خواستگاران خانم نماینده


خبر جالبی هم اکنون به دستمان رسید: لاله افتخاری, نماینده مجلس: خواستگارانم سر من دعوا میکردند!
برای همین چند ده سال به عقب بازمیگردیم و سری به خانه ی خانم افتخاری اینها میزنیم.
الان عصر است. دو جوان با کت و شلوار اتوکشیده به سر کوچه شان رسیده اند. یکی شان یک پیکان جوانان گوجه ای رنگ دارد. آن دیگری اما یک وانت دارد و به اتفاق خانم والده اش دارد از ماشین پیاده میشود. دسته گلی در دستان هر دو خواستگار سمج, موج میزند!! لحظات به نحو دلهره آوری پیش میرود. دو خواستگار به هم میرسند. اول اخم های خشمگینانه است که روانه هم میکنند. بعد زیر لب به هم فحش میدهند. مامان های دو طرف, شروع به جیغ کشیدن میکنند. اولین دست خواستگار اول, یقه خواستگار دوم را میگیرد. عربده ای در فضا موج می اندازد: آی نفس کش! و یک اتفاق بد! بله, خواستگار سوم از پیچ کوچه سرمیرسد. به دور از چشمان دو حریف, به سمت خانه ی افتخاری اینها خیز میگیرد. این حرکت موذیانه از چشم دو خواستگار نگون بخت دور نمیماند. قمه ای فضا را می شکافد! خون به دیوار میپاشد! سه خواستگار در هم میپیچند. از آن سر دیگر کوچه, یک جوان دارد داد میزند. او دیگر چه میگوید؟.. ایستاده جلوی خانه خانم افتخاری و تهدید میکند که خودش را میکشد. یک نفر یک بشکه بنزین به او میرساند. او در جلوی چشمان بهت زده هزاران نفر, بشکه بنزین را بلند می کند و روی خود میریزد. و به خود کبریت میکشد. دیگر کاری از دست کسی ساخته نیست. جوان خواستگار, جزغاله میشود. خواستگاران دیگر که خود را از قافله عقب میبینند, فریاد میکشند: "اختر!.." یک نفر میگوید اسم دختر مورد نظر, لاله می باشد؛ نه اختر. اما تفاوتی نمی کند. جوان بعدی خود را به وسط جاده میرساند و یک تریلی هجده چرخ بیرحمانه از رویش رد میشود. جوان بعدی یک ساختمان ده طبقه را گرفته از آن بالا میرود. و دقایقی بعد خود را از آن بالا به پایین پرت می کند؛ در حالی که فریاد میکشد: یا اختر یا هیچی!.. خواستگار بعدی خود را منفجر میکند...
و ما کوچه خانم افتخاری اینها را ترک کرده به سرکار خودمان میرویم!

هیچ نظری موجود نیست:

تــصـــویــــر روز

تــصـــویــــر  روز