایش در نمی آمد. دایره بی بصیرت‌ها که ابتدا شامل طرفداران خط امام می شد، بعد گسترش پیدا کرد و امثال هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری و مراجع تقلید منتقد آقای خامنه ای را هم در بر گرفت و دست آخر خود آقای خمینی و کل جامعه انقلابی ایران دوران آقای خمینی رفت جزو بی بصیرت ها.

حداد عادل سپس به ماجرای رهبر شدن آقای خامنه ای اشاره کرد و با پذیرش اینکه هاشمی رفسنجانی بود که او را به رهبری رساند چنین گفت: " واقعا این خدا بود که آقای هاشمی را دچار محاسبات اشتباه کرد. چون آقای هاشمی محاسباتش دنیوی بود پیش خودش احساس کرد دوستی اش با حضرت آقا برای آینده سیاسی اش مفید است. تلاش هم کرد . اما حضرت آقا که محاسبات دنیوی ندارد تا به خاطر رفاقت و دوستی مصالح نظام اسلامی را فدا کند. به این جهت است که بنده اعتقاد دارم اگر هم آقای هاشمی تلاشی کردند این خواست خدا بوده که ایشان را به این وادی انداخت."

در واقع حداد عادل درصدد توجیه آن چیزی است که مردم می گویند و معتقدند که علی خامنه‌ای نمک خورد و نمکدان را شکست. بنظر حداد عادل این نمکدان شکنی بخاطر آن بوده که "حضرت آقا محاسبات دنیوی ندارد".

حداد عادل در شرایطی از "آلوده بودن" اطرافیان آقای خمینی سخن می گوید که خود پیش از انقلاب در دفتر فرح پهلوی عضویت داشت. بدبینی آقای خمینی نسبت به علی خامنه ای هم از آن جهت بود که وی از مشهد، یعنی از پایگاه حجیته آمده بود و زمانی که حمله به حجتیه شروع شد علی خامنه ای نخستین کسی بود که علنا بسود آنان موضع گرفت. ضمن اینکه یکی از رهبران حجیته یعنی "جواد مادرشاهی" را معاون امنیتی خود و بعدها نامزد مقام وزارت اطلاعات کرد. همین جواد مادرشاهی بود که در ارتباط با وزارت امنیت انگلستان پرونده جاسوسی برای حزب توده ايران ترتیب داد تا حزب را ممنوع و آقای خمینی را از پشتیبانی آن محروم کند. بنابراین دلیل بی اعتمادی آیت‌الله خمینی به آقای خامنه ای "بی بصیرتی" او نبود، اتفاقا بصیرتی بود که در شناخت اطرافیان الوده علی خامنه ای و سوابق کسانی از نوع حداد عادل داشت.

همه اینها ولی نشان می‌دهد که ماجرای ماکت مقوایی آقای خمینی در هفته گذشته ادامه سخنان حداد عادل بود. خمینی را باید به یک ماکت مقوایی مضحک تبدیل کرد تا هم مجبور نبود "اطرافیان آلوده" او را از آرشیو تلویزیون نشان داد و هم خود خمینی را یک پیرساده لوح و زودباور و بی‌بصیرت مقوایی به مردم معرفی کرد.

آنچه حداد عادل می گوید و آن کاری که با آقای خمینی کردند بیش از آنکه نشاندهنده قدرت و موقعیت مستحکم آقای خامنه ای باشد نشاندهنده ضعف و درماندگی او در برخورد با جنبش سبز و فشار سنگینی است که از درون بدنه سپاه و خانواده های فرماندهان و کشته شدگان جنگ به او وارد می‌شود. به قدرت رساندن مشتی بی ریشه و بی سابقه در انقلاب، در کنار حصر و بند اطرافیان و نزدیکان آقای خمینی از قبیل موسوی و کروبی، زندانی کردن دانشجویان پیرو خط امام و بالاخره ماجرای سردار علایی و جبهه گیری هایی که بسود او در سپاه در حال گسترش بود و هست، همه و همه آقای خامنه ای و فرزند وی مجبتی و پیشکارهای آنها از نوع حداد عادل را به این نتیجه رسانده است که باید حساب خود را با خمینی تسویه کنند. این تسویه حساب از داخل به شکل بند و حصر و ماکت مقوایی و از خارج با سازماندهی امثال طائب بصورت حمله لجام گسیخته به آیت‌الله خمینی پیش برده می شود در حالیکه سرنوشت علی خامنه‌ای در این جدال برای همیشه روشن خواهد شد.

 

هشدار ترسناک رییس مجلس

رئیس مجلس ایران به کشورهای منطقه هشدار داد و گفت «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به کشور شما آسیب نرسد».

 

آزمون دشوار

به نظرتان جملات پایین از کیست؟

 

برای من به عنوان ناخدای کشتی سرنوشت کشورم در اقیانوس متلاطم جهان امروز، اتکا به عنایات الهی اساس و بنیاد همه تصمیم‌ها و تلاش‌ها است، و می‌دانم که تا وقتی که راه من راهی باشد که خواسته اوست پیشرفت در این راه حتمی خواهد بود. احساس قلبی من این است که مشیت کامله خداوندی مرا – که اگر نبود چنین قدرتی جز قدرت عادی یک فرد انسانی نداشتم- به عنوان رهبر این ملت در دوران سرنوشت ساز امروز جهان، مأمور ایفای این رسالت فرموده است، و تا وقتی که او بخواهد، نه تنها هیچ نیروی سیاسی یا عامل اقتصادی بلکه هیچ عامل غیرقابل پیش بینی فرد و خصوصی نیز نخواهد توانست مانع انجام این رسالت شود. این اعتقاد ولو با هیچ دیالکتیک و استدلال مادی و علمی سازگار نباشد، جزئی از وجود روحی من است. رویدادهای گوناگون و شگرف برایم تردیدی نگذاشته است که یک نیروی مافوق بشر سرنوشت مرا  و ملتم را، در راهی که خود مقدر و معین فرموده است هدایت می‌کند و همه آنچه انجام می‌دهم از آن نیرویی الهام می‌گیرد که تا کنون ضامن موفقیت این رهبری و جهت دهنده آن بوده است.

 

الف) مقام معظم رهبری

ب) شهید مظلوم دکتر بهشتی

ج) امام خمینی

د) محمدرضا شاه پهلوی

 

(جواب‌های خودتان را به پیامک خاله سارا اینها بفرستید!)

(چشم! راهنمایی هم می‌کنم. گزینه‌های الف و ب و ج را نفرستید!)

 

شرایط پیش‌رو

و نکته دیگر اینکه شکست اوباما در انتخابات آینده آسان نخواهد بود. به هر حال، اگر ریک سنتورم رئیس جمهور شود، دیگر مسئله این نخواهد بود که آیا او به ایران حمله خواهد کرد یا خیر. مسئله این است که در ماه اول حمله خواهد کرد یا در ماه دوم ریاست جمهوریش.

 

 

نقد رذل

"قلاده های طلا" که به واقع صریح ترین و رک ترین فیلم سیاسی سال های پس از انقلاب اسلامی است، طی ماه هایی که ساخته و پرداخته شد، با حملات و تهاجم زیادی چه از جانب دشمنان و فتنه گران، و چه از جانب مثلا دوستان! رو به رو شد.

 

تنها دیوانه‌ی راستگو

محمدحسین جعفریان از شاعران حزب‌الله گفته که تصویر آیت‌الله روح‌الله خمینی را در ماه دیده است.

 

دست‌های کاملا بسته!

مهدی طائب٬ رییس قرارگاه عمار می‌گوید: «تا زمانی که مردم منطقه از دیکتاتورهای حاکم بر خود راضی بوده و آنان را سرنگون نکنند زمینه ظهور امام زمان فراهم نخواهد شد.»

 

- آخر یکی از دیکتاتورها، نائب خود آقاست! اینجاست که دست آدم بسته است!!

 

شما قضاوت کنید!

این تصویر همه شرکت‌کنندگان در آن مسابقه‌ی سزار است. حالا شما بگویید زشت‌ترین و بیشرمانه‌ترین تصویر مال کدام بازیگر است و از کدام کشور است؟!

 

دو روی یک سکه!

محمود فرجامی در وبلاگش می نویسد:

« گلشیفته کارش سینماست و یکی از ملزومات بازیگری سینما در دوران کنونی عریان شدنست.»

 یادمان هست همین چند وقت پیش بود که فرج سلحشور گفته بود همه سینمای ایران را فحشا گرفته است.

خوب که به دو نظر بالا دقت کنید؛ می‌بینید که هر دو یک حرف را می‌زنند. هر دو سینما را مساوی با فحشا می‌دانند. منتها یکی صریحا از این فحشا دفاع می‌‌کند و خیلی هم خوشش می‌آید. و دیگری به آن می‌تازد و البته باز هم خوشش می آید و در آن کار و کاسبی می‌کند!

محمود فرجامی و فرج سلحشور هر دو، دو روی یک سکه را تشکیل می‌دهند. سکه‌ای که مخالف کاملش، امام خمینی است که گفت:‌

«ما با سینما مخالف نیستیم؛ با فحشا مخالفیم.»

اما به نظر می‌رسد هر چه می‌گذرد، امام خمینی ضعیف و ضعیفتر می‌شود!

 

حاج گرینوف! سردار گرینوف! دکتر گرینوف!...

خاک ایران یکسر از دکتر پر است/هرکه دکتر نیست نانش آجر است

ملک ایران سرزمین دکتران/این‌قدر دکتر نباشد در جهان

شهر دکتر، کوچه دکتر، باغ دکتر/کبک دکتر، فنچ دکتر، زاغ دکتر

عابران هر خیابان دکترند/دانه‌های برف و باران دکترند

هم وزیران هم مدیران دکترند/بیشتر از نصف ایران دکترند

هرکه پستی دارد اینجا دکتر است/دیپلم ردی‌ست، اما دکتر است

هرکه شد محبوب از ما بهتران/هرکه شد منصوب بالا دکتر است

هرکه رد شد از در دانشکده/یا گرفته دکتری، یا دکتر است

شعر نو مديون دکترها بُوَد/تو ندانستي که نيما دکتر است؟

شاعر تیتراژهامان دکتر است/مجری اخبار سیما دکتر است

آن‌که مثل آفتاب نیمه‌شب/سر زد از صندوق آرا دکتر است

شاد باش ای دکتر آرای ما/دکترای جمله دانش‌های ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما/دکترایت نخوت و ناموس ما

در جهانی که پر است از نابغه/دکتری چندان ندارد سابقه

بی‌سبب افسرده‌ای، غم می‌خوری/سرزمین ماست مهد دکتری

خط‌مان وقتي شبيه ميخ بود/اي‌بسا دکتر در آن تاريخ بود

اين‌همه آدم که در عالم نبود/آدمي کم بود و دکتر کم نبود

من نگويم، شاعران فرموده‌اند/رخش و رستم هردو دکتر بوده‌اند

گرچه باشد قصه‌ها پشت سرش/دکتری دارند ملا و خرش

شاعران از رودکي تا عنصري/بي‌گمان دارند هريک دکتري

شعله‌های عشق چون گر می‌گرفت/آتشی در خیل دکتر می‌گرفت

عشق با دکتر نظامي قصه‌گو/عشق با دکتر سنايي رازجو

عارف شوريده دکتر مولوي/نام پايان‌نامه او مثنوي

حافظ و سعدي و خواجو دکترند/سروقدان لب جو دکترند

وحشی و اهلی و غیره دکترند/تاجر و دهقان و کاسب دکترند

عالمان را خود حدیثی دیگر است/حجت‌الاسلام دکتر بهتر است

بحث‌های جعل مدرک نان‌بری‌ست/بهترین سرگرمی ما دکتری‌ست

عده‌ای مشغول دکترسازی‌اند/عده‌ای سرگرم دکتر‌بازی‌است

 

باز هم برادران قاچاقچی!

مثلاً در یکی از گمرکات جنوب ، دستگاهی نامه می نوشته که می خواهیم تجهیزات محرمانه وارد کنیم ، اجازه ورود بدهید . هفته ای چهل پنجاه کانتینر وارد می شد ، رئیس گمرک هم فکر کرده بود که این به نفع کشور و امنیت ملی است و موافقت می کرد . بعد از مدتی حساس شده بود و یکی از بارها را باز کرده بودند ، دیده بودند لوازم آرایشی است . البته گفتند این برای رد گم کنی بوده است . ولی دوباره تکرار شد . آن مدیر متعهد اعلام کرده بود که من نیستم ، چون تخلف می کنید.

- بخشی از سخنان رییس جمهور تقلبی کشور عزیزمان در مورد برادران فداکار قاچاقچی!

 

دایی‌جان ناپلئون!

رییس سازمان بسیج مستضعفین گفت: پس از تهدید فرمانده محترم ارتش بود که امریکایی‌ها مجبور شدند نامه التماس‌آمیزی به ایرن نوشته و درخواست کنند که کسی متعرض آنها نشود.

- دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ  ! ... کاش این سردار نقدر از نظر سواد که چه عرض کنم؛ از جهت فهم و شعور قد «مش قاسم» می‌فهمید!

 

رادیو اگر عذرخواهی می‌کند

در مقاله‌ای که به مناسبت نمایش فیلم اخراجی‌ها 3 نوشتم، یک غلط آشکار به چشم می‌خورد.

من خیال کردم فاطمه ده‌نمکی همان بازیگر نقش «ایران» است. و مطالبی که در مورد او نوشتم؛ به این خاطر بود. اما ظاهرا وی، بازیگر نقش خردسالی او بوده که خیلی کوتاه در کنار آن تانک ایستاده بوده.

من به این مورد توجه نکردم. ضمن اینکه در تیتراژ فیلم هم خیلی بدخط نوشته شده بود: «کودکی ایران».

به این خاطر عذرخواهی می‌کنم.

یک هفته, دو هفته؛ گرینوف حموم نرفته!

راستش را بگویم من اخراجی‌های 3 را ندیده بودم. و فقط از موج مخالفتی که در موردش و کارگردانش راه افتاده بود؛ چیزها شنیده بودم.

اما شب پیش که از تلویزیون آن را دیدم؛‌ باید اعتراف کنم در حقش بی‌انصافی کرده بودیم.

نکاتی در این باره خیلی مختصر بگویم:

1- فیلم، خیلی راحت شخصیتی را که نماینده احمدی‌نژاد است، به شدت تخریب می‌کند. اصلا همین که حاج گرینوف می‌شود احمدی‌نژاد، خودش خیلی حرف است. همین که او به «دروغگویی» متهم می‌شود و از سوی مردم ِتوی خیابان‌ها هم دروغگو خطاب می‌شود؛ خیلی راحت موج سبز قبل از انتخابات را با آن تابلوی معروف «دروغ ممنوع» به خاطرها می‌آورد. و این‌ها را می‌توان ادای دین اخراجی‌ها دانست نسبت به جنبش مردمی سبز.

2- اکبر دباغ که نماینده میرحسین است، شخصیت ساده‌ای دارد. که خیلی اتفاقی به مچش نواری رنگی می‌بندد. و این عمل او بدون آنکه خودش خبر داشته باشد خیلی زود از سوی طرفدارانش تقلید می‌شود. که اشاره‌ای دارد به برد مردمی میرحسین. البته اشاراتی که فیلم به زهرا رهنورد و آن عکس‌های بی‌حجاب او دارد را باید بی‌شرمی ده‌نمکی نامید. به هر حال ده‌نمکی یکی از موسسین انصار بوده است!

3- اینکه رزمندگان قدیمی و آسایشگاه جانبازان علیه حاج گرینوف می‌شورند؛ اشارتی دارد به برد منفی احمدی‌نژاد در میان رزمندگان سالهای جنگ. چیزی که اغلب خیال می‌کنند همه نیروهای بسیجی و سپاهی از طرفداران احمدی‌نژادند. و این روزها مخصوصا بعد از نامه معروف سردار علایی، تعداد بیشتری از مردم فهمیده‌اند احمدی‌نژاد میان بسیجیان و پاسداران قدیمی هم یک شخصیت منفور است. و فیلم به همین گزینه اشاره دارد. تا جاییکه او را جرجیس خطاب می‌کند!

4- در صحنه‌ای از فیلم که نحوه خواستگاری یکی از رزمندگان از زنش را تصویر می‌کند؛ و آن رزمنده شروع می‌کند به مداحی؛ می‌توان به مسخره گرفتن دستگاه هیات رزمندگان اسلام تفسیرش کرد. جایی که با نوای روضه‌خوانی سعید حدادیان و منصور ارضی، آن رزمنده، لیلا خانم را خطاب می‌کند!‌ به نظر می‌رسد در اینجا ده‌نمکی حاج منصور و حاج سعید را می‌شوید و روی بند پهن می‌کند!

5- فیلم گاهی به «توبه‌نامه» هم روی می‌آورد! یعنی در حالیکه در سال 88 همان جوانان حزب‌الله و لباس‌شخصی‌ها و هیاتی‌ها و از جمله خود ده‌نمکی از طرفداران تمام قد احمدی‌نژاد بودند؛ و حتی خود ده‌نمکی در میتینگ انتخاباتی احمدی‌نژاد که در مصلی تهران برقرار شده بود، حضوری فعال داشت؛ اما در نمایی، فیلم همان جوانان معروف و انصاری را نمایش می‌دهد که در حال مسخره کردن حاج گرینوف یا همان احمدی‌نژاد هستند! و او را با عناوینی چون «حاج تپلی بنزسوار» خطاب می‌کنند! اگر نخواهیم این نما را تحریف تاریخ حساب کنیم؛ با خوشبینی فقط یک «توبه» محسوب خواهیم کرد! یا در جایی شعار «یه هفته دو هفته فلانی حموم نرفته» را می‌خوانند که شعار سبزها بود در پیش از انتخابات. اما در فیلم این شعار را لباس شخصی‌های حزب‌الله می‌خوانند! در دنیای واقعی، ما که هر وقت این جوانان حزب‌الله را دیدیم, در حال زنجیر چرخاندن دور سرشان بودند نه خواندن شعرهای طنز!

6- در نمایی از فیلم، اعضای ستاد حاج گرینوف؛ خودشان عکس او را آتش می‌زنند! به نظرم به ده‌نمکی برای روایت خودزنی‌های متعدد که اوجش را در عاشورای 88 شاهد بودیم؛ باید دست مریزاد گفت. آتش زدن چند پرچم سیاه که گو‌شه‌ای از بانکی را پوشش می‌داد؛ به راستی به دست ماموران اطلاعات بعضی نهادها انجام شده بود. و اینک ده‌نمکی اشارتی به آن ماجراها در حد توانش کرده است.

7- در جایی از فیلم رسما از «لباس شخصی» نام برده می‌شود! و همان جوانان حزب‌الله را نشان می‌دهند! در حالیکه عکس جواد هاشمی را به دست دارند! این هم یکی دیگر از دروغ‌های تاریخی فیلم است! که باید باز به پشیمانی شدید ده‌نمکی از حمایتش از احمدی‌نژاد تاویل کرد. وگرنه همه می‌دانند این جوانان هرزه و خیابانی که فیلم هم آنها را لباس‌شخصی می‌نامد؛ همگی از حامیان جدی احمدی‌نژاد بودند؛ و نه از کسی دیگر. ضمن اینکه باید پرسید جواد هاشمی دارد نقش کی را بازی می‌کند؟ مثلا محسن رضایی را؟ به نظر که نمی‌رسد محسن رضایی چندان شخصیت محبوب و مثبتی باشد میان رزمندگان قدیمی. مخصوصا الان که همه می‌دانند پسر او بعد از سالها زندگی تجملی در خارج کشور؛ با داروهای روانگردان خودکشی کرده است.

8- بارها به این نتیجه می‌رسیم که فیلم بیشتر از آنکه ضد موسوی باشد؛ ضد احمدی‌نژاد است. برای مثال وقتی دارد حضور رهنورد را در کنار موسوی در میتینگ‌های انتخاباتی هجو می‌کند؛ نهایتا، کار از دست موسوی در رفتن را و همه چی تحت کنترل زهرا رهنورد بودن را به مسخره می‌گیرد. اما در همان حال خانمبازی احمدی‌نژاد را روایت می‌کند! یا کمی قبلترش از طرف مادر احمدی‌نژاد، جادو و جنبل‌بازی او را به تصویر می‌کشد! و از این نمونه‌ها فراوان در فیلم یافت  می‌شود.

9- در جایی از فیلم دباغ و زنش، محل یکی از میتینگ‌ها را به اداره منکرات نیروی انتظامی گزارش می‌دهند!‌ من که خودم یکی از فعالان انتخابات آن سال بودم، هر چه فکر کردم نفهمیدم این به کدام واقعه اشاره می‌کند! یعنی کجا نیروی انتظامی مثلا به یک نشست انتخاباتی در قبل از انتخابات حمله کرد که بشود گفت خود بزرگان سبز آن گزارش را داده بودند؟! به نظر می‌رسد اینجا را ده‌نمکی برای این به فیلمش اضافه کرده که خلاصه کم نیاورد! و به هجو یک طرفه دو گزینه آن انتخابات متهم نشود.

10- در جایی شخصیت نقش زهرا رهنورد چند بار «ددمنشانه» را تلفظ می‌کند! در حالیکه همه می‌دانند این قضیه ددمنشانه به یک واقعه کاملا واقعی برمی‌گردد که گوینده‌اش هم اقای جنتی می‌باشد! که باز باید ده‌نمکی را بخاطر این دروغگویی واضح بخشید! به همان دلیلی که در بالا گفتیم و کم نیاوردن!

11- همه می‌دانیم که زهرا رهنورد همه جا در کنار میرحسین بود. و ده‌نمکی این بودن را اینطور روایت میکند که زهرا رهنورد می‌خواسته مواظب میرحسین باشد که حواسش پرت دختران سبز نشود! خدایی من هم از خنده روده‌بر شدم! یا جایی که قضیه صدیق خانم و نوشین خانم بیان می‌شود! که اشاره دارد به اسم زهرا رهنورد و اینکه این اسم و فامیل هر دو اسم واقعی زهرا رهنورد نیست! انصافا جالب بود!

12- در مناظره رضا رویگری و جواد هاشمی؛ میرحسین مخالف جنگ معرفی می‌شود و جواد هاشمی می‌گوید: اگر ایشان در زمان جنگ در خارج کشور نبودند و در کنار ما می‌جنگیدند، این جنگ زودتر تمام می‌شد!... اینجا هم دروغی دیگر از تاریخ است. کمتر کسی از ده‌نمکی می‌پذیرد که میرحسین در سالهای جنگ، خارج از کشور بوده و اصلا نخست وزیر تمامی آن سالهای بحرانی نبوده...! به هر حال ده‌نمکی ظاهرا چیزی پیدا نکرده که بتواند ترازوی هجو دو طرف انتخابات آن سال را مساوی نگهدارد!

13- ده‌نمکی گاهی حرف‌های جالبی می‌زند! مثلا وقتی خبرنگار چادری صداوسیما به خانه‌ی بایرام می‌رود. و او را زنی جوان و خوش‌برورو و آرایش‌کرده نشان می‌دهد که بایرام هم به او می‌گوید: «جانم!» به نظر می‌رسد به این خواهربازی و دختربازی مذهبی‌ای طعنه می‌زند که از سوی  بیت رهبری در همه جای جامعه رواج یافته است.

14- من واقعا نمی‌‌دانم فاطمه ده‌نمکی که نقش ایران را بازی میکند؛ چه نسبتی واقعی دارد با مسعود ده‌نمکی. اما حقیقتا کسی که روزگاری جلوی مجلس  با دوستانش جمع می‌شد و برای بدحجاب‌ها فحش و شعار سرمی‌داد؛ امروز با این «ایران» چه دارد که بگوید؟ بی‌تعارف بگویم من اگر جای حاج فرج سلحشور بودم؛ فاحشه‌ی سینمای ایران را همین فاطمه ده‌نمکی خطاب می‌کردم!

15- شاید منفی‌‌ترین نقطه اخراجی‌‌ها را بتوان صحبت‌های دم‌به‌دم بهنوش بختیاری نامید که مرتبا می‌گفت ما در انتخابات پیروز شدیم! ده‌نمکی در اینجا می‌خواست «توهم تقلب» را نشان دهد! به هر حال ده‌نمکی یک انصار حزب‌اللهی  است و شعورش در همان حد!

16- در میان این همه شخصیت منفی که فیلم دارد؛ یک شخصیت به تمام معنا، خوب مطلق است. و آن همان روحانی فیلم است. خوب که به تصاویر او نگاه کنید؛ به نحو عجیبی نسبت به اخراجی‌های یک و دو تغییر کرده است. و در نمایی از فیلم کاملا شبیه اقای خامنه‌ای شده است. به نظر می‌رسد زیاد لازم نباشد راجع به این حقه‌بازی فیلم سخنی گفته شود. و همه چیز هویداست.

با تمام نقاط قوتی که از اخراجی‌‌ها گفتیم و برخی دست‌اندازهایی که پیش پای ده‌نمکی بوده تا نتواند حرفهایش را صریح‌تر بزند؛ اما باید گفت اخراجی‌ها از نظر تکنیک فیلمسازی یک افتضاح است. شاید اصلا نتوان آن را یک فیلم سینمایی نامید. چیزی که در این فیلم یافت نمی‌شود؛ میزانسن است. فیلم، مجموعه‌‌ای از تصاویر است که به هم جفت و جور شده است. شاید چیزی  در حد یک ویدئو کلیپ!

و سخن شدیدتر اینکه مسعود ده‌نمکی که روزگاری همه دغدغه‌اش حجاب و بدحجابی بود و سوار موتور تریل توی خیابان ولیعصر تهران دور می‌گرفت و شعار می‌داد؛ چطور امروز در میان این همه انسان جرات می‌کند فیلمی بسازد که سرشار باشد از آرایش زن و اندام دختران جوان که از زیر چادر بیرون زده است؟ و عشوه‌های زنانه و متلک‌های بعضا خطاب به زنان شوهردار فیلم، و هزار کثافت و عفونت دیگر؟... چه شده که آن مسعود ده‌نمکی آن روزها، اینک می‌رسد به نمایش سینه‌های لیلا اوتادی؟ و کمر فاطمه ده‌نمکی؟... چه بسا فساد و فحشا هیچگاه مشکل ده‌نمکی و همفکرانش نبوده است.

سخن آخر اینکه اخراجی‌ها را باید هجویه‌ای تمام عیار علیه احمدی‌نژاد نامید. که گاه برای سنگین نشدن زیاده از حد ماجرا؛ گوشه‌هایی هم به موسوی می‌زند. و ادای دینی دانست به رزمندگان حقیقی جبهه‌ها که دغدغه‌ی همیشگی ده‌نمکی بوده است. تا جایی که او، از همه این انتخابات، دلزدگی و پشیمانی را پیشنهاد می‌کند.

 اما باید پرسید اگر اینگونه کنارگیری از انتخاباتی تا آن حد بد و نجس، چیزی است که ده‌نمکی به بیننده‌اش عرضه میکند؛ چرا خود او در انتخابات واقعی سال 88 یکی از نوکران دستگاه احمدی‌‌نژاد بوده است؟

پرسشی که شاید کسی جوابی برایش نیابد.

متن نامه‌ سردار علایی

روز 19 دی ماه سال 1356 سر آغاز قیامی مردمی و فراگیر است که ظرف حدود یک سال توانست شاه را از کشور بیرون کند و به نظام سلطانی 2500 ساله در ایران پایان دهد. اما این ماجرا خیلی ساده شروع شد و بهانة آن را خود حکومت فراهم کرد. در روز 17 دی ماه روزنامة اطلاعات که توسط یک سناتور مورد اعتماد اداره می شد مقاله ای را با عنوان ارتجاع سرخ و سیاه علیه آیت الله خمینی که توسط شاه به عراق تبعید شده بود به چاپ رساند. چاپ این مقاله مورد اعتراض طلاب حوزة علمیة قم قرار گرفت و من که خود در آنجا بودم به اتفاق تعدادی از طلاب به درب منزل تعدادی از اساتید حوزة علمیه قم مراجعه کردیم تا آنها به درج یک طرفة مقالة توهین آمیز علیه شخصیت محبوب مردم اعتراض کنند. این رفت و آمد به درب خانة علمای قم دو روز به طول انجامید و حکومت شاه به بهانة نداشتن مجوز برای راهپیمایی به طلاب و جوانان در خیابان صفائیه حمله کرد و تعداد 6 نفر از طلاب و معترضین را کشت و عده ای را نیز مجروح کرد. رفتار غلط مأمورین امنیتی شاه،نارضایتی مردم از حکومت سلطنتی را به اوج رسانید و به استمرار آن کمک کرد.چنین رفتاری موجب شد تا چهلم ها در ایران به راه بیفتد و رژیم شاه ظرف یک سال بیش از 2000 نفر از مردم معترض را در خیابان های شهرهای مختلف بکشد.ولی هرچه بر کشته های خیابانی و بازداشت مردم و تعداد زندانیان سیاسی افزوده می شد عملا از اقتدار نظام شاهنشاهی کاسته می شد. تا قبل از این حوادث، مردم مستقیما شاه را خطاب مخالفت های خود قرار نمی دادند و سعی می کردند تا انتقادات را متوجه نبود آزادی بیان در کشور،فقدان آزادی های سیاسی و رفتار بد مأمورین دولتی به ویژه عناصر گارد شاهنشاهی و در نهایت دولت وقت بکنند. اما تداوم رفتارهای خشن حکومت و سرکوب شدید اعتراضات باعث شد که مردم لبة تیز مخالفت های خود را متوجه شخص شاه بکنند و خواستار تغییر اساسی در نظام حاکم شوند. نامه نگاری ها به شاه شروع شد و او به حق عامل همة نابسامانی های کشور اعلام شد. این روند ادامه یافت تا آن که مردم، آزادی و نجات خود را در برپایی جمهوری اسلامی دیدند تا هم از حکومت یک شخص به صورت مادام العمر جلوگیری کنند و هم مردم با انتخابات آزاد بر سرنوشت خود حاکم باشند و هم حکومت برخاسته از متن فرهنگ مردم که اسلام است باشد و تعارضی بین باورهای مردم و اَعمال حاکمیت نباشد. به هر حال شاه به سرکوب ها و توسعة اختناق ادامه داد تا با رهبری امام خمینی همة مردم علیه وی بسیج شدند و او برای نجات جان خود و خانواده اش مجبور به فرار از کشوری شد که خود را صاحب آن می دانست. به نظر می رسد احتمالا سوالات زیر پس از فرار برای شاه مطرح شده باشد که می تواند برای سایرین تجربه ای مهم و عبرت آموز باشد.

1-اگر در واکنش به حضور مردم در مجالس ترحیم فرزند امام خمینی سعة صدر به خرج می دادم و با مقالة توهین آمیز که نویسندة آن داریوش همایون وزیر اطلاعاتم با اسم مستعار بود،مردم را تحریک نمی کردم بهتر نبود؟

2- اگر پس از انتشار مقاله در روزنامة حکومتی، اجازه پاسخ به آن مقاله را در همان روزنامه می دادم حکومتم دوام بیشتری نمی یافت؟

3- اگر به مردم معترض اجازة راهپیمایی مسالمت آمیز را می دادم و آنها را متهم به اردو کشی و زورآزمایی خیابانی نمی کردم ، مسئله خاتمه نمی یافت؟

4- اگر به مأمورین دستور می دادم که به تظاهر کنندگان تیراندازی نکنند و هوشمندانه و با تدبیر آنها را آرام کنند ،نتیجة بهتری نمی گرفتم؟

5- آیا اگر به جای حصر کردن بعضی از بزرگان در خانه هایشان و تبعید تعدادی دیگر به سایر شهرهای دوردست و زندانی کردن فعالین سیاسی، باب گفتگو و مراوده با آنها را باز می کردم کار به فرار من از کشور می انجامید؟

6- اگر به جای اتهام زدن به مردم که خارجی ها عامل تحریک شما هستند به شعور جمعی آنها توهین نمی کردم حالا خودم مجبور بودم به خارجی ها پناه ببرم؟

7- آیا اگر به جای متهم کردن مخالفین خودم به اقدام علیه امنیت کشور،وجود مخالف را می پذیرفتم و حتی آن را قانونی تلقی می کردم و برای آنها حق قائل بودم نمی توانستم بیشتر برمسند قدرت باقی بمانم؟

طبیعی است که دیکتاتورها برای خود حق ابدی حاکم بودن بر مردم قائل هستند و در زمانی که در کاخ سلطنت با همراهان متملق و چاپلوس احاطه شده اند فرصت طرح این سوالات را ندارند و زمانی به فکر می افتند که مثل قذافی پس از موش و حشره خواندن مخالفین، مجبور شوند فرار را بر مقاومت و ایستاده مردن ترجیح دهند. فاعتبروا یا اولی الابصار

 

منبعی که ظاهرا پاک شده است

 

اعتراف!

احمدی‌نژاد اظهار کرده که محسنی اژه‌ای پیش از انتخابات گفت «شما نمی‌توانید، این‌ها {حامیان موسوی} همه جا را گرفته‌اند و میدان دست آنهاست» و من هم گفتم در انتخابات برنده خواهم شد.

 رئیس دولت دهم افزوده در این دیدار به وزیر وقت اطلاعات گفته است: «من انتحاری به خط می‌زنم، هنوز فرصت داریم و مناظره‌ها نیز باقی مانده است که در مناظره‌ها کار را تمام می‌کنم.»

 

چه پاسخی دارند؟

سال ۲۰۰۵ سربازان آمریکایی ۲۴ غیرنظامی را در شهر حدیثه عراق به قتل رساندند. دادگاهی در کالیفرنیا هیچ کیفری برای عاملان این جنایت در نظر نگرفت. فقط درجه نظامی یکی از آن ها را تنزل داد. این خبر خانواده قربانیان را شوکه کرد.

 

 

باز هم برای خودش یک پیروزی است!

روسیه پیش‌پرداخت موشک‌های اس۳۰۰ را به ایران بازگرداند. هفته گذشته برخی از رسانه‌های ایرانی از امکان تحویل این موشک‌ها به ایران خبر داده بودند. روسیه می‌گوید غرامتی برای عدم تحویل این موشک‌ها به ایران نداده است.

 

 

تــصـــویــــر روز

تــصـــویــــر  روز