1: یکی از وبلاگ ها نوشته است:
"سید علی خامنهای چنان خوار و ذلیل شدهای که حتی حرمت دوستی را هم حفظ نمیکنی. میر اسماعیل موسوی در دوران قبل از انقلاب به تو پناه داد اما تو این ملای فاسد حتی اجازه ندادی مراسم خاکسپاری به درستی برگزار شود."
2: به نظر من اینگونه فکر کردن، زیاد درست نیست. کسی که تصمیمات را میگیرد؛ لزوما به این خاطر نیست که یادش رفته است میراسماعیل موسوی کیست؛ یا قبل از انقلاب برای او چه کرده است. با توجه به اینکه یادمان بیاید این دو نفر با هم فامیل هم هستند. اما آنچه منجر می شود به این بگیر و ببندها؛ مثلا چنین منطق هایی است:
اگر مراسمی -یا هرچیزی- بخواهد مستمسک گروهی شود برای اقدام علیه نظام، نباید انجام شود. اگر قرار است مردم به اسم چنین مراسم ختمی بخواهند تجمع کنند و علیه نظام شعار بگیرند و موجب بدنامی نظام شوند؛ باید با این مراسم -یا هر مراسمی- برخورد شود.
3: کسانی هم که این تصمیمات امنیتی را می گیرند، به یک طرف ماجرا توجه ندارند. چنین تصمیماتی، در نزد عموم مردم به هیچ وجه درست برداشت نمی شود. تنها علتی که توده ی مردم برای اینکارها حساب می کنند؛ این است که نظام این قدر ضعیف است که از حتی مراسمی به این اندازه هم می هراسد! مردم فقط "ذلت" محاسبه می کنند برای نظام. همچنان که آوردن گروه گروه پلیس ویژه به خیابانها، اولین فایده اش همین تحلیل نزد مردم است که پیش خودشان فکر می کنند نظام آنقدر کم طرفدار دارد و آنقدر شرایط را خطرناک تشکیل داده است که با تشکیل و اعزام چنین یگانهایی دارد خودش را حفظ میکند.
*: به نظر، این عدم تفاهم از هر دو سو، به نفع هیچ کس نیست. نه یک نظام فایده می برد نه آحاد مردم. ادامه و تعمیق این عدم مفاهمه، تنها به سقوط آن نظام منجر خواهد شد. بخواهیم یا نخواهیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر