خدا با ماست، اگر با او باشیم.
یک بابایی رفته بود بورکینافاسو. پیش خودش گفت اقلا توی این گوشه دنیا، دو تا باد راحت در می کنیم! رفت در یک سالن را باز کرد که برود بنشیند خستگی در کند؛ دید این رحیم پور ازغدی آنجا هم هست!
ارسال یک نظر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر