در مورد مرگ معمر قذافی خیلی خبرها منتشر شده و من نمیخواهم حرفهای تکراری بزنم.
اما نکاتی را سریع مطرح میکنم.
نام معمّر قذافی همیشه همراه بود با مقداری صلابت. مخصوصا که معمر با تشدید خوانده میشد. اصولا او را محکمتر از دیگر دیکتاتورها تصور میکردیم. اما چنین پایانی؛ واقعا رقتانگیز بود.
دوست داشتم معمّر قذافی در حالی بمیرد که میجنگد. و تا آخرین فشنگ مبارزه میکند و سرانجام در میدان جنگ کشته میشود. دوست نداشتم او را در حال التماس ببینم. دوست نداشتم او را خونین و در حال ضعف ببینم.
واقعیت اینگونه بوده است که قذافی با کاروان همراهانش (که تا آخرین دم هم تشریفاتی باقی مانده بودند) در حال خروج از سِرت و فرار بوده است. هواپیماهای ناتو چنین کاروانی را خیلی راحت میبینند و به آن حمله میکنند. ماشین حامل قذافی کناری متوقف میشود و او برای در امان ماندن از بمباران؛ به زیر یک پل کوچک آبریزگاهی پناه میبرد. اما لحظاتی بعد نیروهای پیاده انقلابیون؛ به آنجا میرسند و به داخل این کانال آب؛ تیراندازی میکنند. قذافی از همان جا میگوید «شلیک نکنید» و در حالیکه چندین تیر خورده و غرق در خون است بیرون کشیده میشود. او حتی نای راه رفتن ندارد. برای همین انقلابیون او را از پشت نگه میدارند که زمین نیافتد. درد ناشی از تیر خوردن؛ ضعف ناشی از خونریزی؛ و ترس ناشی از های وهوی و شادی انقلابیون و رُعب ناشی از نزدیکی مرگ؛ قذافی را به حالی میبرد که شاهدش بودیم. و به شدت رقت برانگیز است.
و یادمان باشد قذافی در این زمان؛ یک پیرمرد 70 ساله است.
به نظر من عمل انقلابیون لیبی بسیار زشت �
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر