یکی از اتهامات سنگینی که جبهه ی پیروز ماجرای 88، همیشه روانه حریف می کرد؛ منافق خواندن آنان بود.
اما آنچه کمتر مورد توجه واقع شده است، معنای کلمه منافق است. کسانیکه از این واژه استفاده می کردند، معمولا می خواستند بگویند که حریفانشان "چیز"هایی را قبول ندارند. و به طور خاص، منظورشان قبول نداشتن رهبر جمهوری اسلامی بوده است. حال آنکه چنین مقصودی به هیچ روی با واژه منافق برآورده نمی شود. آنان ظاهرآ باید از کلمه ای همانند "کافر" استفاده می کردند!
منافق به کسی نمی گویند که علنآ عقایدش را بیان می کند. راه و روش و اعتقاداتش مشخص است. بلکه به کسی می گویند که بر خلاف آنچه تصور می شود، برخلاف آنچه خودش بیان می کند، و برخلاف ظاهر و مشی فریبنده اش، درونی متفاوت دارد. از عقایدی حرف می زند که به آنها باور ندارد. چیزهایی را شعار می دهد که در خفا همان ها را مسخره می کند. و به گونه ای خود را می نمایاند که باید گفت تنها کسی که آنگونه نیست، خودِ اوست!
حادثه ای که این روزها اتفاق افتاده و باید با زیرکی به آن نگریست، عزل وزیر خارجه از سوی احمدی نژاد است. بد نیست مقدمه ای بگویم تا مفهوم عمل احمدی نژاد، بیشتر درک شود.
معمولآ سه یا چهار وزیر در همه کابینه ها، با نظر رهبری منصوب می شده اند. و روسای جمهور، چه آقای خامنه ای، چه رفسنجانی و چه خاتمی، دستشان برای وزرای اطلاعات، نفت، کشور و خارجه باز نبوده است. ماجرای همین وزرا بود که بخاطر نارضایتی شدید خاتمی در سال 76، به سخنرانی معروف آقای منتظری منجر شد. که البته با واکنش شدید رهبر کشور، همراه گشت.
حال نگاهی به عملکرد احمدی نژاد که از سوی طرفدارانش به عنوان رییس جمهور ولایتی شناخته می شود؛ بیاندازید.
در دولت نهم با فشار شدید، پورمحمدی را از وزارت کشور بیرون کرد و یکی از نزدیکانش را به این وزارت آورد که به ماجرای عجیب و غریب "کرُدان" معروف شد. سپس در کوران حوادث سال 88 زمانی که همه، سبزها را به عنوان خطر معرفی می کردند؛ در اقدامی شگفت انگیز، وزیر اطلاعات را عزل نمود؛ و تا چند ماه احمدی نژاد خودش وزیر اطلاعات بود! در این مدت او به طور کامل در این نهاد امنیتی، خانه تکانی کرد. سپس او در زمان رای اعتماد گرفتن دولت دهم، برای نصب وزیر جدید نفت تا مدتها مقاومت کرد. که تا ماهها این وزارت مهم، بدون وزیر اداره می شد. و اکنون در اوج التهاب کشور، زمانی که سرداران سپاه، بدون رودربایستی از شورشهای شدید پس از هدفمندی یارانه ها سخن می گویند؛ احمدی نژاد برای تصرف وزارت خارجه برنامه ریخته؛ و اکنون این سنگر حیاتی را هم فتح نموده است! و به همین راحتی!
کاری که رفسنجانی نتوانسته بود بکند، خاتمی از آن به اقدام فراقانونی رهبر یاد می کرد؛ اکنون احمدی نژاد در اقدامی پله به پله و همراه با تاکتیک و نقشه، تک تک وزارت هایی را که در حیطه ی نفوذ رهبری به شمار می رفته؛ فتح نموده است! و این است ولایت داشتن این مرد هیاتی کشور!
کسی که ادعای پیروی از خط رهبر را دارد، اما برای شکست دادن رهبر، طرح و برنامه می ریزد؛ فشار می آورد؛ و گویی در حال مبارزه و زورآزمایی باشد، قدم به قدم رهبر را به عقب می راند!
بله! این است تعریف نفاق. اینکه که کسی به گونه ای دیگر خود را بشناساند، اما گونه ای دیگر باشد.
موسوی نیازی به نفاق ندارد. او علنآ عقایدش را ابراز می کند. هزینه اش را هم پرداخته است. به پُست و مقام و مال و اموال هم نرسیده است که بگوییم نان نفاقش را نوش جان کرده است. نفاق را باید در کسی جست که همه را فریب داده است. اموال کشور در مُشت اوست. و قدرت بلامنازع این روزهای ایران شده است. و رهبر هم ظاهرآ دارد او را تحمل می کند. گویا چونان خاری در گلو؛ چرا که خود او تنها کسی بوده که از احمدی نژاد حمایت کرد تا به اینجا رسید. و اینک چنین در برابر رهبر ایستاده است!
سخنی هم باید گفت در باب عقاید ضداسلامی احمدی نژاد. آنچه در معرکه "مکتب ایرانی" خودش را نشان داد؛ فقط بخشی از تمامی زیرمایه ی فکری احمدی نژاد بوده است. در زمانی که تمام دنیا به مذاهب خودشان تکیه می کنند، از بنیانهای یهودی در کشور اسرائیل گرفته، تا شعارهای مسیحی جرج بوش، و همه ی بنیانهای عقیدتی تمدن آمریکا؛ اینک مشاوران و هسته ی فکری احمدی نژاد، از پایان یافتن اِقبال انسان ها به اسلام سخن می رانند. و به جهالت های ناسیونالیستی و قوم پرستی توصیه می کنند.
دوباره یادتان باشد منافق کسی است که خود را به گونه ای می نمایاند، که اصلا آنگونه نیست.
اما آنچه کمتر مورد توجه واقع شده است، معنای کلمه منافق است. کسانیکه از این واژه استفاده می کردند، معمولا می خواستند بگویند که حریفانشان "چیز"هایی را قبول ندارند. و به طور خاص، منظورشان قبول نداشتن رهبر جمهوری اسلامی بوده است. حال آنکه چنین مقصودی به هیچ روی با واژه منافق برآورده نمی شود. آنان ظاهرآ باید از کلمه ای همانند "کافر" استفاده می کردند!
منافق به کسی نمی گویند که علنآ عقایدش را بیان می کند. راه و روش و اعتقاداتش مشخص است. بلکه به کسی می گویند که بر خلاف آنچه تصور می شود، برخلاف آنچه خودش بیان می کند، و برخلاف ظاهر و مشی فریبنده اش، درونی متفاوت دارد. از عقایدی حرف می زند که به آنها باور ندارد. چیزهایی را شعار می دهد که در خفا همان ها را مسخره می کند. و به گونه ای خود را می نمایاند که باید گفت تنها کسی که آنگونه نیست، خودِ اوست!
حادثه ای که این روزها اتفاق افتاده و باید با زیرکی به آن نگریست، عزل وزیر خارجه از سوی احمدی نژاد است. بد نیست مقدمه ای بگویم تا مفهوم عمل احمدی نژاد، بیشتر درک شود.
معمولآ سه یا چهار وزیر در همه کابینه ها، با نظر رهبری منصوب می شده اند. و روسای جمهور، چه آقای خامنه ای، چه رفسنجانی و چه خاتمی، دستشان برای وزرای اطلاعات، نفت، کشور و خارجه باز نبوده است. ماجرای همین وزرا بود که بخاطر نارضایتی شدید خاتمی در سال 76، به سخنرانی معروف آقای منتظری منجر شد. که البته با واکنش شدید رهبر کشور، همراه گشت.
حال نگاهی به عملکرد احمدی نژاد که از سوی طرفدارانش به عنوان رییس جمهور ولایتی شناخته می شود؛ بیاندازید.
در دولت نهم با فشار شدید، پورمحمدی را از وزارت کشور بیرون کرد و یکی از نزدیکانش را به این وزارت آورد که به ماجرای عجیب و غریب "کرُدان" معروف شد. سپس در کوران حوادث سال 88 زمانی که همه، سبزها را به عنوان خطر معرفی می کردند؛ در اقدامی شگفت انگیز، وزیر اطلاعات را عزل نمود؛ و تا چند ماه احمدی نژاد خودش وزیر اطلاعات بود! در این مدت او به طور کامل در این نهاد امنیتی، خانه تکانی کرد. سپس او در زمان رای اعتماد گرفتن دولت دهم، برای نصب وزیر جدید نفت تا مدتها مقاومت کرد. که تا ماهها این وزارت مهم، بدون وزیر اداره می شد. و اکنون در اوج التهاب کشور، زمانی که سرداران سپاه، بدون رودربایستی از شورشهای شدید پس از هدفمندی یارانه ها سخن می گویند؛ احمدی نژاد برای تصرف وزارت خارجه برنامه ریخته؛ و اکنون این سنگر حیاتی را هم فتح نموده است! و به همین راحتی!
کاری که رفسنجانی نتوانسته بود بکند، خاتمی از آن به اقدام فراقانونی رهبر یاد می کرد؛ اکنون احمدی نژاد در اقدامی پله به پله و همراه با تاکتیک و نقشه، تک تک وزارت هایی را که در حیطه ی نفوذ رهبری به شمار می رفته؛ فتح نموده است! و این است ولایت داشتن این مرد هیاتی کشور!
کسی که ادعای پیروی از خط رهبر را دارد، اما برای شکست دادن رهبر، طرح و برنامه می ریزد؛ فشار می آورد؛ و گویی در حال مبارزه و زورآزمایی باشد، قدم به قدم رهبر را به عقب می راند!
بله! این است تعریف نفاق. اینکه که کسی به گونه ای دیگر خود را بشناساند، اما گونه ای دیگر باشد.
موسوی نیازی به نفاق ندارد. او علنآ عقایدش را ابراز می کند. هزینه اش را هم پرداخته است. به پُست و مقام و مال و اموال هم نرسیده است که بگوییم نان نفاقش را نوش جان کرده است. نفاق را باید در کسی جست که همه را فریب داده است. اموال کشور در مُشت اوست. و قدرت بلامنازع این روزهای ایران شده است. و رهبر هم ظاهرآ دارد او را تحمل می کند. گویا چونان خاری در گلو؛ چرا که خود او تنها کسی بوده که از احمدی نژاد حمایت کرد تا به اینجا رسید. و اینک چنین در برابر رهبر ایستاده است!
سخنی هم باید گفت در باب عقاید ضداسلامی احمدی نژاد. آنچه در معرکه "مکتب ایرانی" خودش را نشان داد؛ فقط بخشی از تمامی زیرمایه ی فکری احمدی نژاد بوده است. در زمانی که تمام دنیا به مذاهب خودشان تکیه می کنند، از بنیانهای یهودی در کشور اسرائیل گرفته، تا شعارهای مسیحی جرج بوش، و همه ی بنیانهای عقیدتی تمدن آمریکا؛ اینک مشاوران و هسته ی فکری احمدی نژاد، از پایان یافتن اِقبال انسان ها به اسلام سخن می رانند. و به جهالت های ناسیونالیستی و قوم پرستی توصیه می کنند.
دوباره یادتان باشد منافق کسی است که خود را به گونه ای می نمایاند، که اصلا آنگونه نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر