آقا عید تشریف آوردند. اما دل و دماغِ سخنرانی نداشتند. سی روز روزه و سی شب قرآن خوانی و جلسه شعر و افطار با امت بسیجی، انرژی برای سخنرانی نمیگذارد. از آنچه که بیان فرمودند هم اگر خورده فرمایشات و بد دهانیهای همیشگی را حذف کنیم، ته آن نگرانی از انتصابات آینده میماند که آقا همیشه آن را انتخابات میخواند.
البته این سخنرانی برای من و شما که انتخابات جهان را دیدهایم نبود. برای عمهجان بود که از نصرتآباد آنطرفتر را ندیده است.
طفلک باور کرده بود که هر وقت کانادا انتخابات میشود ساندیس خورها، ده تا ندا و سهراب را وسط خیابان قبض روح میکنند برای ولی فقیه کانادا!
میگویم عمه جان این چرت و پرتها چیست؟ ما اینجا ولیفقیه نداریم. حیرت زده میگوید: وا؟! پس کی براتون رئیس جمهور انتخاب میکنه؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر