فشار شدید بر سوریه ادامه دارد

سوریه به جنایت علیه بشریت متهم شد.

- پیش‌بینی میشود دولت سوریه با حملات غافلگیرانه‌ی غرب مواجه شود.
راستی چرا برخی از سران خاورمیانه؛ عادت ندارند صدای زنگهای رفتنشان را بشنوند؟
فقط بعد از درآمدن از سوراخ است که باور میکنند که وقت رفتن است...

 

نفوذ صهیونیست‌ها تا کجا!

سرتیپ رادان: صهیونیست‌ها اردوغان را آموزش داده‌اند که جلوی رژیم صهیونیستی به عنوان یک مسلمان دو آتیشه بایستد.

- نتیجه گیری: سرتیپ رادان را صهیونیست‌ها آموزش داده‌اند تا با کارهای جنجالی؛ خودش را طرفدار دوآتشه ولایت نشان دهد. تا جایی که از تاسیس کهریزک‌ها هم ابائی نداشته باشد!
البته یادمان نرود سعید امامی ِدو آتشه هم بعداً مشخص شد سفرهایی به اسرائیل داشته است!

اثری از گارسیا!

اگر میخواهید از حال من باخبر شوید؛ فیلم لحظات آخر عمر معمر قذافی را نگاه کنید...

«سخنانی منسوب به رهبری!»

 

سیاه‌نمایی کسی نکند! گفته باشیم!

روزنامه شرق: بازار كارگري جنسي در ايران در مواردي پذيراي دختركان 15 تا 20 ساله‌اي است كه ديگر بي‌سواد نيستند و براي امرار معاش كار نمي‌كنند بلكه براي از بين بردن نابرابري‌هاي طبقاتي و تجربه برخورداري از امكانات دختران طبقه مرفه دست به اين كار مي‌زنند. جديدترين آمار و مطالعات درباره زنان روسپي حكايت از اين واقعيت دارد كه دختراني با سن كمتر و تحصيلات بالاتر وارد بازار كارگري جنسي مي‌شوند كه ديگر مهاجر نيستند. آنها اغلب نيازهاي اساسي و اوليه زندگي‌شان را با شغل اول تامين مي‌كنند و كارگري جنسي را به عنوان شغل دوم براي از بين بردن نابرابري‌هاي اجتماعي خود با ديگر دختران هم سن و سالشان انتخاب مي‌كنند. سعيد مدني تحليلگر مسايل اجتماعي در اولين كنگره روان‌پزشكان ايران با اعلام اينكه بر اساس تغيير شاخص‌هاي مشكلات اجتماعي امروز شاهد كاهش ميانگين و دامنه سني زنان كارگر جنسي هستيم، گفت: «در سال47 ميانگين سن زنان كارگر جنسي 30 سال و دوره تغيير از 19 سال تا 27 سال گزارش مي‌شد اما در سال‌هاي اخير ميانگين ورود زنان به بازار كارگري جنسي به‌شدت كاهش پيدا كرده و به كمتر از 15 و 14 سال رسيده است. اين آماري است كه بر اساس گزارش مقايسه وضعيت كودكان و بزرگسالان روسپي در مجله اجتماعي دانشكده علوم اجتماعي در دانشگاه تهران به دست آمده است. بر اساس اين گزارش، نسبت زنان كارگر جنسي مهاجر كم شده و ما ديگر با افسانه‌اي به نام زن غريبه‌اي كه به شهر مي‌آمد و كارگري جنسي مي‌كرد مواجه نيستيم. اگر در سال 47، 5/9 درصد زنان كارگر جنسي تهران تهراني بودند امروز مطالعات اخير نشان مي‌دهد نزديك به 50درصد اين زنان در تهران هستند و سهم بيشتر متعلق به استان تهران است و اين موضوع نشانگر اين است كه با پديده‌اي مواجهيم كه ديگر از طريق مهاجرت توسعه نمي‌يابد.»به گفته او وضعيت تحصيلات در اين قشر به طور كلي دگرگون شده است و ادعاي زن بي‌سوادي كه در گذشته دست به اين كار مي‌زد منتفي است: نسبت زن كارگر جنسي بي‌سواد امروز خيلي ناچيز است و در مقابل سطح تحصيلات بالا رفته است. امروز كارگري جنسي با وجود اينكه يكي از راه‌هاي كسب درآمد است اما يك راه اساسي براي كاهش نابرابري‌هاي اجتماعي هم محسوب مي‌شود. این مساله در جمعيت تحت تكفل افرادي كه كم جمعيت‌تر هستند يعني بين دو يا سه نفر هستند افزايش يافته و در مقابل زناني كه با جمعيت بيشتري زندگي مي‌كنند و داراي خانواده هستند كاهش يافته كه البته اين يك تغيير مثبتي تلقي مي‌شود. به عقيده مدني دختراني كه وارد بازار كارگري جنسي مي‌شوند به اين آگاهي رسيده‌اند كه بايد اقدامات پيشگيري انجام دهند تا دچار گرفتاري تشكيل خانواده نشوند. همچنين در آمار اخير سهم ورود دختران مجرد و ازدواج نكرده بيشتر شده است. اين تحليلگر مسايل زنان در سخنراني‌اش با اشاره به نگاه مجرم‌مابانه به اين افراد از سوي مسوولان تاكيد مي‌كند: «اگر بخواهيم به عنوان مجرم به اين افراد نگاه كنيم بايد گفت كه مجرم اصلي مشتريان هستند و آمار نشان مي‌دهد بيشتر مردان در رده سني 30 تا 50 سال مشتري زنان كارگر جنسي هستند و بعد جوانان قرار دارند. با گذشت زمان هر روز دامنه تغيير در ميان مشتريان بيشتر مي‌شود كه حل اين مساله را پيچيده‌تر و مداخله را سخت‌تر مي‌كند. البته بخشي از اين تغييرات محصول تغييرات اجتماعي است و تا حدي اجتناب‌ناپذيرند چرا كه در هر صورت اين مشكلات رخ مي‌دهند و مهم اين است چطور بايد براي آن برنامه‌ريزي كرد تا در مسير درست هدايت شوند. در چند سال اخير مداخلات يا مسكوت مانده يا به صورت غلطي پيگيري شده است.» او ادامه مي‌دهد: نقش عوامل كلان امروزه به شدت بيشتر احساس مي‌شود چرا كه فقر و نابرابري‌هاي اجتماعي يك عامل تشديد‌كننده اين اوضاع است. اگر در گذشته زناني كه وارد بازار كارگري جنسي مي‌شدند براي تامين حداقل نيازهاي زندگي خود دست به اين كار مي‌زدند اما امروزه بخش قابل توجه‌اي از دختراني كه وارد اين بازار مي‌شوند براي كاهش نابرابري‌هاي اجتماعي است يعني تامين حداقل نيازهاي اساسي و اوليه صورت گرفته و با انتخاب شغل دوم به عنوان كارگري جنسي سعي دارند كاهش نابرابري‌هاي اجتماعي ميان خود و ديگر دختران از طبقه‌هاي ديگر را مرتفع كنند. مدني اظهار مي‌دارد: «شاخص مشكلات اجتماعي در ايران نشان مي‌دهد روند مشكلات اجتماعي در كشور روند مطلوبي نيست و جامعه ايران نشانه‌هايي از يك كشور بيمار را دارد چرا كه نظام برنامه‌ريزي در ايران يا غلط بوده يا نسبت به روند مشكلات اجتماعي كه روز به روز در حال رشد است بي‌توجه شده است.» به عقيده اين تحليل‌گر مسايل اجتماعي از بين بردن منطقه خاك سفيد در تهران يكي از نمادهاي پاك كردن صورت مساله و ظاهر مشكل است نه بررسي و مطالعات اجتماعي: «يك رويكردي كه به كارگري جنسي وجود داشته كه بر وضعيت امروز كشور تاثير‌گذار است اينكه روسپي يك موجود شيطاني است و به عنوان يك انسان از حداقل حقوق اجتماعي محروم است، مقابله با اين افراد به صورت تهاجمي بوده و يك عمل كاملا جرم‌‌انگارانه محسوب مي‌شده است و افراد در آن مجرم بودند و نه قرباني.» كمبود تخت روان‌پزشكي در کشور وجود تنها 10هزار تخت در مقابل نياز به 50هزار تخت روان‌پزشكي و فعاليت يك هزار و 200 متخصص روان‌پزشك در شرايطي كه به 12 هزار نيروي متخصص نياز است، امروزه بار منفي ناشي از مشكلات روان‌پزشكي را در كشور افزايش داده است. در بخش ديگري از كنگره جامعه روان‌پزشكان كشور فربد فدايي، روان‌پزشك با ارايه آمار و با اشاره به اينكه بروز جرايم خشن در كشور زير متوسط نرم جهاني است از كمبود نيروي متخصص اعصاب و روان و تخت‌هاي روان پزشكي در كشور خبر داد. به گفته او يكي از عواملي كه باعث افزايش بيماران دچار بيماري‌هاي شديد رواني در زندان‌ها شده عدم درمان اين بيماران و كمبود تخت‌هاي روان‌پزشكي است: «در اين مورد اولين مثال جامعه آمريكاست كه در آن جامعه زماني‌كه تخت‌هاي كافي روان پزشكي داشت تعداد زندانيان بسيار كم بود اما در حال حاضر كه تخت‌هاي روان‌پزشكي نسبت به زمان اوج خود كه 560هزار تخت بود به 50هزار تخت رسيده است، تعداد زندانيان 10برابر شده است. دليل اين امر اين است كه بيماران شديد رواني از آسايشگاه‌ها و بيمارستان‌هاي بزرگ رواني به خارج منتقل شدند بدون اينكه امكاناتي براي زندگي آنها در نظر گرفته شده باشد و اين بيماران شديد رواني هم براي گذران زندگي مجبور به ارتكاب جرم هستند. درنتيجه به جاي اينكه وارد سيستم پزشكي شوند وارد سامانه عدالت قضايي مي‌شوند.»به گفته او اين نكته‌اي است كه ما بايد در ايران هم مراقب آن باشيم: «در حال حاضر تعداد تخت‌هاي روان‌پزشكي در كشور ما در مجموع 10هزار تخت است اين در حالي است كه حداقل به 50هزار تخت روان‌پزشكي در كشور احتياج داريم. همچنين تعداد روان‌پزشكان يعني متخصصان اعصاب و روان كه بايد در حدود 12هزار نفر باشد در حال حاضر فقط يك‌هزار و 400 نفر است. در اينجا بايد تاكيد مي‌كنم كه روان‌پزشك به عنوان يك پزشك كه مي‌تواند بيماران را درمان كند مدنظر است كه اين موضوع هم نبايد از نظر برنامه‌ريزان وزارت بهداشت پنهان بماند.» به اعتقاد فدايي با افزايش تعداد تخت‌هاي روان‌پزشكي و درمان مناسب و به‌موقع بيماران شديد رواني به آنها كمك مي‌كنيم كه بتوانند به شكل صحيح به جامعه برگردند و نداشتن تخت‌هاي كافي روان‌پزشكي موجب مي‌شود كه اين بيماران كه از خانواده‌ها رانده شده‌اند و راهي براي گذران زندگي ندارند مجبور شوند دست به سرقت، ورود به عنف و پرخاشگري براي گذران زندگي بزنند. او با اشاره به اينكه گفته مي‌شود كه در ايران آمار ارتكاب جرايم خشن بالاست، تاكيد مي‌كند كه اين موضوع در قياس با ايالات متحده آمريكا آمار پايين‌تري را نشان مي‌دهد يعني در آمريكا كه چهار برابر ايران جمعيت دارد نزديك به 15برابر بيشتر از ايران قتل عمد اتفاق مي‌افتد. تعداد موارد قتل عمد در آمريكا 34هزار نفر در سال است و در ايران اين تعداد دو هزار و 200 نفر در سال است. بنابراين ما ضمن اينكه راضي نيستيم همين مقدار هم در جامعه اتفاق بيفتد ولي مي‌بينيم كه در قياس با معيارهاي جهاني اين ميزان در حد پايين متوسط است. البته همين ميزان هم مي‌تواند به وسيله فراهم آوردن بسياري از امكانات از جمله درمان براي بيماران شديد رواني كه در حال حاضر مكاني ندارند كاهش پيدا كند. اين روان‌پزشك تاكيد مي‌كند: «در ايالات متحده آمريكا نزديك به يك‌هفتم زندانيان در زندان‌هاي آمريكا را بيماران شديد رواني تشكيل مي‌دهند كه به علت نبودن امكانات درماني است كه اين تعداد از هر كشوري در جهان بيشتر است. جمعيت اين افراد حدود دو ميليون و 300هزار نفر برآورد مي‌شود كه اين تعداد در ايران 140هزار نفر است اما در بين همين افراد هم تعداد زيادي هستند كه مشكلات روان‌پزشكي باعث ورود آنها به سيستم قضايي شده است. در صورتي كه اگر امكانات كافي روان‌پزشكي وجود داشت اين اتفاق نمي‌افتاد.»

مـنـبـع

 

مرده‌هایی که از زنده‌ها بیشتر رعب در دل ظالمان می‌اندازند

آیا میدانید حضور بر سر مزار ندا آقا سلطان با بازداشت و تحقیر همراه است؟

 

 در همین رابطه گزارشگر هرانا با عسل اسماعیل‌زاده به گفتگو نشسته است که متن آن در پی می آید:

 

لطفا پیش از هر چیز در خصوص فعالیت‌های خود توضیح دهید و چه شد که روانه اوین شدید؟

 

من از سال ۷۶ در ستادهای انتخاباتی فعالیت می‌کردم. برای تبلیغات دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز مسئول روابط عمومی ستاد مهندس میرحسین موسوی بودم. بعد از۲۲ خرداد و نتیجه بحث برانگیز انتخابات همواره معتقد بوده و هستم که در شمارش آرا تقلب شده است. شب اول اسفند۸۹ از سوی وزارت اطلاعات احضار شدم که بنا به دلایلی از معرفی خود به اطلاعات امتناع ورزیدم تا اینکه روز یازدهم اردیبهشت ۹۰ در حالیکه به همراه ۲نفر از دوستانم برای تفریح به کاخ سعدآباد رفته بودم به وسیله نیروهای امنیتی که حکم بازداشت مرا به همراه داشتند بازداشت شدم و از همانجا به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شدم و تحت بازجویی قرار کرفتم. مدت ۳۱ روز در سلول انفرادی بند۲۰۹بودم. یازدهم خرداد۹۰ با قرار وثیقه یکصد میلیون تومانی به طور موقت آزاد شدم.

 

بر اساس چه اتهامی مورد محاکمه قرار گرفتید و در ‌‌نهایت چه حکمی در خصوص شما صادر شد؟

 

اتهاماتی از قبیل تجمع و تبانی-تبلیغ علیه نظام-تشویش اذهان عمومی و توهین به رئیس جمهور به من تفهیم شده است ولی هنوز محاکمه نشدم.

 

در حال حاضر چگونه در خارج از زندان بسر می‌برید؟

 

همانطور که قبلا توضیح دادم به طور موقت با قرار وثیقه یکصدمیلیون تومانی و توقیف سند منزل مسکونیمان آزاد هستم.

 

خانم اسماعیل‌زاده شما به همراه پیمان عارف و یک تن دیگر از فعالین سیاسی در بهشت زهرا تهران بازداشت شدید، لطفا در خصوص چگونگی این بازداشت توضیح دهید؟

 

روز هشتم آبانماه به همراه آقای پیمان عارف و آقای شرر کنور تبریزی برای شرکت در مراسم اولین سالگرد وفات مادر آرش صادقی که از دانشجویان محبوس در زندان اوین می‌باشد راهی بهشت زهرا شدیم. پس از قرائت فاتحه بر مزار ایشان سوار ماشین شدیم و بدون هیچ برنامه ریزی قبلی به اتفاق تصمیم گرفتیم تا به قطعه ۲۵۷ بهشت زهرا برویم تا فاتحه‌ای هم برای شهدای سبزمان بخوانیم. حدود دو یا سه دقیقه سر مزار شهید ندا آقاسلطان نشستیم که متوجه حضور دو نفر از نیروهای لباس شخصی در قطعه ۲۵۷ شدیم که بوسیله بی‌سیم درحال گزارش بود. با توجه به برودت هوا و برای اینکه این دوستان هم بیشتر از این حساس نشوند تصمیم گرفتیم قطعه ۲۵۷ را ترک کنیم و به سمت ماشین پیمان حرکت کردیم.

 

به محض اینکه پیمان ماشین را روشن کرد و قصد حرکت داشت دو نفر لباس شخصی‌ها به سمت ما آمدند و به زور و تهدید اسلحه می‌خواستند درب ماشین را باز کنند که پیمان مجبور شد خودرو را متوقف کند. از ما خواستند که از ماشین پیاده شویم وقتی در مورد علت رفتارشان سؤال کردیم اضحار داشتند که بعدا «همه چیز مشخص خواهد شد.

 

بنا به درخواست مأمورین لباس شخصی سه نفر مأمور نیروی انتظامی در محل حاضر شده و ما را به کلانتری حرم مطهر واقع در بهشت زهرا منتقل کردند.

 

مأمورین کلانتری مدارک شناساییمان و همینطور خودرو شخصی پیمان عارف را توقیف کردند. و پس از حدود نیم ساعت ما سه نفر را به پایگاه نهم پلیس امنیت شهر ری تحویل دادند. به محض ورودمان به پایگاه نهم از سوی فردی لباس شخصی که ادبیات بسیار سخیفی داشت و به نظر من تعادل روانی هم نداشت مورد بازجویی قرار گرفتیم. این فرد طی مراحل بازجویی بار‌ها به ما توهین کرد و حتی یکبار من را تهدید کرد که جوری دهانم را خواهد بست که هرگز نتوانم تا آخر عمرم دهانم را باز کنم و به سمت من حمله کرد که با وساطت پیمان عارف جان سالم به در بردم.

 

پس از سؤال و جواب‌های سطحی و بی‌موردی که از ما شد بلافاصله وسایلمان را گرفتند. من را به بازداشتگاه خانم‌ها و پیمان و شرر را به بازداشتگاه آقایان منتقل کردند. بازداشتگاه پایگاه نهم پلیس امنیت شهر ری اتاقی بود حدود ۱۵م‌تر که هیچ منبع نوری نداشت بسیار تاریک-کثیف و متعفن که سرویس بهداشتی آن فاقد شلنگ دستشوئی و هر گونه صابون یا مواد شوینده و ضدعفونی کننده دیگر بود. متهمین این بازداشتگاه دارای جرائمی چون روسپیگری-سرقت-شرب خمر و… بودند. تا حدود ساعت ۶بعد از ظهر داخل بازداشتگاه بودیم که تصمیم گرفتند ما را به اطلاعات شهر ری تحویل بدهند.

 

اطلاعات شهر ری از تحویل گرفتن ما امتناع ورزید و دوباره ما سه نفر را به بازداشتگاه برگرداندند. حدود ساعت ٢بعد از نیمه شب ما را به دفتر افسر نگهبان بردند. افسر نگهبان به من گفت که پدرو مادرت برای پیگیری وضعیت به پایگاه آمده بودند که البته مانع ملاقات من با خانواده‌ام شده بودند ولی غذاهایی را که برایمان خریداره کرده بودند به ما تحویل دادند. لازم به ذکر است که من و دوستانم تا اون ساعت غذا نخورده بودیم و هیچ غذایی به ما نداده بودند.

 

بعد از صرف غذایی که پدرم خریداری کرده بود دوباره هر سه نفر را به بازداشتگاه بردند. شب خیلی سختی را گذراندیم تا اینکه صبح فردا به طرز تحقیرآمیزی دستبند به دستانمان بستند و هر سه نفرمان را به دادسرای شهر بردند. بازپرس دادسرای شهر ری با دیدن پرونده ما خودش را برای رسیدگی به این پرونده رد صلاحیت کرد و ما را به دادسرای اوین منتقل کردند.

 

وقتی به اوین رسیدیم خیلی خوشحال بودیم. من شخصا حاضر بودم یک سال در اوین محبوس باشم ولی حتی یک شب دیگر را هم در بازداشتگاه پایگاه نهم پلیس امنیت نگذرانم. در دادسرای اوین شعبه ششم بازپرسی مسئولیت رسیدگی به پرونده ما را به عهده گرفت. بازپرس سؤالاتی را در خصوص ماجرای روز گذشته از ما پرسید که هر سه نفر صادقانه به همه سؤالات پاسخ دادیم واقعا «چیزی برای پنهان کردن وجود نداشت و در قوانین ایران هم جرمی با عنوان فاتحه خواندن تعریف نشده است.

 

آیا شما نیز به همراه پیمان عارف به دادسرای اوین احضار شدید و در آنجا چه گذشت؟

 

با دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای اوین قرار شد با قرار التزام نگه داشتن مدارک شناسائیمان تا صبح فردا آزاد باشیم به شرط اینکه از شهر خارج نشویم و در دسترس باشیم.

 

صبح روز سه شنبه دهم آبان ماه هر سه نفر به همراه وکلایمان جلوی درب دادسرای اوین حاضر شدیم و به محض رسیدن مأمور پلیس امنیت شهر ری وارد دادسرای اوین شدیم که البته از ورود وکلایمان ممانعت به عمل آوردند.

