مفتح و آنچه در حواشی کشته شدنش میگویند

سرگذشت آیت الله مفتح داستان عجیبی است مردی که انتظار می رفت بر جای بزرگان تکیه زند به گوشه ای رمیده شد و از پیروزی کام نگرفته به دام فرقانیان افتاد،آنهم در حاشیه ای دور از صحن پر جبروت قدرت.مردی که در دوران پیروزی لب بر باده نزد اما آیت الله خمینی روز مرگش را روز« وحدت حوزه و دانشگاه» نامید؛گویی کام او از قدرت مفری بهتر از روزشمار زمانه و تقویم روزگار نیافت.

«مفتح که از اعضای اولیه شورای انقلاب بود چندماه پس از پیروزی انقلاب با برکناری بدون سر و صدا از شورای انقلاب، به پست‌ حاشیه‌ای و کم اهمیتی مانند رئیس دانشکده الهیات و عضویت در شورای گسترش آموزش عالی كشور رسید»(1)حتی اگر این سخن سندیت نداشته باشد اما شک برانگیز است.سوال اینجاست اگر قرار است مفتح به هدف «وحدت حوزه و دانشگاه» روانه دانشگاه شود چرا در مقامی پایین و نازل؟چرا به عنوان ریاست یک دانشکده؟اگر قرار است او را به قسمتی اثرگذار بفرستند چرا در مقام ریاست کمیته های مناطق که گاهی جوانان بیست و چندساله چنین پستی داشته اند؟ به جرات می توان گفت مفتح اخراج شد اما گویا گناهش آنقدر بزرگ نبوده که سریعا طرد شود…

اما نوری زاده روایت دیگری از اخراج مفتح دارد:«ماجرا از آنجا آب می‌خورد که محمد غرضی که به همراه برادر مهندس هاشم صباغیان و تنی دیگر از جوانان انقلابی، با ورود به ساواک و دستیابی به اسناد محرمانه از روابط دکتر مفتح با بعضی از مسئولان ساواک و حضور در جمع مشاوران زنده‌یاد دکتر فرخ‌رو پارسا باخبر شده بودند آقای خمینی را مطلع کردند. او دستور داد اسناد مربوط به روحانیون یکجا به مرحوم اشراقی تحویل داده شود. بعد هم به بعضی از جمله مفتح توصیه کرد به مصلحت آن است که در صف نخست نباشد»(2)

پس با مردی طرف هستیم که مطرود نظام است و دیگر نفوذ کلامش برا نیست.اما او از پیش از انقلاب، حضور در حلقه سه نفره روحانیتی را همراه دارد که بیش از حوزه، پیوندی دانشگاهی داشته اند؛ بهشتی،مطهری و مفتح حلقه دانشگاهی روحانیت بودند.این حلقه بیشترین مخالفت را با تفاسیر مارکسیستی چپ گرایان از کتاب مقدس مسلمانان داشته اند؛نگرانی مطهری از گفتمان علی شریعتی ، تذکر بهشتی به مجاهدین و خوئینی ها و درس گفته های مفتح در رد تفاسیر مارکسیستی از قرآن..

اما مفتح که از نیمه دوم دهه پنجاه دارای پایگاهی چون مسجد قبا بوده است گویا دست رد بر سینه شاگرد چپ مسلکی می نهد که بعدها فرمان قتل استاد ندیده را صادر می کند.(3)آنروزی که قسمت بر این بود اکبر گودرزی در مقام طلبگی به شاگردی آیت الله مفتح درآید مفتح دست روزگار را پس زد و از پذیرش شاگردی که علی شریعتی را «شهید پنجم ایدئولوژیک» می نامید سرباز زد تا این آغازی باشد برای کینه و انتقام پسر جوانی که بعدها رهبر گروه فرقان شد.اما آیا کینه ی دیرینه دلیلی موجه برای قتل مفتح بوده است؟

می گویند کینه آن شاگرد مطرود و ترس از رسوا شدن فرقانیان دلیل خوبی بوده است تا اکبر گودرزی فرمان قتل مفتح را صادر کند اما دیگرانی هستند که ادعا می کنند پشت ماجرای فرقان داستان ها خوابیده است،وزیر کشور دولت موقت می گوید:«در باره این گروه اطلاعاتی وجود دارد که افشایش به نفع مملکت نیست»(4)عزت شاهی هم ناگفته ی دیگری دارد:«از نظر من گودرزی شعور این حرفها را نداشت که طرح ترور بریزد و کارهایی از این دست بکند.او را جایی و جریانی راهنمایی و هدایت می کرد»(5)

چپ یا راست؟راست ها ماجرای گروه فرقان را به چپ ها نسبت می دهند و شاهد می آورند که اصحاب فرقان در مسجد جوستان پای درس خوئینی ها تعلیم دیده اند (6)اما چپ ها مدعی هستند مگر هرکه از پای منبر خویینی ها برخاست اهل ترور شد؟و البته پرونده گروه فرقان دو قاضی داشت؛ قاضی اول،معادیخواه که بعدها چپ شد و قاضی دوم، ناطق نوری که راست را به چپ ترجیح داد و این از عجایب بود؛ یک پرونده و دو قاضی.(7) پرونده قطور فرقان را آن دو قاضی نگشودند و هیچ سندی از آن برجای نگذاشتند(8) اما چه کسی روزی آن را خواهد گشود؟پاسخ به این سوال پاسخ به راز قتل مفتح نیز خواهد بود.

منبع

 

هیچ نظری موجود نیست:

تــصـــویــــر روز

تــصـــویــــر  روز