یک هفته، دو هفته، سه هفته؛ محمود حموم نرفته!

 

همین چند روز پیش بود فاطمه کروبی هنگام بازگشت به بازداشت خانگی، گفت کسانی که به اراذل و اوباش متمسک می شوند؛ روزی هم نوبت خودشان خواهد شد!

و ساعاتی پیش سحام نیوز خبری را منتشر کرد که یکی از سران اوباش تهران، معروف به سرتیپ قاسمی؛ خطابه ای داشته است رو به احمدی نژاد.

همان احمدی نژادی که با تکیه به همین جماعت، خودش را -با تقلبّ- رییس جمهور ایران کرد و باتوم توی سر ملت ایران کوبید. و حالا ظاهرا نوبت خودش رسیده است! و باتومی که به زودی توی ملاجش که هیچ؛ احتمالا توی جاهای دیگرش خواهد رفت!

به نظر من که این روزهای ایران؛ یکی از زیباترین لحظات این مرز و بوم است. شاید در حد اندازه های لحظاتی خوشی که بر تمام خاورمیانه می گذرد!

چه بسا هیچ کس تصور نمی کرد قیام ایران در دومینوی انقلاب های خاورمیانه؛ از چنین جنسی باشد! قیامی که موتورش را اوباش حامی احمدی نژاد بگردانند؛ و آنهم در برابر خود احمدی نژاد!

 

برادر! عزیز دل! ما چند ماه پیش یک شکری خوردیم، شما چرا وِل نمی کنی؟ دیروز دیروز بود، امروز امروز  است. به قول حضرت امام ملاک، وضع امروز افراد است. عزیزم! یادمان باشد که ما نوکر ولی فقیهیم نه نوکر بادمجان. بفرماید "چه عالی!" می گوییم "عالی تر از این نمی شود". بفرماید "چه مزخرف!" می گوییم "مزخرف تر از این نمی شود". این انتخابی که آقا کردند، و این بابا شد رئیس جمهور، خیلی قد آرنولدی و هیکل آرنولدی داشت؟ نه والله! یک چیزی بود مثل تاپاله افتاده بود وسطِ شهرداری تهران. قیافه اش زیبا بود؟ نه بالله! تیپ اش یک جوری بود که آدم از دیدن اش دچار تهوع می شد. صورت چروکیده، ریش کثیف، سر و وضع نامرتب. آقا و ما به خاطر همین چیزها گول خوردیم و انتخاب اش کردیم. متاسفانه ایشان یک عورت داشت به چه گنده گی که هر برگ انجیری رویش می گذاشت یک طرف اش پیدا بود و ما او را ندیدیم؛ راست اش را بگویم دیدیم ولی به روی خودمان نیاوردیم. طرف بوی گند می داد. شپش هم داشت. ضدانقلاب می گفت یکی بیاد این را ببره حموم، یک ماهه حموم نرفته. به خاطر همین قیافه ی گند و کثافت اش بود که آقا انتخاب اش کرد. آقا فکر کردند روستائی ها از چنین قیافه ای خوش‌شون می‌آد و می گن این چون بدن اش شپش دارد از خودمونه. امان از این دل غافل که با ما چه کرد. خدا نگذره ازت احمدی نژاد. خدا از اون عورت کثیف ات نگذره که جلوش برگ انجیر نذاشتی.

از قرآن سوخته  نگفتی و از کوروش و داریوش گفتی و ما هِی ماست‌مالی کردیم. هی روی گندکاری‌هات ماله کشیدیم. هی گفتی زنها بیان استادیوم، هِی گفتی موی دخترها به ما چه مربوطه، هِی گفتی به ما چه که کی تو خیابون دست کی را می گیره، هِی گفتی و گفتی، ما گفتیم عیبی نداره، آقا این بادمجون را پسندیده، ما هم باید بپسندیم و چشم به تلخی اش ببندیم.

خاک بر سرت کنند احمدی  نژاد. خاک بر سرت کنند که دل آقای ما را شکستی. خاک بر سرت کنند که به فرمان  ایشان عورت ات را نبریدی بندازی جلوی سگ… خاک بر سرت کنند که قدر آقا و حمایت های ایشان را ندانستی. تو به جای این که بروی موتور لری کینگ را پایین بیاوری موتور آقای ما را پایین آوردی. به جای این که زیر یک خم رئیس دانشگاه کلمبیا را بگیری زیر یک خم آقای ما را گرفتی. خدا ازت نگذره که با آقای ما چنین کردی. خدا ازت نگذره که کام آقای ما را تلخ کردی. حالا ای بادمجان تلخ! تو را تف می کنیم بیرون و می رویم دنبال کدوی سبزی، کدوی تنبلی، چیزی.  

 

توضیح: این قسمت را دوباره بخوانید که این سرتیپ دلاور سپاه اسلام؛ بطور کاملا واضحی می گوید آقا تو را پسندید! خیلی راحت انتخابات ریاست جمهوری را این گونه تعریف می کند! یعنی انتخاباتی نبوده است. انتصاب ِ آقا بوده. فرموده چه کسی رییس جمهور شود. سپاه هم گفته چشم! آیا این معنای همان کلمه ی دلپذیر سابق نیست: «تقلب»؟!

 

هیچ نظری موجود نیست:

تــصـــویــــر روز

تــصـــویــــر  روز