به نظر من جنبش سبز را باید پایان یافته تلقی کنیم. وقتی اردشیر ارجمند می آید و می گوید همه ی حرف ما، پایان حصر سران جنبش است؛ این یعنی مردم راهی دیگر باید برگزینند.
به نظر من، اینک قیام مردم؛ به سمت توده های عمومی می رود. همان که برخی به طبقه ی فرودست از آن یاد می کنند.
گرانی و فقر؛ فساد اجتماعی؛ فحشا و مواد و مشروبات؛ گویی اصلا دغدغه های جنبش سبز نیست. در حالیکه این مردم در آن معضلات دست و پا می زنند.
شعار ما نه "سران جنبش" نه آزادی اجتماعی؛ نه آزادی شراب و زن؛ که فقر و فسادی است که مردم را در خود دفن کرده است.
اصولا باید انقلابیون جدید را نه در کریمخان زند؛ بلکه در نازی آباد و جوادیه جست.
بد نیست حتی به همین 25بهمن نگاهی بیندازید. شدیدترین درگیری ها مربوط بوده به خیابان نواب در خیابان آزادی. جایی که یکی از مراکز فرودست جامعه است.
مردم عبدل آباد و شهرری وقتی به خیابان بیایند؛ انگشتانشان را "وی" نمی کنند. بلکه تا نیمه شب در خیابان درگیر خواهند بود. آنها اگر پلیسی هم به دستشان بیافتند؛ از تیر چراغ برق آویزانش خواهند کرد!
مدل نظام ایران؛ شبیه تونس نیست. بلکه شبیه لیبی است. و این نظام تا پس گردنی را پشت سرش حس نکند؛ کنار برو که نیست، هیچ؛ حاضر نیست کوچکترین عقب نشینی ای هم بکند.
و وقتی بدترین رفتار را بسیجی ها و پاسدار ها با این مردم می کنند, و آزار جنسی کمتری آن است؛ چرا نباید این مردم از اسلحه دست گرفتن بترسند؟
تهران اگر بخواهد در برابر این نظام فرتوت بایستند؛ باید به فکر مبارزه ی کامل باشد. سقوط چند مرکز تسلیحات نظامی، اصلا کار سختی نیست. کار سخت این است که ما مردانی داشته باشیم که اهل اسلحه باشند.
و این مردان؛ سبزها نیستند. بلکه همان ها هستند که دارند در گرانی سنگین این روزها دست و پا میزنند. همان ها که جانشان به لبشان رسیده.
مردان پایین شهر!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر