کاریکاتوری برای رهبرم

به نظرم هیچ کاریکاتوری برای 9 دی مناسبتر از این کاریکاتور نیست که توسط خود نیروهای ولایت درست شده است. باورکنید! آنها همین قدر احمقند!

این طرح توسط خودشان درست شده و و انتشار یافته. اما اینکه برای درست کردن این همه توهین به شعور خودشان از کسی پول نگرفته باشند، ما مطمئن نیستیم!!

برای دیدن تصویر با جزئیات؛ روی خود تصویر کلیک کنید تا در صفحه جدید با حجم بالا دانلود شود.

 

 

وقتی سانسورچی ها همدیگر را فیلتر میکنند!

مسئولان ایرانی با ارائه گزارشی از فعالیت‌های این رادیو، تلاش کردند اطمینان خاطر دولت چین برای اطلاع از نحوه فعالیت این رادیو را جلب کنند.

مزرعه حیوانات

هجوم توله شیر و میمون و کرکس و روباه به تهران، در آستانه ثبت نام کاندیداهای مجلس نشان دهنده ترکیب احتمالی مجلس نهم است!

 

ما هم زن صیغه‌ای از اطلاعات سپاه میخواهیم

پس از افشای زنان صیغه‌ای محمد نوریزاد به دست سازمان اطلاعات سپاه، ما هم برای اینکه بتوانیم جمال زنان صیغه‌ای‌مان را ببینیم؛ به نوریزاد اقتدا کردیم و متن نامه‌مان را به رهبر خواندیم و توی وب  گذاشتیم!

باشد که سازمان اطلاعات سپاه، دست ما را هم بگیرد!

این فایل صوتی را در ایـنـجـا میتوانید بشنوید.
حجم آن؛ حدود 2.5 مگابایت است.

کمپوت محبت برای رییس

رییس دادگستری کرمان: کسانیکه بدحجابند، کمبود محبت دارند.

 

- نتیجه میگیریم کسانیکه حجاب سنگین دارند؛ کمپوت محبت‌اند!
مثلا این خانمهای با چادر خیمه‌ای و دستکش و سه تا مانتو که روی هم؛ این قدر از کوچکی تا الانشان مورد  محبت بوده‌اند؛ که اصلا و ابدا عقده‌ای نشده‌اند!
بیچاره‌هایی که می‌نشینند پای تلویزیون و زل میزنند به صورت رهبر (که عمدا به دوربین جلوی پایش نگاه میکند) و برای چشمان خمار دیکتاتور، شعرها می‌گویند!
این قدر آدمهای نرمالی هستند اینها، که نگو!

 

زنده با آنجلینا جولی!

آنجلینا جولی گفت: « نخوردن من به دلیل لاغری و وزن کم‌کردن و خوش‌هیکل بودن نیست، من نمی‌خورم چون آدم‌های زیادی در سراسر دنیا هستند که از خوردن غذا محرومند.»

 

 

 

 

فساد مذهبی

 

تجاوز جنسی در آمریکا از سوی یک فرقه مذهبی مسیحی.

 

مادر یکی از کشته‌های عاشورا؛ سخن میگوید

شهین مهین فر، مجری باسابقه رادیو و تلویزیون و مادر امیرارشد تاجمیر، همزمان با دومین سالگرد عاشورای خونین تهران سکوتش را شکست و در مصاحبه با "روز" گفت که فرزندش راه خود را انتخاب کرده بود: "او در تمام اعتراضات بعد از انتخابات همراه و همپای مردم بود و با شرافت و سربلندی جان داد". او بر این باور است که یک امیر داده و هزاران امیر گرفته است. امیر ارشد تاجمیر، روز عاشورای سال 88 در جریان اعتراضات مردمی به انتخابات مخدوش 22 خرداد، جان باخت. خانواده او تاکنون سکوت اختیار کرده بودند، اما مادرش همزمان با دومین سالگرد عاشورای خونین تهران به "روز" گفت که فرزندش زیر ماشین نیروی انتظامی له شده است. او توضیح داد که فرزندش برای نجات دو دختر جوان از دست ماموران، جانش را با افتخار از دست داد: "به امیر گفتم نرو، گفت به خاطر وطنم میروم. گفتم تو وطن من هستی، گفت خودخواه نباش مادر، وطن تو امیراست اما وطن من 70 میلیون ایرانی است و برای آنها میروم. او با این حرفش مرا شرمنده کرد و رفت و دیگر بازنگشت..." در عاشورای 88، بیش از 9 نفر جان باختند و خیابان های تهران به خون نشست. شبنم سهرابی، شهرام فرج زاده، شاهرخ رحمانی و امیر ارشد تاجمیر زیر خودروهای نیروی انتظامی له شدند و مصطفی کریم بیگی، سید علی موسوی، محمدعلی راسخ نیا و مهدی فرهادی راد هدف گلوله قرار گرفتند و جان باختند. جهان بخت پازوکی دیگر جان باخته این روز است که تاکنون عکس یا جزئیاتی از نحوه جان باختن او منتشر نشده است.  مسئولان جمهوری اسلامی مسئولیت جان باختن این 9 نفر را برعهده نگرفته اند و شکایات خانواده های آنها بدون نتیجه مانده است. یک امیر دادم، هزاران امیر گرفتم شهین مهین فر، مادر امیرارشد تاجمیر می گوید که به فرزندش افتخار میکند. او سکوتش را بعد از دوسال با گله از رسانه ها می شکند و می گوید: "شنیدم که تلویزیون های خارج از کشور، نام فرزند مرا حذف کرده اند؛ فیلم شهادت فرزندم را پخش می کنند و نام عزیز دیگری را می گویند، آن عزیز نیز، عزیز من و جگرگوشه من است اما بنویسید و لطفا تصحیح کنید آن کسی که در فیلم ماشین نیروی انتظامی از رویش سه بار می گذرد و له اش میکند امیرارشد من است." مادر امیرارشد تاجمیر می افزاید: "امیرارشد همان جوانی است که برای نجات دو هموطنش رفت اما جانش را گرفتند. دو دختر را گرفته بودند و به شدت می زدند؛ بعدها یکی از دختران آمد سرخاک امیرارشد و همه را برای من تعریف کرد... آنها را می زدند و مردم هو میکردند، امیرارشد فریاد زده که هو کردن شما دردی دوا نمی کند نجاتشان بدهید و خود جلو میرود و یکی از ماموران را هل میدهد مردم هم می آیند که کمک کنند و نجات دهند اما ماموران می ریزند؛نمیدانم بچه من چقدر باتوم خورد، نمیدانم چقدر کتک خورد اما از پشت، ماشین نیروی انتظامی با سرعت به او می زند و او را می اندازد و همان موقع یک ماشین دیگر که آن هم مال نیروی انتظامی بود و همان جا پارک کرده بود می آید و از روی امیرارشد من سه بار رد می شود. خواهش میکنم بنویسید تا تصحیح شود همان طور که روز اول پخش کرده و اعلام کردند این امیرارشد تاجمیر فرزند شهین مهین فر است." خانم مهین فر می گوید که هرگز تصور چنین مساله ای را نداشته: "نهایت او را بازداشت میکردند، می گرفتند و می بردند ولی کشتند، بدجور کشتند، سه بار امیرارشد مرا کشتند، سه بار از روی او رد شدند و هیکل نازنین بچه ام به وسیله ماشین نیروی انتظامی اول خورد شد ولی او هنوز زنده بوده و سه بار او را کشتند.... نمیدانم نام این را چه باید گذاشت هیچ اسمی پیدا نمیکنم؛ من برای حیوان هم شرافت قائلم و معتقدم حیوان هم شرافت دارد اما..." از او درباره حضور فرزندش در اعتراضات می پرسم؛ می گوید: "امیرارشد راهش را خودش انتخاب کرده بود؛ او خودش رفت، در تمام اعتراضات همپای مردم حضور داشت و من سرم بالاست و به وجودش افتخار میکنم، خوشحالم که شرافتمندانه جوانی ایران دوست و ایرانی دوست تحویل جامعه دادم که اگر من، مادر خوبی نبودم اما فرزندم سرم را بلند کرد، او مرا سربلند کرد اما کمرم شکست. فرزند من خودش رفت و با شجاعت؛ اومیدانست که در نهایت بازداشت اش میکنند و شکنجه است؛ اما رفت و کشته شد در حالیکه فریاد میزد اینها ناموس ما و هم وطن ما هستند...." به چه کسی شکایت کنیم؟ مادر امیر ارشد تاجمیر سپس می گوید که اوتاکنون شکایتی نکرده و توضیح میدهد: "به من خرده می گیرند که چرا شکایت نمیکنی؟ آخر من به چه کسی شکایت کنم؟ این همه آدم شکایت کردند به کجا رسید؟ من هم یک مادرم مثل همه مادران دیگر که دلشان سوخته و جگرشان تکه تکه است؛ آخر فقط امیر من که نبود؛ مگر امیر فقط فرزند من بود؟ نه، مصطفی هم فرزند من بود، ندا، سهراب و همه جگرگوشه گان ما که در خون خود غلتیدند فرزندان من بودند و من به همه آنها افتخار میکنم که برای آزادی جان دادند. جرم آنها فقط بی گناهی بود و شما هم گریه نکنید چون من دو سال است دارم گریه میکنم هیچ نتیجه ای نگرفته ام بچه من برنگشت او دیگر برنمیگردد بچه های دیگر من دیگر برنمیگردند..." او می افزاید: "هرچند دیگر آدم سالمی نیستم و مرده متحرکم اما چه کنم؟ به چه کسی پناه ببرم که داد بستاند و بگویم که 25 سال شب تا صبح جان کندم و زحمت کشیدم تا امیرارشد من زندگی کند. 25 سال شب ها نخوابیدم تا امیرارشد من بخوابد... کسی هست که بفهمد؟ با همه این دردها اما تا این ساعت نمیدانم چرا نتوانسته ام حتی قاتلان بچه ام را نفرین کنم. نه اینکه بلد نباشم اما دلم اجازه نمیدهد آخر بچه های قاتلان بچه من هم بچه های من هستند آنها که گناهی ندارند اما شرمنده ام از اینکه آدم هایی در مملکت ما زندگی میکنند که سه بار با ماشین از روی یک جوان 25 ساله رد می شوند و او را له می کنند فقط به جرم انسان دوستی، و شرف هم ندارند و می گویند که صحنه سازی بوده و... شما بگویید آخر من به چه کسی پناه ببرم؟ آیا شب راحت سر بر بالین میگذارند؟" سکوت من از ترس نیست مادر امیرارشد تاجمیر می گوید که سکوت دوساله او و خانواده اش از ترس نبوده است:  "می گویند که ما از ترس سکوت کردیم و حرف نزدیم. اما خواهش میکنم بنویسید و بگویید که سکوت مرا به حساب ترس نگذارید؛ من از هیچی نمی ترسم، من دیگر زنده نیستم، مرده متحرکی هستم که زندگی ام مثل هر پدر و مادری بچه هایم بوده اند آرزوهایی داشتم، نه پولدار بودم نه پدر یا شوهر پولدار داشتم سالیان سال زحمت کشیدم که انسانی سالم تحویل جامعه بدهم؛ اکنون برای من چه مانده که بترسم؟ الان هم میدانم که تلفنم کنترل می شود اما می گویم که از ترس، سکوت نکردم بلکه نمیخواهم یک امیرارشد دیگر از دست بدهم نمیخواهم یک مادر دیگر داغدار شود". خانم مهین فر به بازداشت تعدادی از مادران عزادار در سالگرد تولد فرزندش در بهشت زهرا اشاره می کند و می گوید: "باور می کنید من دیگر حتی سر خاک بچه ام هم نمی روم؟ میدانید چرا؟ به خاطر اینکه اگر بروم ممکن است باز لباس شخصی و پلیس و... بریزند و باز مشکلی برای کسی پیش بیاید. نمی روم و می ترسم برای جوان دیگری مشکلی پیش آید یا مادر دیگری داغدار شود. آن موقع من چه جوابی دارم بدهم؟ جوان های دیگر وطنم هم، فرزندان من هستند؛من نمیخواهم برای هیچ کسی مشکلی پیش بیاید. من که توانی ندارم یک پیرزن 63 ساله هستم که توان حضور درجمع را هم دیگر ندارم؛ سر خاک بچه ام نمی روم و گاهی اما مثل دزدها می روم و مثل دزدها برمیگردم بدون اینکه کسی بفهمد." 14 آذرماه سال گذشته خانواده امیرارشد، مراسم تولدش را بر مزار او برگزار کردند اما ماموران امنیتی با هجوم بر سر مزار امیرارشد، مادر سهراب اعرابی، مادر رامین رمضانی و مادر و خواهر مصطفی کریم بیگی را بازداشت و بعد از بازجویی چند ساعته در همان محل آزاد و پدر رامین رمضانی و دو تن از مادران عزادار را به بازپرسی شهر ری منتقل و برای آنها قرار بازداشت صادر کردند. آنها پس از ماهها بازجویی و زندانی در سلول های انفرادی بند 209 اوین، با قرار وثیقه آزاد شدند. مادر امیرارشد تاجمیر سپس می گوید: "من و پدر پیر امیر به او افتخار میکنیم که برای نجات دو انسان خود را به کشتن داد اما آرزو میکنیم هیچ پدر و مادری، حتی دشمنان و قاتلان فرزند و فرزندان ما، داغ جوان هایشان را نبینند. این را با تمام وجودم می گویم؛ آخر میدانم داغ فرزند، داغ جگر گوشه یعنی چی؟ من کشیدم اما برای دشمن ام هم نمی خواهم، امیر از بطن من جدا شد، شیره جان مرا خورد. او رفت اما این روزها هر جوانی ما را می بیند خود را امیرارشد ما معرفی میکند من دیگر چه میخواهم؟ یک امیر دادم هزاران امیر گرفتم. قاتلان امیر من خود نمی دانند چه کردند اما من میدانم بچه ام چه کرد، می دانم جوانمردم چه کرد و دو سال است سرم بالاست؛ 6 دی می شود دو سال و من سرم بالاست اما می توانی کاری کنی که کمر شکسته ام راست شود؟ می توانی کمکم کنی قد راست کنم؟ هنوز صدای امیر در گوشم است که شب یلدا توی گوشم گفت عاشقتم؛ یعنی میخواست با من خداحافظی کند و من نمیدانستم؟" خانم مهین فر سرانجام می پرسد: "جرم بچه های ما چه بود جز خواستن آزادی و امنیت برای هموطنانشان که با آنها چنین کردند؟ دو سال گذشته ولی هر لحظه برایم زنده می شود و هر لحظه جلو چشمم بچه ام را می کشند و من هیچ کاری نمیتوانم بکنم. اما تنها من که نیستم همه مادران مثل من کشیدند و می کشند مگر مادر ندا نکشید این دردها را؟ مادر مصطفی، مادر سهراب و سایر عزیزان ما مگر نکشیدند این دردها را؟ من هم مثل آنها. فقط گاهی می گویم خدا این ناله های مادران دلسوخته را نمی شنود؟ این همه سال، ناله ها و نفرین های مادران را نمی شنود؟ کجاست آن خدای عادلی که به ما یاد داده بودند؟..."

 

مـنـبـع

 

25 بهمن نزدیک است

به نظرم این طرح را باید جدی بگیریم.

در سالروز 25 بهمن، حضور عظیم خیابانی باید شروع شود.

هدف و شعار این حضور «آزادی موسوی» باید باشد.

به امید خدا.

 

آب را هم بریزید همانجا!

 

اینقدر گزینه بگذارید روی میز، که گزینه‌دانی‌تان بترکد!!

 

 

 

بنا به درخواست نوریزاد، رادیو اگر نامه مینویسد

در پی فراخوان محمد نوریزاد برای نامه نوشتن به رهبر، رادیو اگر نامه‌ای به این نحو انتشار داد:

 

 

بنام خدا

 حضرت آیه الله العظمی مقام معظم رهبری!

راستش را بخواهید با هیچ حرفی با شما نداریم. مدتهاست که نداریم. از آن روز که رزمایش شجاعانه شما را در سی خرداد مشاهد کردیم؛ فهمیدم دیگر هیچ حرفی با شما نداریم. وقتی فریبکاری شما را در روز قبلش در آن خطبه‌های عجیب و غریب دیدیم؛ به این حرف نداشتن‌مان گمان برده بودیم. و وقتی اخبار کهریزک‌های فرزندان شما از سوی خود شما هم تایید شد؛ به این نداشتن هیچ حرفی با شما اطمینان حاصل کردیم.

رهبرا! عظیم الشانا! بزرگا!

اگر نبود فراخوان این نوریزاد؛ ما هم با شما حرفی نمی‌زدیم. الان هم می‌خواهیم به همین نوریزاد و نوریزادها ثابت کنیم دوران حرف زدن با شما به پایان رسیده. و مدتهاست دوران دیگری آغاز شده. به وقتش بادهای طوفانی آن را همه خواهیم دید. زمانی که راهی برای بازگشت وجود ندارد.

معظما!

تنها حرفی که شاید بتوانم در این روزهای پایانی شما بزنم؛ این است که نیم‌نگاهی داشته باشید به سرنوشت دیکتاتورهایی مانند خودتان. به کسانی که عاشق رزمایش برگزار کردن در برابر مردمان خودشان بودند. کسانیکه منفور مردم بودند. و پایان ذلیلانه‌ای که داشتند؛ دل هر بیننده‌ای را حتی غمگین می‌کرد. نگاه کنید به پایان مُعمر؛ صدام؛ حسنی؛ بشار... و سیّدعلی!

ای مقام عظما!

شما هم مانند همه فراعنه؛ عشق این را دارید که بزرگ یاد شوید. و هر چه القاب و عناوین ِ«گنده» بود؛ برای خودتان در آرشیو جمع کرده‌اید. اما شگفت که هر چه در این روش اصرار می‌کنید؛ در نزد مردم، کوچکتر یاد میشوید. نگاه کنید به همین دو سه سالی که شما رسما همه چیز و همه کس را در مشت خود گرفته‌اید؛ مردم شما را با سخیف‌ترین و توهین‌آمیزترین عناوین یاد میکنند. و هر چه شما میخواهید خودتان را جدی‌تر نمایش دهید؛ مردم روده‌بُرتر میشوند. و هر آنگاه که خودتان را فرعون ِفراعنه همه دنیا میخوانید؛ مردم چونان مورچه‌ای زیر پای فکر و خیال خودشان؛ له‌تان میکنند! نگاه کنید حجم کاریکاتورها و شوخی‌های رکیک و اهانت‌های فروریخته بر سر شما دراین مدت اخیر؛ چند برابر بوده نسبت به دیگر رقبای دیکتاتورتان در دنیا!

راستی فکر کرده‌اید چرا قرآن آمده تا ما رسم بندگی بیاموزیم؟ اما شما هر لحظه که میگذرد گویی درسی جدید از فرعون بودن یاد میگیرید. هر لحظه متملقین فاسد شما؛ شما را با عناوین تازه‌ای خطاب میکنند. و فرهنگ شیرین فارسی عن قریب است که با کمبود لغت برای «گندگی» شما روبرو شود! راستی چرا شما این قدر به گنده بودن علاقمندید؟ با این که خیلی کوچکید.

عظیم الشانا!

فکر نمیکنید همه کسانیکه شما را با عناوینی خطاب میکنند که لیاقت آن را ندارید؛ در اندرون خودشان دارند شما را مسخره میکنند؟ مانند خود ما در اینجا؟!

برزگوارا! قدرتمندا! عظیما!

راستش را بخواهید ما هم گاهی به دلمان می افتد به لشگر اطرافیان شما بپیوندیم و از این نمد برای خودمان کلاهی ببافیم. اما چند لحظه‌ای نمی گذرد که یادمان می‌افتد روزهای پایانی شما خیلی نزدیک است. و چند دلار برای خودمان جمع کردن؛ به آن مرگ و نابودی شدیدی که در انتظارمان است ؛ نمی‌ارزد. و زود منصرف میشویم. راستش را بخواهید خیلی احمقانه است با یک مهره سوخته همچون شما؛ وارد قمار شویم. اصلا حرمت هم دارد!

عالیمقاما!

ما مثلا به شما چه بگوییم؟ معلوم نیست این نوریزاد اصلا از این کارش چه هدفی داشته است! راستش را بگوییم به نظر ما بهتر بود شما نامه‌ای به این نوریزاد مینوشتید و در آن همه حرفهایتان را میزدید! به نظر ما بهتر بود اینها را می نوشتید:

«نوریزاد عزیزم! سلام! حالت خوب است؟ ما همه قرصهایمان را خورده‌ایم و این ولایتی هم دو تا آمپول مَشتی بهمان زده است که بدجوری هوایی مان کرده!... به هر حال!... عزیزکم!... این نامه ها چی است برای ما می نویسی؟ مگر خودت پدر و برادر نداری؟... ضمنا ما اصلا حال خواندن نداریم! تو هم یک فکری به حال خودت بکن که هنوز به موجود پَستی چون ما علاقه داری!... خاک بر سر بی مقدارت!»

معظما!

قول میدهید این نامه را همین امروز بنویسید؟... قول؟

ما هم هدفی از نوشتن این نامه نداشتیم الا گرفتن همین قول!

پس دیگر خیالمان راحت باشد این نوریزاد دیگر به کسی چون شما نامه نمینویسد؟

فدای آن عمامه بلندمرتبه‌تان!

امضا: رادیو اگر

 

فشار شدید بر سوریه ادامه دارد

سوریه به جنایت علیه بشریت متهم شد.

- پیش‌بینی میشود دولت سوریه با حملات غافلگیرانه‌ی غرب مواجه شود.
راستی چرا برخی از سران خاورمیانه؛ عادت ندارند صدای زنگهای رفتنشان را بشنوند؟
فقط بعد از درآمدن از سوراخ است که باور میکنند که وقت رفتن است...

 

نفوذ صهیونیست‌ها تا کجا!

سرتیپ رادان: صهیونیست‌ها اردوغان را آموزش داده‌اند که جلوی رژیم صهیونیستی به عنوان یک مسلمان دو آتیشه بایستد.

- نتیجه گیری: سرتیپ رادان را صهیونیست‌ها آموزش داده‌اند تا با کارهای جنجالی؛ خودش را طرفدار دوآتشه ولایت نشان دهد. تا جایی که از تاسیس کهریزک‌ها هم ابائی نداشته باشد!
البته یادمان نرود سعید امامی ِدو آتشه هم بعداً مشخص شد سفرهایی به اسرائیل داشته است!

اثری از گارسیا!

اگر میخواهید از حال من باخبر شوید؛ فیلم لحظات آخر عمر معمر قذافی را نگاه کنید...

«سخنانی منسوب به رهبری!»

 

سیاه‌نمایی کسی نکند! گفته باشیم!

روزنامه شرق: بازار كارگري جنسي در ايران در مواردي پذيراي دختركان 15 تا 20 ساله‌اي است كه ديگر بي‌سواد نيستند و براي امرار معاش كار نمي‌كنند بلكه براي از بين بردن نابرابري‌هاي طبقاتي و تجربه برخورداري از امكانات دختران طبقه مرفه دست به اين كار مي‌زنند. جديدترين آمار و مطالعات درباره زنان روسپي حكايت از اين واقعيت دارد كه دختراني با سن كمتر و تحصيلات بالاتر وارد بازار كارگري جنسي مي‌شوند كه ديگر مهاجر نيستند. آنها اغلب نيازهاي اساسي و اوليه زندگي‌شان را با شغل اول تامين مي‌كنند و كارگري جنسي را به عنوان شغل دوم براي از بين بردن نابرابري‌هاي اجتماعي خود با ديگر دختران هم سن و سالشان انتخاب مي‌كنند. سعيد مدني تحليلگر مسايل اجتماعي در اولين كنگره روان‌پزشكان ايران با اعلام اينكه بر اساس تغيير شاخص‌هاي مشكلات اجتماعي امروز شاهد كاهش ميانگين و دامنه سني زنان كارگر جنسي هستيم، گفت: «در سال47 ميانگين سن زنان كارگر جنسي 30 سال و دوره تغيير از 19 سال تا 27 سال گزارش مي‌شد اما در سال‌هاي اخير ميانگين ورود زنان به بازار كارگري جنسي به‌شدت كاهش پيدا كرده و به كمتر از 15 و 14 سال رسيده است. اين آماري است كه بر اساس گزارش مقايسه وضعيت كودكان و بزرگسالان روسپي در مجله اجتماعي دانشكده علوم اجتماعي در دانشگاه تهران به دست آمده است. بر اساس اين گزارش، نسبت زنان كارگر جنسي مهاجر كم شده و ما ديگر با افسانه‌اي به نام زن غريبه‌اي كه به شهر مي‌آمد و كارگري جنسي مي‌كرد مواجه نيستيم. اگر در سال 47، 5/9 درصد زنان كارگر جنسي تهران تهراني بودند امروز مطالعات اخير نشان مي‌دهد نزديك به 50درصد اين زنان در تهران هستند و سهم بيشتر متعلق به استان تهران است و اين موضوع نشانگر اين است كه با پديده‌اي مواجهيم كه ديگر از طريق مهاجرت توسعه نمي‌يابد.»به گفته او وضعيت تحصيلات در اين قشر به طور كلي دگرگون شده است و ادعاي زن بي‌سوادي كه در گذشته دست به اين كار مي‌زد منتفي است: نسبت زن كارگر جنسي بي‌سواد امروز خيلي ناچيز است و در مقابل سطح تحصيلات بالا رفته است. امروز كارگري جنسي با وجود اينكه يكي از راه‌هاي كسب درآمد است اما يك راه اساسي براي كاهش نابرابري‌هاي اجتماعي هم محسوب مي‌شود. این مساله در جمعيت تحت تكفل افرادي كه كم جمعيت‌تر هستند يعني بين دو يا سه نفر هستند افزايش يافته و در مقابل زناني كه با جمعيت بيشتري زندگي مي‌كنند و داراي خانواده هستند كاهش يافته كه البته اين يك تغيير مثبتي تلقي مي‌شود. به عقيده مدني دختراني كه وارد بازار كارگري جنسي مي‌شوند به اين آگاهي رسيده‌اند كه بايد اقدامات پيشگيري انجام دهند تا دچار گرفتاري تشكيل خانواده نشوند. همچنين در آمار اخير سهم ورود دختران مجرد و ازدواج نكرده بيشتر شده است. اين تحليلگر مسايل زنان در سخنراني‌اش با اشاره به نگاه مجرم‌مابانه به اين افراد از سوي مسوولان تاكيد مي‌كند: «اگر بخواهيم به عنوان مجرم به اين افراد نگاه كنيم بايد گفت كه مجرم اصلي مشتريان هستند و آمار نشان مي‌دهد بيشتر مردان در رده سني 30 تا 50 سال مشتري زنان كارگر جنسي هستند و بعد جوانان قرار دارند. با گذشت زمان هر روز دامنه تغيير در ميان مشتريان بيشتر مي‌شود كه حل اين مساله را پيچيده‌تر و مداخله را سخت‌تر مي‌كند. البته بخشي از اين تغييرات محصول تغييرات اجتماعي است و تا حدي اجتناب‌ناپذيرند چرا كه در هر صورت اين مشكلات رخ مي‌دهند و مهم اين است چطور بايد براي آن برنامه‌ريزي كرد تا در مسير درست هدايت شوند. در چند سال اخير مداخلات يا مسكوت مانده يا به صورت غلطي پيگيري شده است.» او ادامه مي‌دهد: نقش عوامل كلان امروزه به شدت بيشتر احساس مي‌شود چرا كه فقر و نابرابري‌هاي اجتماعي يك عامل تشديد‌كننده اين اوضاع است. اگر در گذشته زناني كه وارد بازار كارگري جنسي مي‌شدند براي تامين حداقل نيازهاي زندگي خود دست به اين كار مي‌زدند اما امروزه بخش قابل توجه‌اي از دختراني كه وارد اين بازار مي‌شوند براي كاهش نابرابري‌هاي اجتماعي است يعني تامين حداقل نيازهاي اساسي و اوليه صورت گرفته و با انتخاب شغل دوم به عنوان كارگري جنسي سعي دارند كاهش نابرابري‌هاي اجتماعي ميان خود و ديگر دختران از طبقه‌هاي ديگر را مرتفع كنند. مدني اظهار مي‌دارد: «شاخص مشكلات اجتماعي در ايران نشان مي‌دهد روند مشكلات اجتماعي در كشور روند مطلوبي نيست و جامعه ايران نشانه‌هايي از يك كشور بيمار را دارد چرا كه نظام برنامه‌ريزي در ايران يا غلط بوده يا نسبت به روند مشكلات اجتماعي كه روز به روز در حال رشد است بي‌توجه شده است.» به عقيده اين تحليل‌گر مسايل اجتماعي از بين بردن منطقه خاك سفيد در تهران يكي از نمادهاي پاك كردن صورت مساله و ظاهر مشكل است نه بررسي و مطالعات اجتماعي: «يك رويكردي كه به كارگري جنسي وجود داشته كه بر وضعيت امروز كشور تاثير‌گذار است اينكه روسپي يك موجود شيطاني است و به عنوان يك انسان از حداقل حقوق اجتماعي محروم است، مقابله با اين افراد به صورت تهاجمي بوده و يك عمل كاملا جرم‌‌انگارانه محسوب مي‌شده است و افراد در آن مجرم بودند و نه قرباني.» كمبود تخت روان‌پزشكي در کشور وجود تنها 10هزار تخت در مقابل نياز به 50هزار تخت روان‌پزشكي و فعاليت يك هزار و 200 متخصص روان‌پزشك در شرايطي كه به 12 هزار نيروي متخصص نياز است، امروزه بار منفي ناشي از مشكلات روان‌پزشكي را در كشور افزايش داده است. در بخش ديگري از كنگره جامعه روان‌پزشكان كشور فربد فدايي، روان‌پزشك با ارايه آمار و با اشاره به اينكه بروز جرايم خشن در كشور زير متوسط نرم جهاني است از كمبود نيروي متخصص اعصاب و روان و تخت‌هاي روان پزشكي در كشور خبر داد. به گفته او يكي از عواملي كه باعث افزايش بيماران دچار بيماري‌هاي شديد رواني در زندان‌ها شده عدم درمان اين بيماران و كمبود تخت‌هاي روان‌پزشكي است: «در اين مورد اولين مثال جامعه آمريكاست كه در آن جامعه زماني‌كه تخت‌هاي كافي روان پزشكي داشت تعداد زندانيان بسيار كم بود اما در حال حاضر كه تخت‌هاي روان‌پزشكي نسبت به زمان اوج خود كه 560هزار تخت بود به 50هزار تخت رسيده است، تعداد زندانيان 10برابر شده است. دليل اين امر اين است كه بيماران شديد رواني از آسايشگاه‌ها و بيمارستان‌هاي بزرگ رواني به خارج منتقل شدند بدون اينكه امكاناتي براي زندگي آنها در نظر گرفته شده باشد و اين بيماران شديد رواني هم براي گذران زندگي مجبور به ارتكاب جرم هستند. درنتيجه به جاي اينكه وارد سيستم پزشكي شوند وارد سامانه عدالت قضايي مي‌شوند.»به گفته او اين نكته‌اي است كه ما بايد در ايران هم مراقب آن باشيم: «در حال حاضر تعداد تخت‌هاي روان‌پزشكي در كشور ما در مجموع 10هزار تخت است اين در حالي است كه حداقل به 50هزار تخت روان‌پزشكي در كشور احتياج داريم. همچنين تعداد روان‌پزشكان يعني متخصصان اعصاب و روان كه بايد در حدود 12هزار نفر باشد در حال حاضر فقط يك‌هزار و 400 نفر است. در اينجا بايد تاكيد مي‌كنم كه روان‌پزشك به عنوان يك پزشك كه مي‌تواند بيماران را درمان كند مدنظر است كه اين موضوع هم نبايد از نظر برنامه‌ريزان وزارت بهداشت پنهان بماند.» به اعتقاد فدايي با افزايش تعداد تخت‌هاي روان‌پزشكي و درمان مناسب و به‌موقع بيماران شديد رواني به آنها كمك مي‌كنيم كه بتوانند به شكل صحيح به جامعه برگردند و نداشتن تخت‌هاي كافي روان‌پزشكي موجب مي‌شود كه اين بيماران كه از خانواده‌ها رانده شده‌اند و راهي براي گذران زندگي ندارند مجبور شوند دست به سرقت، ورود به عنف و پرخاشگري براي گذران زندگي بزنند. او با اشاره به اينكه گفته مي‌شود كه در ايران آمار ارتكاب جرايم خشن بالاست، تاكيد مي‌كند كه اين موضوع در قياس با ايالات متحده آمريكا آمار پايين‌تري را نشان مي‌دهد يعني در آمريكا كه چهار برابر ايران جمعيت دارد نزديك به 15برابر بيشتر از ايران قتل عمد اتفاق مي‌افتد. تعداد موارد قتل عمد در آمريكا 34هزار نفر در سال است و در ايران اين تعداد دو هزار و 200 نفر در سال است. بنابراين ما ضمن اينكه راضي نيستيم همين مقدار هم در جامعه اتفاق بيفتد ولي مي‌بينيم كه در قياس با معيارهاي جهاني اين ميزان در حد پايين متوسط است. البته همين ميزان هم مي‌تواند به وسيله فراهم آوردن بسياري از امكانات از جمله درمان براي بيماران شديد رواني كه در حال حاضر مكاني ندارند كاهش پيدا كند. اين روان‌پزشك تاكيد مي‌كند: «در ايالات متحده آمريكا نزديك به يك‌هفتم زندانيان در زندان‌هاي آمريكا را بيماران شديد رواني تشكيل مي‌دهند كه به علت نبودن امكانات درماني است كه اين تعداد از هر كشوري در جهان بيشتر است. جمعيت اين افراد حدود دو ميليون و 300هزار نفر برآورد مي‌شود كه اين تعداد در ايران 140هزار نفر است اما در بين همين افراد هم تعداد زيادي هستند كه مشكلات روان‌پزشكي باعث ورود آنها به سيستم قضايي شده است. در صورتي كه اگر امكانات كافي روان‌پزشكي وجود داشت اين اتفاق نمي‌افتاد.»

مـنـبـع

 

مرده‌هایی که از زنده‌ها بیشتر رعب در دل ظالمان می‌اندازند

آیا میدانید حضور بر سر مزار ندا آقا سلطان با بازداشت و تحقیر همراه است؟

 

 در همین رابطه گزارشگر هرانا با عسل اسماعیل‌زاده به گفتگو نشسته است که متن آن در پی می آید:

 

لطفا پیش از هر چیز در خصوص فعالیت‌های خود توضیح دهید و چه شد که روانه اوین شدید؟

 

من از سال ۷۶ در ستادهای انتخاباتی فعالیت می‌کردم. برای تبلیغات دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز مسئول روابط عمومی ستاد مهندس میرحسین موسوی بودم. بعد از۲۲ خرداد و نتیجه بحث برانگیز انتخابات همواره معتقد بوده و هستم که در شمارش آرا تقلب شده است. شب اول اسفند۸۹ از سوی وزارت اطلاعات احضار شدم که بنا به دلایلی از معرفی خود به اطلاعات امتناع ورزیدم تا اینکه روز یازدهم اردیبهشت ۹۰ در حالیکه به همراه ۲نفر از دوستانم برای تفریح به کاخ سعدآباد رفته بودم به وسیله نیروهای امنیتی که حکم بازداشت مرا به همراه داشتند بازداشت شدم و از همانجا به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شدم و تحت بازجویی قرار کرفتم. مدت ۳۱ روز در سلول انفرادی بند۲۰۹بودم. یازدهم خرداد۹۰ با قرار وثیقه یکصد میلیون تومانی به طور موقت آزاد شدم.

 

بر اساس چه اتهامی مورد محاکمه قرار گرفتید و در ‌‌نهایت چه حکمی در خصوص شما صادر شد؟

 

اتهاماتی از قبیل تجمع و تبانی-تبلیغ علیه نظام-تشویش اذهان عمومی و توهین به رئیس جمهور به من تفهیم شده است ولی هنوز محاکمه نشدم.

 

در حال حاضر چگونه در خارج از زندان بسر می‌برید؟

 

همانطور که قبلا توضیح دادم به طور موقت با قرار وثیقه یکصدمیلیون تومانی و توقیف سند منزل مسکونیمان آزاد هستم.

 

خانم اسماعیل‌زاده شما به همراه پیمان عارف و یک تن دیگر از فعالین سیاسی در بهشت زهرا تهران بازداشت شدید، لطفا در خصوص چگونگی این بازداشت توضیح دهید؟

 

روز هشتم آبانماه به همراه آقای پیمان عارف و آقای شرر کنور تبریزی برای شرکت در مراسم اولین سالگرد وفات مادر آرش صادقی که از دانشجویان محبوس در زندان اوین می‌باشد راهی بهشت زهرا شدیم. پس از قرائت فاتحه بر مزار ایشان سوار ماشین شدیم و بدون هیچ برنامه ریزی قبلی به اتفاق تصمیم گرفتیم تا به قطعه ۲۵۷ بهشت زهرا برویم تا فاتحه‌ای هم برای شهدای سبزمان بخوانیم. حدود دو یا سه دقیقه سر مزار شهید ندا آقاسلطان نشستیم که متوجه حضور دو نفر از نیروهای لباس شخصی در قطعه ۲۵۷ شدیم که بوسیله بی‌سیم درحال گزارش بود. با توجه به برودت هوا و برای اینکه این دوستان هم بیشتر از این حساس نشوند تصمیم گرفتیم قطعه ۲۵۷ را ترک کنیم و به سمت ماشین پیمان حرکت کردیم.

 

به محض اینکه پیمان ماشین را روشن کرد و قصد حرکت داشت دو نفر لباس شخصی‌ها به سمت ما آمدند و به زور و تهدید اسلحه می‌خواستند درب ماشین را باز کنند که پیمان مجبور شد خودرو را متوقف کند. از ما خواستند که از ماشین پیاده شویم وقتی در مورد علت رفتارشان سؤال کردیم اضحار داشتند که بعدا «همه چیز مشخص خواهد شد.

 

بنا به درخواست مأمورین لباس شخصی سه نفر مأمور نیروی انتظامی در محل حاضر شده و ما را به کلانتری حرم مطهر واقع در بهشت زهرا منتقل کردند.

 

مأمورین کلانتری مدارک شناساییمان و همینطور خودرو شخصی پیمان عارف را توقیف کردند. و پس از حدود نیم ساعت ما سه نفر را به پایگاه نهم پلیس امنیت شهر ری تحویل دادند. به محض ورودمان به پایگاه نهم از سوی فردی لباس شخصی که ادبیات بسیار سخیفی داشت و به نظر من تعادل روانی هم نداشت مورد بازجویی قرار گرفتیم. این فرد طی مراحل بازجویی بار‌ها به ما توهین کرد و حتی یکبار من را تهدید کرد که جوری دهانم را خواهد بست که هرگز نتوانم تا آخر عمرم دهانم را باز کنم و به سمت من حمله کرد که با وساطت پیمان عارف جان سالم به در بردم.

 

پس از سؤال و جواب‌های سطحی و بی‌موردی که از ما شد بلافاصله وسایلمان را گرفتند. من را به بازداشتگاه خانم‌ها و پیمان و شرر را به بازداشتگاه آقایان منتقل کردند. بازداشتگاه پایگاه نهم پلیس امنیت شهر ری اتاقی بود حدود ۱۵م‌تر که هیچ منبع نوری نداشت بسیار تاریک-کثیف و متعفن که سرویس بهداشتی آن فاقد شلنگ دستشوئی و هر گونه صابون یا مواد شوینده و ضدعفونی کننده دیگر بود. متهمین این بازداشتگاه دارای جرائمی چون روسپیگری-سرقت-شرب خمر و… بودند. تا حدود ساعت ۶بعد از ظهر داخل بازداشتگاه بودیم که تصمیم گرفتند ما را به اطلاعات شهر ری تحویل بدهند.

 

اطلاعات شهر ری از تحویل گرفتن ما امتناع ورزید و دوباره ما سه نفر را به بازداشتگاه برگرداندند. حدود ساعت ٢بعد از نیمه شب ما را به دفتر افسر نگهبان بردند. افسر نگهبان به من گفت که پدرو مادرت برای پیگیری وضعیت به پایگاه آمده بودند که البته مانع ملاقات من با خانواده‌ام شده بودند ولی غذاهایی را که برایمان خریداره کرده بودند به ما تحویل دادند. لازم به ذکر است که من و دوستانم تا اون ساعت غذا نخورده بودیم و هیچ غذایی به ما نداده بودند.

 

بعد از صرف غذایی که پدرم خریداری کرده بود دوباره هر سه نفر را به بازداشتگاه بردند. شب خیلی سختی را گذراندیم تا اینکه صبح فردا به طرز تحقیرآمیزی دستبند به دستانمان بستند و هر سه نفرمان را به دادسرای شهر بردند. بازپرس دادسرای شهر ری با دیدن پرونده ما خودش را برای رسیدگی به این پرونده رد صلاحیت کرد و ما را به دادسرای اوین منتقل کردند.

 

وقتی به اوین رسیدیم خیلی خوشحال بودیم. من شخصا حاضر بودم یک سال در اوین محبوس باشم ولی حتی یک شب دیگر را هم در بازداشتگاه پایگاه نهم پلیس امنیت نگذرانم. در دادسرای اوین شعبه ششم بازپرسی مسئولیت رسیدگی به پرونده ما را به عهده گرفت. بازپرس سؤالاتی را در خصوص ماجرای روز گذشته از ما پرسید که هر سه نفر صادقانه به همه سؤالات پاسخ دادیم واقعا «چیزی برای پنهان کردن وجود نداشت و در قوانین ایران هم جرمی با عنوان فاتحه خواندن تعریف نشده است.

 

آیا شما نیز به همراه پیمان عارف به دادسرای اوین احضار شدید و در آنجا چه گذشت؟

 

با دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای اوین قرار شد با قرار التزام نگه داشتن مدارک شناسائیمان تا صبح فردا آزاد باشیم به شرط اینکه از شهر خارج نشویم و در دسترس باشیم.

 

صبح روز سه شنبه دهم آبان ماه هر سه نفر به همراه وکلایمان جلوی درب دادسرای اوین حاضر شدیم و به محض رسیدن مأمور پلیس امنیت شهر ری وارد دادسرای اوین شدیم که البته از ورود وکلایمان ممانعت به عمل آوردند.

 

بازپرسی شعبه ششم ابتدا از شرور کنور تبریزی خواست که وارد اتاق بازپرسی شود بعد از چند دقیقه شرر از اتاق خارج شد و به من گفتند که به اتاق بازپرسی بروم. بازپرس پرونده اتهام تبلیغ علیه نظام را به من تفهیم کرد. که با اعتراض شدید من روبرو شد. به بازپرس گفتم همواره در دین ما به فاتحه خواندن برای اهل قبور سفارش شده است و چطور می‌تواند این کار ما تبلیغ علیه نظام باشد و گفتم این اتهام را نمی‌پذیرم. بازپرس تمام اظهارات من را نوشت امضا کردم و گفت لطفا «بیرون منتظر باش. پیش دوستانم در دادسرا نشستم. پیمان به من گفت ممکنه من را آزاد نکنن اگر نگهم داشتند بدون که این قضیه هیچ ربطی به این پرونده فاتحه خوانی ندارد و مربوط به کینه‌ای است که بعد از مصاحبه‌هایش در خصوص ماجرای شلاق خوردنش ایجاد شده است می‌باشد.

 

بعد از چند دقیقه پیمان را صدا زدند که وارد اتاق بازپرسی شود. بازپرسی پیمان خیلی طولانی شد. از مأمور پلیس امنیت خواستند تا به همراه من و شرر طبقه پائین دادسرا منتظر باشیم. راستش دیگه مطمئن شدم که پیمان قراره به زندان منتقل بشه… حدود ساعت ٢بعد ازظهر بدون اینکه هیچ حکمی کتبا» یا شفا‌ها «به ما ابلاغ شود به مأمور پلیس امنیت گفتن که من و شرر آزادیم که برویم ولی پیمان را به زندان اوین منتقل کردند. مأمور پلیس امنیت به من گفت که برای تحویل گرفتن وسایلمان باید به پایگاه نهم پلیس امنیت شهر ری مراجعه کنیم. بعد از ظهر‌‌ همان روز به پلیس امنیت شهر ری مراجعه کردم و ضمن تحویل گرفتن وسایلم در مورد نتیجه دادرسی سؤال کردم که مأمور پلیس امنیت جواب داد که من همچنان با قرار التزام می‌توانم آزاد باشم. برای شرر کنور تبریزی منع تعقیب صادر شده است و برای پیمان عارف هم قرار بیست میلیون وثیقه صادر شده است.

 

رادیو اگر تسلیت میگوید!

 

سردار سرلشگر فرمانده محترم سابق کل سپاه جناب دکتر محسن رضایی!

خودکشی فرزندتان را تسلیت میگویم.

امید که درس عبرتی باشد برای کسانیکه هیچگاه مردمی نبودند.

 

جوابهایی که می‌وزند.

حاج آقا خرعلی گفت: دل رهبر از احمدی‌نژاد خون است!

- آن زمان را یادتان هست؟ که دل رهبر از موفقیت رزمایش سی خرداد شاد بود؟ یادتان هست؟ این روزها، یک ذره از جواب آن روزهاست.
البته این رزمایش همچنان جواب خواهد داشت.

آن روزها میگفتیم ما خدایی داریم.
و هنوز از خدا میخواهیم سرنوشتی بدتر از قذافی برای رهبر شما بخواهد. که دیگر آنطور مغرورانه از کشتار مردم بیگناه شاد نشود و باد به غبغب نیاندازد.
قبول داریم که بد جوابی از احمدی‎‌نژاد گرفتید. اما هنوز مانده تا جواب کاملتان را دریافت کنید.
کسی که از تجاوز جنسی به مردم شاد میشود؛ فردا هم کسی از تجاوز به او غمگین نخواهد شد.
این را از همین جا به همه کسانی میگوییم که فردا از دیدن تصاویر نوع برخورد با آقای خامنه‌ای ناراحت می‌شوند و آن را ضد اصول حقوق بشر می‌خوانند.

کسی باید خواستار حقوق بشر باشد؛ که همان حقوق را ناجوانمردانه زیر پا له نکرده باشد و بعد شاد نباشد.

یک روز با دل شاد؛ یک روز با دل خونین و یک روز با دل پاره‌پاره!

این است سرنوشت جنایتکاران.

 

یک سوزن به خودت بزن؛ یک جوالدوز به مردم!

این گفته طلایی نخست وزیر ترکیه است:

با تکیه بر تانک و توپ تنها برای زمانی محدود می‌توان در قدرت ماند!

- انگار نه انگار که خود ترکیه مردم کشورش را با توپ و تانک می‌کشد. انگار نه انگار که مردم کرُد در کشور ترکیه از دست ارتش این کشور خواب راحت ندارند. و هر ماه دهها تن را به خاک و خون می‌کشد تا برتری نژادی قوم ترک را بر قوم کرد ثابت کند. انگار نه انگار که سالهاست حکومت ترکیه یک حکوکت نژادپرست و جنایتکار است...

 

اخبار محرمانه به زودی منتشر خواهد شد!

 

گریه دیکتاتور مصر برای عاقبت دیکتاتور لیبی.

- راستی حال دیکتاتور ایران پس از مشاهده سرنوشت دیکتاتور  لیبی چگونه بوده است؟ چقدر صبرکنیم تا این اخبار محرمانه منتشر شود؟ 

شاید خیلی زود!

 

اینجا سرزمین ولایت است!

گری کاسپاروف: ما در روسیه انتخابات نداریم؛ اینجا نتیجه انتخابات بر ما نازل می‌شود!

- مگر شما هم امام زمان کشورتان را اداره میکنند؟

 

خود خودش است!

میگویند این «منصور ارباب» که در آمریکا بخاطر یک عملیات تروریستی گرفتندش؛ پی‌درپی مشروب می‌خورده و عاشق دیدن صحنه های استریبتیز بوده!

به نظر من که خودش است... عضو سپاه قدس است!... همه پاسدار ها عالیرتبه اینجا همین طورند!...طرف باید سردار باشد! ما اینجا هر چی سردار داریم همین طورند!

 

 

به جان اقام که نان حلالش را خوردم!

احمدی‌نژاد: نه زندانی سیاسی داریم، نه یک ریال تخلف مالی در دولت!

-  در ضمن دروغگوهم نیستیم!!

موفقیت بزرگ و غیرقابل انکار ما

آقای مصباح یزدی روز چهارشنبه (۲۷ مهر) در همایش «غدیر» گفته که «اگر حضرت امام و مقام معظم رهبری ولی فقیه نبودند، وضع ایران از وضع افغانستان بد‌تر و اسفبار‌تر می‌شد.»

- معلوم نیست ما چرا باید به سمت نظام دینی-قبیله‌ای برویم؛ که همه اعتراف دارند ورشکسته شده و بالاترین موفقتیش بعد از سی سال حکومت این بوده ما شبیه افغانستان نشده‌ایم!!
در حالیکه باید الان مانند کشورهای پیشرفته دنیا می‌بودیم.

 

 

از ابتدا نوکر به دنیا آمده ایم!

حسین فدایی نماینده محافظه‌کار مجلس می‌گوید تغییر نظام ریاستی به نظام پارلمانی ربطی به مجلس و ریاست جمهوری ندارد و در صورت این تغییر تحولاتی جدی در ساختار نظام سیاسی ایران رخ خواهد داد.

- من خوشم می آید که بعضی ها اصلا نطفه‌شان را با نوکری بسته‌اند!! کلا بامزه‌اند!!

بازی بازی با دمب ما هم بازی؟

روزنامه ایران همزمان با اظهارات آفای خامنه‌ای مبنی بر احتمال طرح تغییر نظام ریاستی به نظام پارلمانی نوشته بود کسانی که می‌خواهند خود را نخبه سیاسی مطرح کنند٬ دنبال آن هستند.

 این روزنامه نوشته بود: «الان رقابت رفته روی مطرح شدن، یعنی هرکی داره یه راهی پیدا می‌کنه تا خودشو مطرح کنه. مثلاً برای اینکه نشون بدی نخبه سیاسی هستی، بگی ما رئیس جمهور نمی‌خواییم و به جاش می‌شه صدراعظم، داروغه و… بذاریم.»

 

بعید است چیزش را داتشه باشید!

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام می‌گوید سوریه ، حماس و حزب الله خط قرمز ایران هستند.

- به قول کارگردان عرزشی ده‌نمکی: شما خایه‌اش را داشته باشید؛ حرفی نیست!

 

هر کسی یک چیزی به حضرتش تقدیم میکند!

صفار:مجلس ششم می‌خواست جام زهر به رهبری بدهد.

-  و احمدی نژاد آمد جام شامپاین به حضرتش تقدیم نمود!

 

از اقایان خواهش میکنم نوبت را رعایت کنند!

قذافی رفت نوبت بشار اسد است!

-  من از کسانیکه جرزنی می‌کنند، خوشم نمی‌آید!... انگار نه انگار ملت‌های دیگر هم آرزو دارند!

شما به این مراسم دعوت شده اید!

به مناسبت شهادت مظلومانه معمر قذافی رهبر معظم انقلاب لیبی؛ مراسم باشکوهی در هیات رزمندگان اسلام برگزار می‌گردد.

در این مراسم، مداحان اهل بیت به ترتیب، یک  دهان آواز خواهند خواند؛ چیزی که تا حالا نشنیده‌اید. و سعی خواهند کرد سنگ تمام بگذارند.

این مراسم با دادن صبحانه آغاز خواهد شد. و با صرف ناهار پلو قیمه با روغن کرمانشاهی پایان خواهد پذیرفت.

وعده ما: تهران – خیابان آزادی – پایگاه مقداد

زمان: 5شنبه پنجم مهرماه 90

ستاد یادبود شهید معمر قذافی.

 

هر هفته برگزار میشود!

در پی اعتراض  شدیداللحن مقامات جمهوری اسلامی به ترکیه درباره سپر ضدموشکی؛ مقامات ترکیه پاسخی به این شرح منتشر  کردند:

ما سپر موشکی داریم. شما هم میتوانید، داشته باشید.

ما از سرورمان آمریکا گرفته ایم. شما هم از امام زمان بگیرید, داشته باشید!

مقامات جمهوری اسلامی هنوز واکنشی به این اظهارات نشان نداده اند.

قرار است این مسئله در دیدار این هفته رهبر معظم انقلاب با امام زمان مطرح  شود.
این دیدار هر هفته در جمکران منعقد می گردد.

 

پس جرا خوشحال نیستید؟!

فعالان عرزشی اعلام کردند بزرگان سبز یکی پس  از  دیگری در حال توبه هستند.

- بنابراین شما عرزشی‌های عزیز باید روزگار خوبتان باشد. پس چرا دم به دم عصبانی‌تر می‌شوید؟!

باز هم بی پدر و مادر ها دارند سیاهنمایی میکنند!

سقوط ایران به ردیف ۱۴۴ از نظر محیط کسب و کار.

- یاد تبلیغات انتخابات 88 می‌افتیم.
دروغهای دروغگو یکی بعد از دیگری مشخص می‌شود.
 سیاهنمایی نمی‌خواهیم بکنیم. اما سیاهی‌ها خودشان هی دارند نمایانتر می‌شوند.
ما تقصیری نداریم!!

 

خدا برای کسی نخواهد.

در مورد مرگ معمر قذافی خیلی خبرها منتشر شده و من نمی‌خواهم حرفهای تکراری بزنم.

اما نکاتی را سریع مطرح می‌کنم.

نام معمّر قذافی همیشه همراه بود با مقداری صلابت. مخصوصا که معمر با تشدید خوانده می‌شد. اصولا او را محکمتر از دیگر دیکتاتورها تصور می‌کردیم. اما چنین پایانی؛ واقعا رقت‌انگیز بود.

دوست داشتم معمّر قذافی در حالی بمیرد که می‌جنگد. و تا آخرین فشنگ مبارزه می‌کند و سرانجام در میدان جنگ کشته می‌شود. دوست نداشتم او را در حال التماس ببینم. دوست نداشتم او را خونین و در حال ضعف ببینم.

واقعیت اینگونه بوده است که قذافی با کاروان همراهانش (که تا آخرین دم هم تشریفاتی باقی مانده بودند) در حال خروج از سِرت و فرار بوده است. هواپیماهای ناتو چنین کاروانی را خیلی راحت می‌بینند و به آن حمله می‌کنند. ماشین حامل قذافی کناری متوقف می‌شود و او برای در امان ماندن از بمباران؛ به زیر یک پل کوچک آبریزگاهی پناه می‌برد. اما لحظاتی بعد نیروهای پیاده انقلابیون؛ به آنجا می‌رسند و به داخل این کانال آب؛ تیراندازی می‌کنند. قذافی از همان جا میگوید «شلیک نکنید» و در حالیکه چندین تیر خورده و غرق در خون است  بیرون کشیده می‌شود. او حتی نای راه رفتن ندارد. برای همین انقلابیون او را از پشت نگه میدارند که زمین نیافتد. درد ناشی از تیر خوردن؛  ضعف ناشی از خونریزی؛ و ترس ناشی از های وهوی و شادی انقلابیون و رُعب ناشی از نزدیکی مرگ؛ قذافی را به حالی می‌برد که شاهدش بودیم. و به شدت رقت برانگیز است.

و یادمان باشد قذافی در این زمان؛ یک پیرمرد 70 ساله است.

به نظر من عمل انقلابیون لیبی بسیار زشت �

دیگر تا این حد؟

یعنی جمهوری اسلامی اینقدر در جهان منفور است؟

 

کروبی بود که بیسواد بود؟!

کیهان نوشت: بهروز وثوقی، معشوقه اشرف پهلوی بود!

-         بابا سواد! بهروز که نمیتواند معشوقه باشد!!... بعد اینها میگفتند کروبی بیسواد است...!!

 

همه دیکتاتورها بیمارند؟

قذافی هم اخیرا گفته شورش مردم آمریکا در برابر وال‌استریت را ما ساماندهی کرده‌ایم!

-         آدم یاد اظهارات سردار و دکتر و مقام عظما می‌افتد! بیماری روانی انگار اپیدمی شده! چند وقت پیش بود می‌گفتند شورش در انگلیس بخاطر پیشگویی آقا بود؟

 

به آخرین پیشنهادات رسیده توجه فرمایید!

شجونی اخیرا گفته: ایران خودرو نامی ملیگرایانه است. بجایش بگویید اسلام خودرو!

-         این گفته؛ به هیچ اظهار نظر اضافه‌ای نیاز ندارد! خودش کاملا طنز هست!

 

رسما میتوانید بگویید اس اس

جعفری: رهبری هیچ محدودیتی برای ماموریت های سپاه قائل نیست.

- و به هیچ عنوان دیگر با کهریزک‌هایی که بنا می‌شود؛ برخوردهای نمایشی انجام نخواهد شد!

 

دنیا که از ولایت محروم است!

احمد خاتمی گفت: همه جای دنیا از این اختلاسها وجود دارد!

- حالا ما میگوییم همه جای دنیا وجود دارد. اما همه جای دنیا که از نعمت ولایت برخوردار نیستند! اما اینجا با اینکه مملکت امام زمان است و خود امام زمان نائبشان را انتخاب کرده‌اند و مردم کاره‌ای نیستند و امور در وراتر از این حرفها بسته می‌شود و کار دست خود امام زمان است و نائبشان هر هفته در جمکران خدمت آقا می‌رسند و دست حمایت امام زمان بر سر این کشور است و ... این فسادها و اختلاسها وجود دارد.

تازه کمّیتش هم بالاتر از همه جای دیگر جهان است، که در آنها ولایت وجود ندارد...

این است که آدم میخواهد دهان شما را خرد کند..!

 

هایکو!

دیگر هیچکس اهل داشتن وجدان نیست.

اینروزها همه ولایت دارند...!

 

از سرنوشت گردانهای قذافی چه خبر؟!!!!

گردانهای امام علی در سپاه و بسیج آماده به کار شد!

ظاهرا دیگر کاری از دست گردانهای عاشورا و گردانهای امام حسین برنمی‌آمد! آقایان دست به دامان خود امام علی شدند بلکه فرجی شود!

اما با این اوضاع، کم‌کم باید شاهد به عرصه آمدن گردانهای «یا پیغمبر» باشیم!

بلکه عنایتی شود!!

 

احمد توکلی گفت! خودش گفت!

احمد توکلی، نماینده اصولگرای مجلس از دولت خواسته است در صورت نداشتن توان اداره‌ی پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی استعفا دهد.

 آقای توکلی اختلاس سه هزار میلیاردی اخیر را یک «رسوایی غیرقابل تحمل» خواند و از دولت خواست که «اگر نمی‌تواند اداره کند، استعفا دهد.»

 وی گفت که این اختلاس با در بر گرفتن ۷۲ صدم درصد از کل درآمد ناخالص ملی ایران . ۱.۵ برابر بزرگتر از بزرگترین رسوایی مالی در ایالات متحده در سال ۲۰۰۹ است.

 این نماینده اصولگرا همچنین از «کوتاهی دستگاه قضایی در رسیدگی به پرونده فساد مالی نزدیکان رئیس‌جمهور» انتقاد کرد و افزود که اگر به این مشکلات رسیدگی می‌شد، امروز شاهد اختلاس سه هزار میلیارد تومانی در دستگاه بانکی کشور نبودیم.

 توکلی همچنین گفت: به دولت و اعضای کابینه می‌گویم که در ژاپن در سال 98 دو کارمند در وزارت اقتصاد متهم به رشوه‌خواری شدند اما پس از این اتهام مدیر کل ذیربط خودکشی کرد و وزیر اقتصاد هم استفعا داد؛ خودکشی پیشکش شما، استعفا داده و بروید.

 وی افزود: شما که نمی‌توانید زیردستی‌های خود را کنترل و نظارت کرده و افراد ناسالم را سر کار بیاورید و کشور را به این وضع می‌رسانید، خودکشی نمی‌خواهد بکنید، فقط استعفا بدهید

منبع

 

بابا شاعر!

مرحوم استاد شهریار در سال ۶۳ شعری را با عنوان «پای خطبه‌های رفسنجانی» برای آیت‌الله هاشمی فرستادند که ایشان نیز در پاسخ شعری را به نام «پارسی‌گوی ترک سهند و خزر » را به پاس قدردانی تقدیم ایشان نمود.

به گزارش آفتاب به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، بخشی از این اشعار متقابل بدین شرح است:

استاد شهریار در بخشی از شعر «پای خطبه‌های رفسنجانی» آورده‌اند:

ای غریــــو تو ارغنون دلــــــــم / سطوت خطبــــه‌ات، ستون دلم

خطبـــــه‌های نمـــاز جمعه تـــو/ نقشه حمـــله با قشون دلــــــــم

چه فسونی است در فســانه تــو / که فسـانه‌ات از او فسون دلــم

با دلی لاله‌گــون، تو را گوشــم / ای لبــت، لعل لاله‌گون دلــــــم

وز مواعظ که می‌کــنی، آن‌گاه / صبـــر می‌زاید از سکون دلـم

انقلاب من،از تو اسلامی است / که حریفی به چند و چون دلــم

گوهــر شب‌چراغ رفسنـــجان / ای چراغ تو، رهنــمون دلــــم

کفــه‌ای، هم تــراز خامنـــه‌ای / در ترازوی آزمــون دلــــــــم

بازوان امـــام، آنــــکه دگــــر / بی‌قرین است در قـرون دلــم

در تــــرازوی سنــجشم مــگذار / ای کم عشـق تو، فزون دلـــم

دگرم بخشی‌از‌تن‌وحاشیه نیست / دل به جانان رسیده جون دلم

شهریارم، لســان حافظ غیـــب / شعر هم، شأنی از شئون دلم

در بخشی از شعر قدردانی آیت‌الله هاشمی نیز آمده‌است:

ای صفـــای تو، رهنمـــون هنــر/ شعرهایت پر از طلا و گـهر

ادبــــت، اســـــوه هنــــــرجویان/ هنرت، جلوه‌گاه خوش‌منــظر

پارســـی‌گـــوی ترکِ کشـورمان /همنوا ساخـتی، سهند و خزر

همدلی، رمـــز عـــزت مــــــلّت / همرهی، راز قدرت کشـور

عاشـــق اهل بیت پیغمبـــر(ص)/ مادح فـــــــاتح دژ خـــبیــر

عشق تو در«همای رحمت» / تو جلوه دارد به صورت اختر

آتش‌افـــکن به جـــان استعمـــار/ که بسوزد بُن ستم یکســر

کـــرده آزاد کــشـــــور ایــران / از جنـایات پهلوی و قجــر

از سلیمان برفت ملک و نگین / او گرفته زدیـو، انـگشتــر

«هاشمی»الحذر ز صحنه شعر / که در آنجا بریزد عنقا پـر

یا میا در مصــاف استــــادان / یا بپرداز، شعر از این بهتر

 

منبع

 

تــصـــویــــر روز

تــصـــویــــر  روز