آن مقام, یادتان باشد


از پایه های مکتب صهیونیزم, "خاص" بودن است. یهودیان بطور ریشه ای اعتقاد دارند خودشان تنها انسانهایی هستند که نزد خدا, جایگاه ویژه دارند. بهشت, از آنِ فقط آنان است. و هیچ کسی دیگر در این دنیا و هم در آن دنیا, پشیزی ارزش ندارد. شاید باور کردنی نباشد. اما این از موارد درج شده در توراتی است که امروزه در دسترس ماست. یهودیان این اعتقادشان را نه فقط به دین یهودی نسبت میدهند؛ بلکه به نسل یهودیان هم منتسب میکنند. و برای همین هم نسل و دودمان یهودی را مقدس می شمرند. و هیچ غیریهودی را اصلا آدمیزاده حساب نمیکنند!
یهودی ها بصورت بنیانی معتقدند که فقط آنان هستند که "عزیزکرده" های خدایند! و برای همین هم حق دارند به غیریهودیها؛ هر ستمی را روا بدارند. که اگر قدرت نظامی داشتند؛ میکشند. و اگر نه, سعی در به دست آوردن قدرت اقتصادی می کنند و در این راه از چاپیدن هیچ کسی پروا ندارند. و به همین علت است که در طول تاریخ, یهودیان همیشه منفور ملت ها بوده اند. و اگر یادتان باشد هیتلر هم از همین نفرت عمومی نسبت به یهودیها استفاده کرد و به قلع و قمع آنان دست زد. البته هدف هیتلر, بیشتر به چنگ آوردند بنگاه های اقتصادی یهودیانِ آلمان بود.
دیگر اصل بنیانی یهودیان, که این روزها صهیونیستها آن را بر سر دست گرفته اند, منجی گرایی است. یهودی ها اعتقاد محکم دارند که در پایان تاریخ, یک منجی بزرگ و بسیار قوی به نام "مسیح" ظهور خواهد کرد و حکومت واحد یهودیان را در سراسر جهان مستقر خواهد کرد. او موجب سربلندی یهودیان خواهد شد. و البته این سربلندی یهودی, چیزی نخواهد بود جز به بند کشیدن ملتهای دیگر در زیر چکمه های یهودی!
آنچه تا الان گفتیم را فقط مقدمه ای بیانگارید. چرا که همه ی این حرفها را شاید بارها شنیده باشید.
حال نگاهی کنید به یک نفر در کشور خودمان.
کسی که خودش را عزیزکرده ی خدا می داند. او فقط خودش را هدایت شده می انگارد. همه دیگران را ولو خیلی زیاد هم باشند, احمقانی بیش تصور نمی کند. که باید آنان به شدت سرکوب شوند.
رقبایش را تحقیر می کند.
در انتخابات دست می برد و از این کار به هیچ روی شرمنده نیست. بلکه حق خود می داند. چرا که عزیزکرده ی خاص خداست!
به قانون پایبند نیست. چرا که قانونی نیست که بتواند این عزیزکرده ی خدا را در چارچوبی نگه دارد. و او از هر قانونی بالاتر است!
او در راه سرکوب مخالفانش, از هیچ جرم و فساد و آدمکشی هم پروایی ندارد! چرا که خدا به او این اختیار ویژه را داده است!!
او همچنین به شدت منجی گراست. و در سازمان ملل برای صندلی های خالی, دعای فرج می خواند! و از طریق یک رابط ویژه در دفترش, بطور مستقیم با منجی موعود در ارتباط است! منجی به او میگوید فلان تاریخ را برای شروع مذاکرات با غربیها در نظر بگیرد؛ نه یک روز این طرف و آنطرف. و یا مبلغ واریزی به حساب یارانه ها را 81 تومان در نظر بگیرد, که این یک تومان اضافه اش, برکت خواهد داشت! فلان چاه, فلان جور است؛ و بهمان هاله, چونان!!
پس بار بعد که خواستید سخنرانی های پرشور صداسیما را گوش کنید و نسبتهای غلیظ و غریب را در منافق خواندن این و فتنه گر دانستن آن بشنوید؛ یادتان باشد چه کسی صهیونی است و چه مقامی در مملکت ما دارد...

بیا کمی فکر کن

بسیجی!
چرا زدی؟
به آنچیزهایی که برایت گفته بودند, رسیدی؟
ارزشها حاکم شد؟ با فساد مقابله شد؟ اسلامی به بار نشست؟
و خونها و داغهایی که به دنبال توست...

منبع تغذیه


گاهی در وبلاگهای دوستان ولایتمدار؛ مطالب جالبی یافت میشود. که توصیه میکنم خواندش را از دست ندهید. حداقل برای اینکه بدانید باتوم بدستان با چه افکاری تغذیه میشدند؛ خواندن این مطالب مفید است.
اما آنچه در اصل میخواهم بگویم؛ اینکه فتنه گر های اصلی را خوب خواهید شناخت. کسانی که از ترویج موج نفرت و دشمنی و تحریک مردم به ایستادن در برابر هم, گویی لذت میبرند. و نمیدانند اینگونه سخن گفتن, روزگاری را برای خود آنها سخت خواهد کرد.
مسلم است از رواج درگیریهای بین مردم؛ و اینکه هر کسی از علایق سیاسی خودش به شدت دفاع کند؛ و به طرف مقابل حمله کند؛ تنها فایده ای که دارد بهره رساندن به دشمن مشترک همه ی مردم است.
و اینگونه باید شناخت کسانی که به بیگانگان وابستگی دارند.
و اینک که سران اعتراضهای سال 88 از اعتراض دست برداشته و طرفدارانشان را به سکوت توصیه کرده اند؛ ببینید طرف مقابل چه تقلایی میکند تا میان مردم بذر دشمن بپراکند و همه را به جان هم بیندازد.
واقعا چه کسانی به انگلیس و آمریکا و اسرائیل وابستگی دارند؟
این یادداشت ولایتمداران را با دقت بخوانید:
کروبی همسران شهدا را اغفال میکرد!

ابرهای فتنه کنار میرود


به توصیه خیلی ها, می خواستم دیگر سیاسی ننویسم. مخصوصا با اتفاقاتی که سال پیش حتی برای خود من افتاد. بنا هم دارم در این وبلاگ, فقط به مسائل اجتماعی و فرهنگی توجه کنم. چرا که اصولا اعتقاد دارم ریشه ی همه مشکلات, به فکر و فرهنگ انسانها برمیگردد. و سیاست, فرعی بر همه ی آنهاست.
لکن بدم نیامد اشاره ای به مطلبی کنم.
یادمان نمیرود از شاه بیت های تبلیغات طرفداران ولایت, دینی بودن خودشان؛ و ضددینی بودن مخالفانشان بوده است. و البته هر چه به آنها تذکر میدادند با این ادبیات زشت از دین سخن گفتن؛ بیش از هر چیز به "دین" لطمه میزند. اما آنان دلشان برای دین نسوخته بود. و فقط میخواستند به قدرت چنگ بزنند. و زدند. و البته ندانستند که نوبت آنها فقط چند روزی است.
اکنون خبری خواندم که بدم نیامد با آن طیف که خودشان را بسیجی میدانستند و خیلی خودشان را دینی حساب میکردند؛ حرفی بزنم.
یادمان نمیرود این طیف؛ مثلا بعد از آن نمازجمعه که هاشمی در تیر 88 خواند؛ مسخره میکردند سبزها را که برخی شان با کفش نماز خوانده اند! یا بعد از روز قدس؛ چه مقاله ها منتشر کردند که شما سبزها آمده بودید تا روزه خواری کنید, و آبروی ما را جلوی اسرائیل ببرید!
بگذریم که این طیف, دین را فقط در روزه خواری میبیند و ناخودآگاه درک سخیف خودش را از دین به نمایش میگذاشته است. در تفکر این طیف, مفهوماتی مانند مبارزه با ظلم, مبارزه با فساد, و تلاش برای عدالت اصلا جایی نداشته و ندارد. حتی توحید هم خودش را در برابر لفظ غلیظی که آنان از ولایت به کار میبرند؛ رنگ میبازد. اما اینک بدم نمی آید بیایند و جوابی به من بدهند.
این,
قسمتی از خاطرات اخیر یکی از مسئولین بیت رهبری است. اول بخوانیدش:

