قم، شهر گناه!

توضیح: خیایان ارم، از مهمترین خیابانهای مرکزی شهر قم است که در مجاورت حرم حضرت معصومه قرار دارد. معمولاً این خیابان شلوغ و پر رفت و آمد را به کتابفروشی های متعدد، کتابخانۀ بزرگ آیت الله مرعشی نجفی و فروشگاه های فرهنگی و غیرفرهنگی (ساندیچی، سوغاتی – سوهان و لباس و عطر و ...)اش میشناسند. به نظرم شباهت زیادی به خیابان انقلاب دارد البته میزان یکدستی اش در تمرکز کتابفروشی ها کمتر است. پاساژی دارد فکر میکنم چهارطبقه به نام پاساژ قدس که مرکز فروش کتاب، سی دی و در طبقات دیگر موبایل و لوازم کامپیوتری است. 
قم و چندگانه ها:
 

انواع و اقسام چادر در خیابان ارم 

تابلویی بر سر در بسیاری از مغازه های بازار خیابان ارم خودنمایی میکند: چادرِ ملی، چادر شالدار، چادر لبنانی، چادر دانشجویی. با خودم می اندیشم "چادر" که با شنیدن لغتش تنها یک پارچۀ سیاه ساده به ذهن میرسد، در قم انواع و اقسام و گونه گونی می یابد... و بعد فکر میکنم که سرنوشت چادر در قم امروز، وجه نمادینی است از وضعیت کلی شهر قم؛ شهری که از بیرون و با نگاهی تقلیلگرایانه، از جنبه های مختلف یکدست و قابل پیش بینی به نظر میرسد اما وقتی وارد آن میشوی و عمیق تر و دقیق تر مینگری، سرشار از تنوع ها و تکثرهایی است که تو را غافلگیر میکنند.. در ادامه، چند مورد از این گونه گونی ها را که در مشاهدات اولیه ام در خیابان ارم شاهدش بودم طرح میکنم: 
شهر سنتی/شهر مدرن؟
 
در خیابان ارم که راه میروم مدام مظاهر سنت و مدرنیسم، مثل تار و پود در هم تنیده شده اند. از یکسو عکسهای مراجع، لباسهای خاص طلاب در عبور و مرور، پیرمرهای دستفروش کلاه سبز سیدی به سرِ سیگار و کتابفروش، کتابخانۀ قدیمی و ریشه دار آیت الله مرعشی نجفی، سادگی بیش از اندازۀ میزهای کتابفروشی ها و تزیینات حداقلی شان به من این حس را میدهد که در خیابانی کاملاً سنتی قدم میزنم. اما از سوی دیگر در همان لحظه دیدن فروشگاه "آیس پک"، درست با همان شکل و شمایل که در میدان
 ونک دیده میشود، یا کتابفروشی با نام "کتاب من" که بزرگ اسمش را به لاتین با فونت قرمز زیرنویس کرده: 

MY BOOK 

یا دیدن کتابهایی مثل سناریوی مشهور فیلم "شیردل" از کارگردان امریکایی مل گیبسون یا سی دی های تحلیل به روزترین و مشهورترین سریالهای ماهواره ای مثل همسایه ها یا لاست از دکتر عباسی. یا کتابفروشی که فقط کتابهای زبان انگلیسی و سی دی های آموزش زبان را میفروشد، یا دیدن تراکم مغازه های موبایل و لوازم کامپیوتر در پاساژ قدس که تو را کاملاً به یاد محیط پاساژ علاء الدین تهران میندازد، و آگهی های مربوط به جدیدترین و به روزترین سیستم های عامل رایانه و شبکه مثل لینوکس در بالاترین سطح – که نمونه اش را در تهران هم کمتر دیده ام- سیلی بیدارباش مدرنیسم را به گوشم مینوازد.قم، همگام با تهران، شاهد ارائۀ سریالهایی چون قهوۀ تلخ و قلب یخی است. روی شیشۀ ویترین یک کتابفروشی در پاساژ قدس، عکس بزرگ سیمین دانشور را زده که روی جلد مجلۀ بخارا چاپ شده. پوستر بزرگ شده ای از آخرین شمارۀ مجلۀ مهرنامه هم روی ویترین کتابفروشی ای دیگر به چشم میخورد. 
اگر ملاک قضاوتمان از قم قرار باشد که خیابان ارم قرار بگیرد، قم قطعاً یک شهر سنتی صرف نخواهد بود. شاید بهتر است بگوییم قم، لااقل در خیابان ارم، "آمیزه" یا معجون به هم "آمیخته"ای از نمادهای سنتی و مدرن است.
 
خیابان ارم مدرن هست، و نیست..
 

مسئلۀ جنسی: هست/نیست؟
 
چیزی که به صورت غیرقابل انکاری و با کمترین زحمت در خیابان ارم دیده میشود، ظهور و بروز "مسئلۀ جنسی" است. و این یک پارادوکس
 دیگر است: در این خیابان، از ابتدا تا انتها حتی یک زن مانتویی ندیدم. همه چادری بودند. اما مسئلۀ جنسی از در و دیوار میبارد: کتابهای فراوانی روی پیش خوان مغازه ها به صورت معناداری، هر کدام به زبانی حول و حوش این مسئله وجود دارند: "احادیث بوسه"، "دایره المعارف جنسی" (در سه قطع مختلف)، تعداد قابل توجهی کتاب دربارۀ تقویت قوای جنسی و متعه و صیغه و راههای ارضاء میل جنسی همسران و زوجهای جوان و ... تقریباً تمام مغازه های متعدد فروش سی دی دارند یک سی دی واحد را با صدای بلند پخش میکنند: سی دی استاد دانشگاهی به نام "انوشه" که دارد به ساده ترین و شاید جذاب ترین حالت ممکن دربارۀ ازدواج حرف میزند اما مدام در میان سخنرانی اش کلماتی مثل "دوست دختر"، "صیغه"، "نیاز جنسی"، "دوستی دختر و پسر"، "آرایش" و ... را میشنوی. صدای پخش این سخنانی و پژواک این کلمات از تمام این مغازه ها طوری بلند است که از چند متر قبل تا چند متر بعد مدام این کلمات را میشنوی و درمغزت تکرار میشود. وجودپر رنگ گشتهای ارشاد نیروی انتظامی در ابتدا، اواسط و انتهای خیابان، تابلوهای دعوت به رعایت حجاب، دستنوشتۀ بزرگ پیرمرد فروشندۀ کتاب که: به خاطر خدا حجاب را رعایت کنید!، آرایش غلیظ تعداد قابل توجهی از زنان چادر به سر، همه و همه به تو میگویند که اینجا موضوع جنسی مسئله است و دارد در عرصۀ عمومی، در خیابان راه میرود و خودش را به وضوح نمایش میگذارد. 
مسئلۀ جنسی در خیابان ارم، هست، و نیست..
 
مسئلۀ جنسی: کنترل درونی/نظارت بیرونی؟
 

توصیه‌های مردمی برای رعایت حجاب در خیابان ارم قم 

از یک طرف آن دست نوشتۀ روی شیشۀ ویترین مغازۀ کتابفرشی آن پیرمرد که با لحنی عاجزانه دعوت به حجاب میکرد، و تجربۀ اینکه گر کمی چادرت عقب باشد یا موهایت پیدا در کمتر از صد متر چندین بار تذکر مردمی دریافت خواهی کرد و نهی از منکر خواهی شد، و تجربۀ دختر خالۀ در اصل مانتویی و در قم چادری ام که این را تأیید میکرد به من میگوید که عرف در قم، عرفی مذهبی است و هنجار مربوط به حجاب با مکانیزم مبتنی بر کنترل درونی است که اعمال میشود. 
اما از سوی دیگر وجود سه واحد گشت ارشاد با خودروی ون در خیابانی با طولی کمتر از ده دقیقه پیاده روی، انواع و اقسام تابلوهای دعوت به حجاب و تحذیر هنجارشکنی به من میگوید که چیزی دارد جابجا میشود یا جابجا شده... وگرنه چه نیازی به این همه ابزارهای اعمال هنجارها از بیرون؟
 
من میمانم و سؤالم: حجاب (و شعائر اسلامی) بر کنترل درونی مبتنی هست... و نیست!
 
شهر سیاسی/شهر مذهبی/شهر سیاسی- مذهبی؟
 
خیابان ارم، پر است از تصاویر کوچک، بزرگ، پارچه نوشته ها و جملاتی پیرامون مقام رهبری که قرار است چند روز دیگر به قم بیایند. جملات هم جالب است مثل: «حضور قدوم مبارک مقام مظم رهبری را بر شهر کریمۀ اهل بیت گرامی میداریم و بر آن بوسه میزنیم: اتحادیۀ طلافروشان قم» و چند قدم آن طرف تر عین همین متن اما با پانوشت «کسبۀ پاساژ..». جملات سیاسی هم بر در و دیوار کم نیست. در ابتدای کوچه ای از کوچه های خیابان ارم کسی با اسپری بزرگ سبز نوشته: میرحسین موسوی. اینها همه به من میگویند که در شهری سیاسی مذهبی قدم میزنم.
 
اما از آنسو، پوسترهای کوچکتر، اما متعدد دو مرجع تقلید، آقایان «صافی گلپایگانی و وحید خراسانی» در کنار هم در پیاشپیش یک جمع کثیر و مبهم در پس تصویر، و به بهانۀ (؟) عزم آنان در گرامیداشت ایام فاطمیه به عنوان «عاشورای فاطمی»، برایم معنادار است. چرا که این دو مرجع از مراجعی هستند که نمایندۀ طرز تلقی و خوانشی از شیعه هستند که مخالف درهم آمیختگی دین و دولتند و به یک معنا شاید مخالف سیاسی شدن حوزه؛ پس قضاوت آنقدرها هم آسان نیست. قم شهر سیاسی هست و نیست.. یا بخشی از آن نمیخواهد که باشد.. گرچه این مخالفت با سیاسی شدن هم خودش شاید سیاسی است!
 
قم: وحدت مذهبی/کثرت قومی
 

نماهایی از تکثر قابل مشاهده‌ی قومی در خیابان ارم 

نمادها شکی در شیعی بودن و وحدت مذهبی در خیابان ارم باقی نمیگذارد. هیچ نماد مذهبی غیر شیعی به چشمم نخورد. اما به لحاظ قومی این خیابان به شدت متکثر است؛ اولین معرّف این تکثر در خیابان ارم، لباس های عابران است: جدا از لباسهای معمولی ایرانی امروزی و طلاب، لباس بخش قابل توجهی از عابران در این خیابان عربی است (دشداشه برای مردان و چادر عربی برای زنان)، لباسهای پاکستانی عابران هم در این میان نمود زیادی داشت. نمونه های متفاوت دیگری هم از لباسهای عابران دیده شد: مثلاً سیاهپوست افریقایی را دیدم که عبا داشت اما به جای عمامۀ رایج طلاب، کلاه ملیله دوزی شدۀ سنتی خود را بر سر داشت. 
نمود بیرونی دوم این تکثر قوی برای من، در رنگ پوست و ویژگیهای ظاهری جسمی عابران است: سیاهپوستان افریقایی، افغانی های چشم بادامی، عربها و پاکستانی ها با ظاهر خاص به وضوح قابل مشاهده.
 
نمود بیرونی سوم، صداهاست. از حس شنوایی ام که کمک میگیرم به آسانی از کنار عابران که میگذرم در کمتر از ده ثانیه به ده ثانیه لهجه های مختلف و زبانهای متفاوتی را میشنوم: فارسی، ترکی، عربی، پاکستانی و افغانی لهجه هایی بودند که آنها را تشخیص دادم. لهجه های مختلف ایرانی را هم به طور وسیعی میتوانستم بشنوم.
 
نمود چهارم این تکثر، در نوشته ها و اطلاعیه ها بود. اولاً تابلوهای بسیاری از مغازه ها و مراکز به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی و در چند مورد پاکستانی نوشته شده است. چندین اطلاعیه هم به زبان پاکستانی و عربی روی دیوار نصب شده بود.
 
نمود پنجم این تنوع و تکثر قومی، «گذر خان» یا به اسم امروزی آن کوچۀ سیدمحمدحسن میرجعفری است. وقتی پایتان را به داخل این کوچۀ تنگِ مسقف بگذارید، در هیاهوی فروشندگان و عابران و خریداران، خود را به ناگاه در کوچه پس کوچه های نجف یا بازارهای سنتی بصره خواهید یافت! شروع کوچه با مغازه هایی در دو سو، که اغلب خوراکی های سنتی عربی میفروشند است. اغلب نوشته های روی شیشۀ ویترین این مغازه ها در کوچۀ خان، عربی است. عابران اغلب دشداشه پوش یا زنانِ چادر عربی بر سر هستند. چشمهایت را که ببندی، فقط صدای تلفظ کلمات عربی را در فضا خواهی شنید. اینجا گذر خان است. کوچه ای منشعب از خیایان ارم و روبروی حرم که هویتی عربی دارد.
 
بوروکراتیزاسیون
 
این یکی را به عینه میشود دید: در این خیابان مدام دارم نهاد میبینم: جدا از نهادهای تابلودار (مثل سازمان تبلیغات، مرکز اسناد و مدارک اسلامی، ...) که هر کدام کارویژۀ خاصی دارند، کارویژه های دیگری هم نهادمند شده اند که برایم خیلی جالب هستند: ستاد حوزوی استقبال از مقام معظم رهبری (که در پایین تمامی پوسترها دیدم)، مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهاتِ مدیریت حوزۀ علمیۀ قم، مرکز آموزش ضمن خدمت خادمین حرم (!)..
 
مسئلۀ شریعتی:
 

کتابفروشی قذیمی در خیابان ارم که کتابهای مهندس بازرگان و دکتر شریعتی را میفروخت 

بدون شک روح شریعتی در هنوز در قم جولان میدهد! در ویترین کتابفروشی ها، بدون تلاش زیاد، نام شریعتی به چشم میخورد؛ فقط مسئله این است: سلبی یا ایجابی. در برخی کتابفروشی ها، که از نوع کتابهایشان میشود حدس زد که نوگراترند، کتابهای خود شریعتی به چشم میخورد: حج و کویریات را بیش از بقیه دیدم. بر ویترین یکی از سی دی فروشی های بزرگ داخل پاساژ قدس، عکس بزرگی از علی شریعتی به چشم میخورد که تبلیغ فروش فایل های صوتی تمام سخنرانی های شریعتی است. کاش رفته بودم و از فروشش پرسیده بودم؛ ترسیدم فروشنده حساس شود. در فروشگاهی دیگر چند کتاب چاپ 88 و 89 دیدم در رد عقاید شریعتی و مرتد دانستنش و مانند آن. برایم جال بود. داخل رفتم و کتاب را خواستم. کتابفروش بی قدمه شروع کرد به صحبت و گفت: 
نویسنده گفته توی این کتاب که شریعتی مرتده. گفتم" چرا؟ گفت: آخه ائمه رو قبول نداشته! و ادامه داد: اینها ایرادشون در غرورشونه، اولش خوبن ها، بعد غرور میگیردشون و خدا رو بنده نیستن. این هم اولش خوب بوده، اما بعدش غرور گرفتدش و با ائمه در افتاده. (برداشت جالبی است! یاد ماجرای فاطمه و علی میفتم و شریعتی.. و حسین..) کتاب را میخرم و بیرون میایم.
 
اما به هر حال شریعتی همچنان به صورت پر رنگ در قم حضور دارد و قم به او «معطوف» است..
 
حوزه و هنر:
 
در خیابان ارم آگهی روی دیوار دیدم با این متن: «درس خارج فقه هنر، بحث مجسمه سازی، حجت الاسلام استاد سیدعباس حسینی، یکشنبه تا چهارشنبه 9 الی 10 شروع از دوم ذی القعده، 18 مهر 1389.» از یک طرف برایم جالب است که بحثهایی مانند هنر و آن هم «مجسمه سازی» که سابقۀ حرمت دیرینه ای در حوزه و فقه دارد قابلیت طرح – آن هم در سطح خارج حوزه- دارند. از شوهر خاله ام سؤال میکنم که این امر مسبوق به سابقه ای؟ میگویند کمتر چنین چیزی را دیده بودند و پیش از این درس خارج به صورت کلی و نه بحثهای جزیی دنبال میشد. از منبع احتمالی این درس میپرسم. میگویند احتمالاً این درس از بخش «مشاغل حرام» کتاب «مکاسب» شیخ انصاری ارائه میشود.
 
نکات پراکنده:
 
- یک آگهی جالب دیدم که نشان میداد هنوز وضع اقتصادی طلاب شاید پایین باشد؛ نوشته بود: «مرکز فروش کتب قسطی ویژه طلاب»
 
- روی دیوار هتل ارم، تابلوهای زده بودند و نوشته بودند: «نصب آگهی روی دیوار ایراد شرعی و قانونی دارد». برایم جالب بود که عبارت ایراد شرعی را روی تابلو دیدم. روی دیوار مسجدی در خیابانی نزدیک به ارم هم چنین نوشته ای را دیدم. این شاید بتواند نشان از بین ذهنی بودن و کارآیی هنجارهای مذهبی در شکل دادن به رفتارهای جمعی مردم در قم باشد.
 
- آگهی روی دیوار دیدم با عنوان: «مرکز آموزشهای تخصصی داستان داستان نویسی، نویسندگی، فیلمنامه، شعر و مکالمۀ عربی» این آگهی هم برایم از آن جهت جالب بود که میتواند زمینۀ اجتماعی پذیرای این گونه هنرها را در قم (و شاید حوزه) نشان دهد.
 

منبع

 

هیچ نظری موجود نیست:

تــصـــویــــر روز

تــصـــویــــر  روز