 

بازپرسی شعبه ششم ابتدا از شرور کنور تبریزی خواست که وارد اتاق بازپرسی شود بعد از چند دقیقه شرر از اتاق خارج شد و به من گفتند که به اتاق بازپرسی بروم. بازپرس پرونده اتهام تبلیغ علیه نظام را به من تفهیم کرد. که با اعتراض شدید من روبرو شد. به بازپرس گفتم همواره در دین ما به فاتحه خواندن برای اهل قبور سفارش شده است و چطور می‌تواند این کار ما تبلیغ علیه نظام باشد و گفتم این اتهام را نمی‌پذیرم. بازپرس تمام اظهارات من را نوشت امضا کردم و گفت لطفا «بیرون منتظر باش. پیش دوستانم در دادسرا نشستم. پیمان به من گفت ممکنه من را آزاد نکنن اگر نگهم داشتند بدون که این قضیه هیچ ربطی به این پرونده فاتحه خوانی ندارد و مربوط به کینه‌ای است که بعد از مصاحبه‌هایش در خصوص ماجرای شلاق خوردنش ایجاد شده است می‌باشد.

 

بعد از چند دقیقه پیمان را صدا زدند که وارد اتاق بازپرسی شود. بازپرسی پیمان خیلی طولانی شد. از مأمور پلیس امنیت خواستند تا به همراه من و شرر طبقه پائین دادسرا منتظر باشیم. راستش دیگه مطمئن شدم که پیمان قراره به زندان منتقل بشه… حدود ساعت ٢بعد ازظهر بدون اینکه هیچ حکمی کتبا» یا شفا‌ها «به ما ابلاغ شود به مأمور پلیس امنیت گفتن که من و شرر آزادیم که برویم ولی پیمان را به زندان اوین منتقل کردند. مأمور پلیس امنیت به من گفت که برای تحویل گرفتن وسایلمان باید به پایگاه نهم پلیس امنیت شهر ری مراجعه کنیم. بعد از ظهر‌‌ همان روز به پلیس امنیت شهر ری مراجعه کردم و ضمن تحویل گرفتن وسایلم در مورد نتیجه دادرسی سؤال کردم که مأمور پلیس امنیت جواب داد که من همچنان با قرار التزام می‌توانم آزاد باشم. برای شرر کنور تبریزی منع تعقیب صادر شده است و برای پیمان عارف هم قرار بیست میلیون وثیقه صادر شده است.

 

رادیو اگر تسلیت میگوید!

 

سردار سرلشگر فرمانده محترم سابق کل سپاه جناب دکتر محسن رضایی!

خودکشی فرزندتان را تسلیت میگویم.

امید که درس عبرتی باشد برای کسانیکه هیچگاه مردمی نبودند.

 

جوابهایی که می‌وزند.

حاج آقا خرعلی گفت: دل رهبر از احمدی‌نژاد خون است!

- آن زمان را یادتان هست؟ که دل رهبر از موفقیت رزمایش سی خرداد شاد بود؟ یادتان هست؟ این روزها، یک ذره از جواب آن روزهاست.
البته این رزمایش همچنان جواب خواهد داشت.

آن روزها میگفتیم ما خدایی داریم.
و هنوز از خدا میخواهیم سرنوشتی بدتر از قذافی برای رهبر شما بخواهد. که دیگر آنطور مغرورانه از کشتار مردم بیگناه شاد نشود و باد به غبغب نیاندازد.
قبول داریم که بد جوابی از احمدی‎‌نژاد گرفتید. اما هنوز مانده تا جواب کاملتان را دریافت کنید.
کسی که از تجاوز جنسی به مردم شاد میشود؛ فردا هم کسی از تجاوز به او غمگین نخواهد شد.
این را از همین جا به همه کسانی میگوییم که فردا از دیدن تصاویر نوع برخورد با آقای خامنه‌ای ناراحت می‌شوند و آن را ضد اصول حقوق بشر می‌خوانند.

کسی باید خواستار حقوق بشر باشد؛ که همان حقوق را ناجوانمردانه زیر پا له نکرده باشد و بعد شاد نباشد.

یک روز با دل شاد؛ یک روز با دل خونین و یک روز با دل پاره‌پاره!

این است سرنوشت جنایتکاران.

 

یک سوزن به خودت بزن؛ یک جوالدوز به مردم!

این گفته طلایی نخست وزیر ترکیه است:

با تکیه بر تانک و توپ تنها برای زمانی محدود می‌توان در قدرت ماند!

- انگار نه انگار که خود ترکیه مردم کشورش را با توپ و تانک می‌کشد. انگار نه انگار که مردم کرُد در کشور ترکیه از دست ارتش این کشور خواب راحت ندارند. و هر ماه دهها تن را به خاک و خون می‌کشد تا برتری نژادی قوم ترک را بر قوم کرد ثابت کند. انگار نه انگار که سالهاست حکومت ترکیه یک حکوکت نژادپرست و جنایتکار است...

 

تــصـــویــــر روز

تــصـــویــــر  روز