معظم‌له در ایام فتنه قبل از حادثه كهریزك تاكید كرده بودند، « زندان كهریزك برای قاچاقچیان، مواد مخدری ها و اراذل و اوباش است، مبادا كسانی كه در اغتشاشات دستگیر شدند را به آنجا ببرند، آنجا جای آنها نیست، تیپ این آدمها با كسانی كه در كهریزك هستند فرق می كند. اگر جا دارند در زندان های دیگر والا آنجا نبرند و آزادشان كنند».
و من میپرسم مگر در اسلام, اصولا ما چیزی به نام کهریزک باید داشته باشیم؟ که مخصوص قاچاقچیان و اوباش باشد؟
مگر اصلا ما حکمی برای "تیپ" داریم؟
حقیقت این است که هر کس جرمی انجام داده است؛ بنا به احکام خدا که از تورات تا قرآن برایش مقرر شده؛ باید مجازات شود. و در این بین, حق ذره ای اهانت هم به آن مجرم وجود ندارد.
و اینک؛ زندان شلوغ, توهین جنسی, برهنه خواباندن زندانیان کنار هم, از سقف آویزان کردن, تا حد مرگ کتک زدن, تجاوز جنسی... جایش کجاست؟ حتی اگر این زندانیان, قاچاقچی باشند.
بله, این تفکر رهبر شماست. پس وای به حال شما بسیجیان عامی!
این درک شما از اسلام است. و شما مخالفان تان را ضد دین می خواندید. و فقط خودتان را دینی می دانستید! انگار که درِ آسمان باز شده, و شما عزیزکرده های خدا, از آن پایین افتاده اید! و الان است که باید با باتوم های مقدستان, دین خدا را رواج دهید!!
اما حقیقت این است که جنبش سبز بسیار دینی است. ضمن اینکه قبول داریم بعضی حرکات غیردینی هم در بدنه این جنبش وجود داشته است. و همچنین که کسی نمی تواند رفتارهای به شدت دینی این جنبش را هم انکار کند. قابل انکار نیست که جنبش سبز از عمق وجود, به دین احترام گذاشته است. و بنا به آموزه های اصیل دین, حرکت خودش را تنظیم کرده است. جنبشی که به هیچ روی, قابل مقایسه با جنبش دوم خرداد هم نبود. که دوم خرداد اصولا کاری با دین نداشت. اما جنبش سبز, از ابتدا دین را بر سر دست گرفت؛ و اگر چه کسانی از این جنبش در برخی اجتماعات این جنبش, مثلا روسری از سر باز کردند یا روزه خواری کردند؛ اما فقط این انسانهای سطحی هستند که دین را در روسری یا روزه میبینند.
که دین عمقی به اندازه ی توحید و صلاح و پاکی دارد. دین, مبارزه با فساد را در نظر دارد. دین, به عدالت چشم می دوزد. و خوشبختی انسان, هدف نهایی اش است.
آرام آرام, ابرهای فتنه کنار می رود و حقیقت آشکار می شود. دینداران واقعی نمایان می شوند. و باتوم بدستان ولایت؛ نه در دل مردم, که در دنیا و آخرت هم جایی نداشته و نخواهند داشت.
که وعده خدای یکتاست: پایان کار, از آن نیکوکاران است.
و حیله گران و خدعه گران, روزهای پایانی شان نزدیک است.
که خدا با ماست..!

خواستگاران خانم نماینده


خبر جالبی هم اکنون به دستمان رسید: لاله افتخاری, نماینده مجلس: خواستگارانم سر من دعوا میکردند!
برای همین چند ده سال به عقب بازمیگردیم و سری به خانه ی خانم افتخاری اینها میزنیم.
الان عصر است. دو جوان با کت و شلوار اتوکشیده به سر کوچه شان رسیده اند. یکی شان یک پیکان جوانان گوجه ای رنگ دارد. آن دیگری اما یک وانت دارد و به اتفاق خانم والده اش دارد از ماشین پیاده میشود. دسته گلی در دستان هر دو خواستگار سمج, موج میزند!! لحظات به نحو دلهره آوری پیش میرود. دو خواستگار به هم میرسند. اول اخم های خشمگینانه است که روانه هم میکنند. بعد زیر لب به هم فحش میدهند. مامان های دو طرف, شروع به جیغ کشیدن میکنند. اولین دست خواستگار اول, یقه خواستگار دوم را میگیرد. عربده ای در فضا موج می اندازد: آی نفس کش! و یک اتفاق بد! بله, خواستگار سوم از پیچ کوچه سرمیرسد. به دور از چشمان دو حریف, به سمت خانه ی افتخاری اینها خیز میگیرد. این حرکت موذیانه از چشم دو خواستگار نگون بخت دور نمیماند. قمه ای فضا را می شکافد! خون به دیوار میپاشد! سه خواستگار در هم میپیچند. از آن سر دیگر کوچه, یک جوان دارد داد میزند. او دیگر چه میگوید؟.. ایستاده جلوی خانه خانم افتخاری و تهدید میکند که خودش را میکشد. یک نفر یک بشکه بنزین به او میرساند. او در جلوی چشمان بهت زده هزاران نفر, بشکه بنزین را بلند می کند و روی خود میریزد. و به خود کبریت میکشد. دیگر کاری از دست کسی ساخته نیست. جوان خواستگار, جزغاله میشود. خواستگاران دیگر که خود را از قافله عقب میبینند, فریاد میکشند: "اختر!.." یک نفر میگوید اسم دختر مورد نظر, لاله می باشد؛ نه اختر. اما تفاوتی نمی کند. جوان بعدی خود را به وسط جاده میرساند و یک تریلی هجده چرخ بیرحمانه از رویش رد میشود. جوان بعدی یک ساختمان ده طبقه را گرفته از آن بالا میرود. و دقایقی بعد خود را از آن بالا به پایین پرت می کند؛ در حالی که فریاد میکشد: یا اختر یا هیچی!.. خواستگار بعدی خود را منفجر میکند...
و ما کوچه خانم افتخاری اینها را ترک کرده به سرکار خودمان میرویم!

کلاهبرداران مونث

بنام خدا
آگهی جالبی به نظر میرسید: کار در منزل, هفته ای دویست هزار تومان.
این روزها صفحه آگهی های روزنامه ها, پر شده از آگهی های استخدام که چه بسا هیچ کاری در پشت آن وجود نداشته باشد. بارها شنیده ایم برخی از آگهی های درخواست منشی, در حقیقت پوششی است برای اغفال زنان و دختران جوان.
حال هم نگارنده با فریبنده یافتن اگهی مزبور بر آن شد شخصا تحقیقی در آن صورت دهد. برای همین به یکی از این شرکت ها مراجعه کردم. تعدادی زن و دختر جوان به قول خودشان یک هنرکده را در یک واحد آپارتمانی تاسیس کرده بودند. و در و دیوار را از جعبه های کادویی و عروسک و شمع, آراسته بودند.
با ورود متقاضی کار, قراردادی بین دو طرف امضا می شد که بنا بر آن, متقاضی کار, در ازای پانزده هزار تومان, آموزش ساخت مثلا جعبه را فرامیگرفت. و وی باید بعد از آن در مدت یک هفته, اولین کار خود را که بصورت آزمایشی ساخته میشد؛ برای کارفرما بیاورد. و اگر این کار خوب ساخت شده بود؛ به او کار داده می شود. و البته مسئول تشخیص این خوب بودن, خود کارفرماست.
بنا به این قرارداد که اتفاقا در یک نسخه تنظیم می شود و فقط کارفرما آن را در اختیار دارد؛ عملا متقاضی کار, حق هر گونه پیگیری را از خود سلب می کند. چرا که کارفرما هر نمونه ی آزمایشی را می تواند نامناسب تشخیص داده و از دادن کار به متقاضی خودداری کند.
پس هدف این شرکت ها چیست و برای چی آگهی برای استخدام میدهند؟
واضح است. اصلا کاری در میان نیست. این شرکت ها میخواهند همان پانزده هزار تومان را جمع کنند! آن ها در قبال یک آموزش ساده و بی ارزش, چند هزار تومانی میگیرند و وعده کار با درآمد نسبتا بالا را می دهند. و بعد از مراجعه تعدادی زیادی جوان بیکار, آنها را از خود می رانند.
کمی فکر کنید. اگر فرض کنیم روزی صد نفر به این شرکت مراجعه کنند؛ و از هر کدام پانزده هزار تومان اخذ شود, با یک حساب ساده این چند زن جوان در ماه حدود سی و هفت میلیون تومان درآمد دارند. از این میان حدود پانصد هزار تومان هم بخاطر اجاره آن آپارتمان کم کنید! سودای پر سودی است, نه؟
اگر این شرکت ها آگهی بدهند که به مراجعان, آموزش ساخت جعبه می دهند و فقط پانزده هزار تومان می گیرند؛ آیا کسی به آنها مراجعه می کند؟ اما وقتی وعده کاری با این درآمد را میدهند, همه حاضر می شوند حتی برای پرداخت این پول.
شاید فریب و کلاهبرداری در جامعه ی ما چندان کمیاب نباشد. اما کلاهبرداری از ضعیفترین اقشار جامعه, کسانیکه نیازمند ابتدایی ترین امکانات زندگی هستند, و حتی پانزده هزار تومان هم برایشان پول کمی نیست؛ کلاهبرداری کثیفی به نظر می آید.
چیدن دانه, از دهان مردمی که به شدت نیازمند آن هستند؛ تا نهایتا چند زن ودختر جوان خیال کنند راحت می توانند پولدار شوند! و این آنقدر بیشرمانه هست که آرزوی نابودی برای انان داشته باشیم. و در شرایطی که دادگاهی در این کشور وجود ندارد که با کلاهبرداران برخورد کند, دادگاه وجدان عمومی را برای اینان و هر حیله گر دیگری به پا کنیم. و با آگاه کردن همدیگر, به جنگ کلاهبرداران ریز و درشتی رویم که دور تا دورمان را گرفته اند.
----
شرکتی که نگارنده از آن تحقیق کرده است:
هنرکده باران مهر- شرکت با مسوولیت محدود به شماره ثبت 360041 - واقع در میدان شهدای تهران - تلفن: 33251884 -
محل آگهی: نیازمندیهای روزنامه همشهری

تــصـــویــــر روز

تــصـــویــــر  روز