من گاهی که خیلی کینه ای می شوم؛ نفرین های بدی می کنم. مثلا وقتی می بینم یک نفر با خیال راحت کنار خیابان مزاحم دختر و زن مردم می شود؛ و حالت چهره اش گواهی می دهد که در گناه خودش غرق است؛ همان جا برایش از خدا می خواهم که مادرش بزودی بمیرد. تا جگرش بسوزد. و بفهمد سوزاندن دیگران یعنی چی.
و وقتی این کارهای اخیر اکبر عبدی را می بینم؛ وقتی کسی که نزد خیلی از این مردمی که این روزها دارد شخصیت محبوبشان را مسخره می کند؛ روزگاری خودش را دوست داشته اند و اکبر عبدی برایشان محبوب بود؛ وقتی بازی او را در فیلم لمپنی اخراجی های سه می بینم؛ برایش از خدا میخواهم مرگ مادرش را بزودی ببیند. تا بفهمد سوزاندن دیگران یعنی چه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر