جمعه شب، برنامه هفت از تهمینه میلانی دعوت کرده بود. و او که ظاهرا از هفته ی گذشته ی این برنامه دلخور بود؛ سخنانش را با همان دلخوری آغاز کرد. من هم که کم و بیش این ماجرا را در اینترنت دنبال کرده بودم؛ با دقت بیشتری برنامه را نگاه کردم.
یادم هست همیشه تهمینه میلانی را با کلماتی همراه می دیدیم که او را پیشاپیش محکوم می کرد. مثلا تفکری که همین "فراستی" نماینده اش بوده است؛ او را با واژه هایی مانند «فمینیست» و امثالهم می کوبیدند. و همیشه ما هم فکر می کردیم تهمینه میلانی پس باید موجود منحرفی باشد!
اما دراین برنامه سعی کردم به سخنان دو طرف با بیطرفی گوش دهم. و خودم را آماده کنم برای یک قضاوت کامل.
به نظرم آمد همه چیزهایی که برای تهمینه میلانی ساخته بودند؛ از اساس نادرست است.
به نظرم آمد آن طیف فکری که خیلی دوست دارد از کلمات خوب استفاده کند؛ خودش را طرفدار ارزشها نشان دهد؛ از خدا و پیغمبر یکی در میان استفاده کند؛ طرفدار تنها چیزی که نیست، همان ارزشهاست. و این تهمینه میلانی که دم به دم از کلمات انگلیسی آنهم با لهجه استفاده میکند، ناخن های بلند مانیکور شده اش از دور هم توی چشم می زند؛ موهایش را با هزار قرار قبلی انگار قبول کرده است ساعتی بپوشاند؛ اما تنها دغدغه ای که دارد همان ارزشهای مغفول جامعه ماست.
به نظرم آمد این زن؛ بیشتر از تمام شیوخی که سالها دنبالشان راه افتاده بودیم؛ عمیقتر, نگران سلامت جامعه ماست. بیشتر, دردهای ما را می فهمد. بیشتر, نگران ِ نگرانی و ترس دختران جوانی است که می خواهند پاک زندگی کنند.
حرفی دیگر ندارم. الا اینکه خطاب به تهمینه میلانی بگویم:
خانم میلانی! من، جوانی که پیراهنم را روی شلوار می کشم؛ انبوهی ریش دارم؛ عشقم این است که سر اذان به مسجد برسم؛ و نگاهم را در کوچه و خیابان به زمین می دوزم وقتی از کنار زنی رد می شوم؛ همین من را از امشب می توانید از طرفداران خودتان حساب کنید.
متشکرم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر