مردی از خوی

«از اساتید قم متاثر نشدم» این جمله‌ای است كه آیت‌الله سیداحمد مددی میانه روایت صوتی زندگی‌اش می‌گوید. جمله‌ای كه اگرچه از چند كلمه تجاوز نمی‌كند اما نشان‌دهنده تمام حیات حوزوی اوست. او نزدیك به یك دهه در درس آیت‌الله خوئی حضور یافت و بیش از یك سالی شاگرد آیت‌الله سیستانی شد و مدتی هم نزد آیت‌الله سید میرزا حسن موسوی بجنوردی تعلیم دید. البته همانگونه كه خود می‌گوید: «با آیت‌الله سیستانی رفیق صمیمی شدیم. آیت‌الله بجنوردی هم شوهر خاله‌ام بودند و اغلب شب‌ها در گعده‌های علمی‌شان حضور می‌یافتم.» از این رو، آیت‌الله مددی كه حدود 20 سال در قم مدرس خارج است، هم متاثر از مكتب نجف است و هم معرف خوبی برای آن. از سوی دیگر، شاگردی مستقیم آیت‌الله خوئی و آشنایی با آیت‌الله سیستانی می‌تواند نجف دهه‌های گذشته و امروز را به‌روشنی به تصویر كشد.

 ***

شاكله مكتب آقای خوئی و تاثیرات آن را چگونه دیدید؟

 مرحوم آقای خوئی شش دوره كامل اصول را تدریس كردند و دوره هفتم ناقص به اتمام رسید كه من در آن شركت می كردم. هر دوره هم 6 تا 7 سال طول می كشید؛ یعنی حدود 40 سال اصول تدریس كردند. ابتدای تدریس‌ اصول كه در دوره جوانی بود، حدود 70، 80 نفر شركت می كردند و فقه را حدود 5 نفر. البته از آقای سیستانی به نقل از آقای خوئی شنیدم كه خودشان گفته بودند: «من از همان ابتدا روی فقه زیاد كار نمی كردم، چون تمام همت خود را روی اصول گذاشته بودم تا ابتدا یك دوره اصول را كامل و جامع تحقیق و تنظیم كنم و سپس نیروی خود را روی فقه بگذارم.» این مسئله نشان دهنده آن است، ایشان هم همچون سایر صاحبان مكاتب، به انسجام و جامعیت مكتب می اندیشیدند كه از اول تا آخر مباحث با یكدیگر رابطه معقولی داشته باشند. همچنین مرحوم آقای خوئی بسیار خوش استعداد، خوش فكر و خوش حافظه بودند. در همین اواخر كه سن‌شان نزدیك به 90 سال بود، از یك طلبه جوان درس‌خوان هم بیشتر كار می كردند. در ده، پانزده سال پایان حیات‌شان واقعا می توانستیم ایشان را یك دایره المعارف حدیث و فقه شیعه بدانیم؛ كمتر می شد حدیثی را شما بخوانید كه ایشان در حافظه نداشته باشند. به هر حال می توان گفت، آقای خوئی از همان ابتدای تدریس پرورش دهنده شاگرد بودند؛ مثلا پدرم جزو شاگردان دوره دوم وسوم شان بود. بنابراین پیش از دهه 50، شاگردان آقای خوئی در قم و سایر بلاد ایران حضور داشتند.

ممیزه چارچوب نظری آیت الله خوئی با دیگران چه بود؟

 مبانی اصولی ایشان از ابتدا تا انتها تغییر آنچنانی نكرد. در این اواخر كه در درس شركت می كردم، عین تقریرات گذشته (كتاب محاضرات آقای فیاض) بود. البته در فقه دچار تغییر شد. ایشان موفق شد كه یك دوره كامل عروه را تدریس كند كه تاكنون نشنیده ام در حوزه ها چنین كاری شده باشد. این مسئله را هم می توان در راستای تاسیس مكتب تفسیر كرد. ایشان اگرچه در ضعیف یا قوی بودن سند، به مشهور عمل می كرد اما مبنایی داشت كه اگر سندی ضعیف بود و رای مشهور آن را تایید كرده بود، ایشان به آن عمل نمی كرد. البته بعدها روی صحیح و ضعیف بودن سند كار كرد و در اینجا با علما اختلاف پیدا كرد. در ابتدا ایشان حاشیه ای بر عروه نوشتند كه در جلسه استفتا با حضور شاگردان زبده شان تنظیم شد، بعد دوره كامل عروه را با  مبانی جدید خودشان تدریس كردند كه پس از آن بار دیگر حاشیه بر عروه نوشتند كه یك سوم آن با حاشیه عروه اولی تفاوت دارد.

تفاوت مكتب آیت الله خوئی با مكتب آیت الله بروجردی را چگونه می بینید؟

  مكتب آقای بروجردی روی تلقی اصحاب بسیار تاكید می كردند؛ به ویژه روی فتاوای علمای قدیم همچون شیخ مفید، شیخ طوسی و شیخ صدوق كه آقای بروجردی این فتاوا را عین روایات می دانستند. اما آیت الله خوئی اصلا به فتاوای قدما توجهی نمی كردند؛ نه خبر ضعیف را بر اساس مشهور قدما قبول می كردند و نه فتوای قدما كه سندش موجود نیست را می پذیرفتند. بنابراین برخی نجفی ها حساب كرده اند كه بیش از 300 فتوا از آقای خوئی وجود دارد كه خلاف مشهور است. از طرف دیگر، به این دلیل ایشان صاحب مدرسه و شاگردپرور بود كه تفكرات و نظراتش چارچوب داشت؛ اصول، فقه و زیربناهایش كاملا مشخص بود. به گونه ای كه وقتی قبل از درس روی مباحث آن روز بر اساس روش آقای خوئی كار می كردم، كاملا همان نتیجه را در درس می‌دیدم. مبحث هیچ فقیهی را نمی توان یافت كه اینچنین چارچوب دار و مشخص باشد. این از نظر علمی بسیار ارزشمند است. شاگردان كاملا چارچوب ایشان را می فهمیدند و بر اندیشه ایشان مسلط بودند؛ چراكه در رجال چارچوبشان مشخص بود و نحوه برخوردشان با حدیث معلوم بود. روی قواعد كار كردن شان بسیار در تربیت شاگرد مفید بوده و به كار آمده است.

آیا در نظام فكری مرحوم آقای خوئی نگرش منسجمی در مسائل سیاسی-اجتماعی دیده می شود؟

 مرحوم آقای خوئی فقط نقش تقلیدی فقها را قبول داشتند و قائل به قضاوت و اداره جامعه توسط فقها نبودند. همچنین ایشان در مسائل اجتماعی تاحدودی حضور داشتند اما آنچنان كه عامل یك تحرك اجتماعی شوند؛ اینطور نبود. این نگرش هم اختصاص به آقای خوئی نداشت بلكه متعارف مرجعیت نجف اینگونه بود. به طوریكه دخالت مرحوم آخوند خراسانی در قضیه مشروطه متعارف نجف نبود. مرجعیت نجف هیچگاه دخالت مستقیم در سیاست نمی كرد. حتی شما اصلا در قضیه بابیت هم نقشی از شیخ انصاری در آن نمی بینید. علمایی هم كه در تبریز در حضور ناصرالدین شاه با باب مناظره می كنند، شیخیه هستند. مكتب آقای خوئی بیشتر در عرصه علمی ظهور و بروز داشت و در مسائل اجتماعی مسئله خاصی دیده نمی شود. شاگردانشان هم در ایران به مقتضیات شرایط و نظرات خودشان عمل كردند.

پس چگونه قائل به جهاد ابتدایی بودند؟

 بله؛ این نظر عجیب است. ایشان درباب قضاوت هم فقیه را منصوب نمی دانند اما به حكم عقل مردم را به مراجعه به فقها توصیه می كردند. یا اگرچه فقیه را در قضاوت منصوب نمی دانستند اما انجام حد توسط فقیه را صحیح می دانستند. همچنین قائل به انجام جهاد ابتدایی بر اساس ادله آن بودند اما بدون در نظر گرفتن اداره جامعه كه جای تعجب دارد. تناقض نیست؛ بلكه تقید بیش از حد به اصل روایت است. مگر می شود رجم صورت بگیرد بدون شكل گیری قضاوت یا جهاد ابتدایی صورت گیرد بدون اقامه حكومت؟! امكان پذیر است اما انسجام قانونی اش مخدوش است. می توان گفت كه نظرات فقهی ایشان درباره مسائل اجتماعی بیشتر عرفی است.

آیا شاگردان آقای خوئی توانستند مكتب ایشان را در قم رواج دهند؟

 برخی از شاگردانشان وقتی به قم آمدند، روی مباحث رجالی و حدیثی استادشان كار كردند و آن را رواج دادند اما همه آنان اینگونه عمل نكردند و گاهی در مسیر دیگری حركت كردند. البته در حال حاضر توسط شاگردان و غیرشاگردان در درس های خارج قم، مشهد، اصفهان و ... آرای ایشان مطرح است. واقعا بیشترین تاثیر در حوزه های علمیه تشیع از آن ایشان و استادشان؛ میرزای نائینی است.  حتی در كتاب آقای منتظری هم می توان نظرات آقای خوئی را دید.

یعنی معتقدید آقای خوئی روی نظرات مدافعان و مروجان مكتب قم هم تاثیر گذاشته است؟

 بله؛ این تاثیرگذاری را می توان دید.

در بدنه اساتید دوره سطوح عالی، جایگاه شاگردان باواسطه و بلاواسطه چگونه است؟

 بدون شك بخش اعظم آنان را این شاگردان در بر می گیرند. انصافا پس از دوره دوم درس اصول ایشان، می توان تاثیرگذاری علمی‌شان را در حوزه های علمیه تشیع دید. این تاثیرگذاری را می توان در اصول و فقه و تا حدی رجال دید؛ نه تمامی ابواب علوم اسلامی.

در آرای آیت الله خوئی می توان دیدگاهی درباره نحوه برخورد با سایر فرق اسلامی یافت؟

 شاید ایشان اولین مرجع تقلید شیعه بودند كه بر روی رساله عملیه خود مرجع مسلمین نوشته اند. من از آقای سیستانی شنیدم كه آقای خوئی به ایشان گفته بود: «من كه نوشتم مرجع مسلمین به این دلیل بود كه برخی از غیرشیعه ها هم از من استفتاء كرده بودند.»

آینده جایگاه مكتب آیت الله خوئی در قم را چگونه می بینید؟

 مكتب ایشان چونكه مخالف نظر غالب علما است، شاید آنچنان نماند و مكتب آیت الله بروجردی چون قائل به نظر مشهور است، طرفدار بیشتری خواهد یافت. چونكه جو غالب حوزه معتقد است كه باید به میراث حوزه بازگردیم و این مسئله با مكتب آقای خوئی هماهنگ نیست. ممكن است در آینده ما شاهد ظهور مكاتبی باشیم كه برگرفته از هر دو مكتب باشد. البته نظرات آقای خوئی در حوزه ها باقی خواهد ماند اما فكر نمی كنم روش ایشان هم پابرجا بماند.

در تفكرات آقای خوئی روزنه هایی از روشنفكری هم دیده می شود؟

 ایشان در این زمینه بیشتر متاثر از استادشان مرحوم محمدجواد بلاغی بودند كه روی سایر ادیان هم كار كرده بود. در تفسیر آقای خوئی هم می توان این روزنه ها را دید. از همه مهمتر استقلال فكری و آزاداندیشی آقای خوئی نشانی بر روشنفكری‌شان بود؛ البته روشنفكری در فضای حوزه. عدم تقید به مشهور هم شاید نشانه ای بر این مسئله باشد. آنچه به آن می رسید را بیان می كرد. در این اواخر فقط نظر خودشان را در درس ارائه می كردند و غالبا نظریاتشان جدید بود. روش‌شان هم عاملی در جهت زایش تفكر بود؛ به نوعی به مهندسی فقه شیعه می پرداختند و تفكر قالبی ارائه می كردند. مرحوم آقای خوئی به مرحوم آقای بجنوردی گفته بودند: «من وقتی از خانه به سوی درس می روم، فكرم را منظم می كنم و بعد تدریس می كنم.»

تفاوت های آیت الله خوئی با شاگردش؛ آیت الله سیستانی چیست؟

 ایشان هم برخی دیدگاه های روشنفكری را دارد. در مباحث رجالی هم بیشتر از آقای خوئی كار كرده است. اما همچون ایشان این نظرات و دیگاه‌هایش را تدوین و تالیف نكرده است.

 

هیچ نظری موجود نیست:

تــصـــویــــر روز

تــصـــویــــر  روز