من بی سلاح می آیم

اخیرا نامه ای در انیترنت منتشر شده است که بنا به زیبایی آن دراینجا بازنشرش می دهیم:
برادر سپاهی من. در حالی این نامه را برایت می نویسم که چندروز دیگر چه بخواهیم و چه نخواهیم در خیابان انقلاب تهران رو در روی یکدیگر قرار خواهیم گرفت. تو برای حفظ نظامی که مقدسش می‌دانی سلاح به دست خواهی گرفت و من بی سلاح به میدان خواهم آمد. به راستی چه شد که من اینچنین گمراه شدم؟ منی که پدرم در نبرد با رژیم پهلوی جان خود را از دست داد و برادرم در دوکوهه و فاو و خرمشهر شهید شد؟ .....چه چیز برای من بیش‌تر از دستیابی به فن‌آوری هسته‌ای ایرانی ارزش داشت که به خاطرش مقابل تو بایستم؟ من پاسخت را خواهم داد برادرم. یک کلام. آزادی. آری آزادی ............این زیباترین کلمه. خسته‌ام از اینکه مصلحت‌ها برایم تشخیص داده شوند. تصمیم گرفته‌ام به زور چماق هیچکس به بهشت نروم و هم به جهنم نیز. دوست دارم همانی که انتخاب کرده‌ام از صندوق سرنوشتم بیرون بیاید. من نه غربزده‌ام و نه بی‌حجاب، نه طاغوتی‌ام و نه منافق. من خود تو هستم. خواهر تو. برادر تو. فقط خودم برای خودم فکر می‌کنم. ولی و آقای بالاسر ندارم...... تنها تفاوتم با تو این است که اندکی پیش از تو فهمیدم که دارند از من سوءاستفاده می‌کنند. چندی پیش فهمیدم که خودم هم می‌توانم بجای خودم فکر کنم. زمان درازی نیست که به این نتیجه رسیده‌ام که خداوند آنقدر قادر و قوی است که برای ظهور مهدی‌اش احتیاجی به کمک من و تو ندارد. اوست که پیامبرش را از کوچه‌های طائف به سلطنت بر قلوب انسان‌ها می‌رساند. آری خداوند برای سلطنت ولی‌اش نیازی به جنایت کردن من و تو ندارد. برادرم. من برای قدرت گرفتن کسی به خیابان نیامده‌ام. من برای ریاست و ولایت کسی خونم را نخواهم داد. من شرفم را و آخرتم را به دنیای کسی نخواهم فروخت. تو نیز برای ریاست و ولایت یک انسان دیگر، خواهرت را، برادرت را، رفیقت را نزن. نکش. سرکوب نکن. چه یخواهیم و چه نخواهیم، آزادی و مردمسالاری به میهن ما نیز خواهد رسید. تو شعبان جعفری قدرت‌های پوسیده نباش. دیکتاتورها می‌روند و رو سیاهی به ساواکی‌ها و گاردی‌ها می‌ماند. یا تو در خیابان انقلاب خون من را بر زمین خواهی ریخت و یا من هدیه زیبای آزادی را به تو تقدیم خواهم کرد. اگر خون من را ریختی بازهم شرمگین نباش. اگر برادران و خواهرانت را برای حفظ قدرت و ثروت رهبر مقدست کشتی دل چرکین نشو. خون ما حلالت. ولی قسم بخور که خودت راه ما را ادامه دهی. قسم بخور که فرزندانمان را بیاموزی که آزادی و آزادگی تنها نعمت خداست که می‌توان برای آن از جان خویش دست شست. برادرم. کودکان خودم و کودکان خودت را به دست تو می‌سپارم. پس از فراغت از کشتن من حداقل آنان را در آغوش گیر و رسم مردانگی و آزادگی را به آنان بیاموز. من بی سلاح می‌آیم برادرم. ولی بدان که با عزمی جزم، و با تصمیمی محکم خواهم آمد. یا پیروز می‌شوم و یا شهید. که در هر دو حالت من برنده‌ام. من بی‌سلاح می‌آیم برادرم. تو نیز تفنگت را زمین بگذار

هیچ نظری موجود نیست:

تــصـــویــــر روز

تــصـــویــــر  روز